نقدی بر فیلم مرد ایرلندی ساخته اسکورسیزی

نابودی اسطوره های خلق شده در فیلم هایی مانند "رفقای خوب"
فیلم حماسی، جنایی و طولانی مدتِ مرد ایرلندی ساخته مارتین اسکورسیزی، با جوکی با درون مایه تلخ و شیرین شروع می شود: یک برداشت دنبال کننده طولانی – یکی از نشانه های جسارت کارگردان – بیننده را نه در طول یک راهروی پر پیچ و خم وآشپزخانه هایی به سبک کوپاکابانا، بلکه در خانه ای متعلق به مردمانی قدیمی هدایت می کند تا قهرمانِ داستان، فرانک شیران بتواند در آن به زندگی اش فکر کند، زندگی ای که مملوء از حادثه، تهییج ، صداقت های ناخوشایند و خیانت های نفس گیر است.
همچون شخصیت به تصویر کشیده شده از رابرت دنیرو ، شیران نیز در فیلم مرد ایرلندی، شخصیتی رمزآلود دارد به طوری که ده های زیادی که او را به یک آدم کش در میان مردم فیلادلفیا مبدّل کرده است، به هم پیوند می دهد. راننده ای ارشد، افسانه ای و بی باک به نام جیمی هوفا و در انتها شخصی که هوفا را در سال 1975 برای همیشه از میان بر می دارد.( تا این روز، غیبت او به عنوان معمایی حل نشده باقی مانده است). این داستانِ جذاب، در هم ریخته، متنوع، غم انگیز و گاهی پیچیده از کتاب چارلز برنت با عنوان " شنیده ام خانه ها را رنگ می کنی" اقتباس شده است . داستان کاملاً اطمینان بخش و برانگیزنده پیش می رود که نشان دهد چطور نیروهای جنایی و سیاسی ترغیب می شوند تا شخصیت هوفا را توسط یکی از نزدیکترین همکارانش از میان بردارند. مرد ایرلندی به عنوان یکی از فیلم های پیچیده اسکورسیزی در سالهای گذشته، باعث می شود تا نگاهی دوباره به رسوم و آئین های قبیله ای داشته باشیم که به اسکورسیزی انگیزه داده تا در طول 60 سال فعالیت مهیج خود آنها را در یک برهه زمانی وسیع ترِ اجتماعی به تصویر بکشد به شکلی که فساد را در تقارن با ایده آل های غرورآمیز آمریکایی در یک جا جمع نماید.
به عبارت دیگر، برای طرفداران اسکورسیزی که از موضوعات کاملاً ویژه او و تعبیرات سینمایی اش لذت می برند، فیلم مرد ایرلندی یک تولد تازه در کهنسالی او محسوب می شود. شاهکاری عالی در تصاویر فیلم برداری شده، نقش آفرینی هایی به سبک متداول، و حرکت هایی ظریف در کهنسالی که بیندگان را با چشمانی مملو از تمنا نه با دلی پر اضطراب، تنها می گذارد. (برای تماشاگرانی که کمتر به ضد قهرمان های مشمئزکننده و پَست فیلم سازان و شخصیت های مجرم بین المللی علاقه دارند، فیلم مرد ایرلندی ممکن است اغلب بی دلیل تکراری، فرسایشی و افراطی به نظر برسد).
مرد ایرلندی حکایت داستان زندگی شیران – کهنه سرباز جنگ جهانی دوم که برای امرار معاش راننده ماشین حمل گوشت بود - در فاصله سالهای 1949 تا 2000 است و نشان می دهد که چطور وی با راسل بوفالینو(جو پِشی) که یکی از سران چرب زبان مافیا و از اعضای سندیکایی هدایت کننده مافیا در فیلادلفیا، پیتزبرگ و دیترویت می باشد، روبرو می گردد. بعد از اینکه صلاحیت شیران به تائید می رسد، سرانجام وی ، هوفا( آل پاچینو) را ملاقت می کند و با همکاری او گروهی مستحکم تشکیل داده و کارچاق کن دائمی رئیس تشکیلات، نیروی اجرایی و دوستِ خانوادگی او می شود.
چگونگی تبدیل شدن شیران از نیروی مطمئن و قابل اعتمادِ هوفا به یک قاتل، نیمه ی احساسی فیلم مرد ایرلندی به نویسندگی استیون زایلیان را تشکیل می دهد. اگر چه پاسخ روشنی در انتهای زمان اعجاب انگیز 3.5 ساعتی فیلم برای این مسئله داده نمی شود اما اسکورسیزی به بینندگان خود صحنه های متعدد رویایی و شخصیت هایی فراتر از واقعیت را نشان می دهد تا برای آنان کم نگذاشته باشد. رابرت دنیرو و جو پِشی که از سال 1995 و بعد از فیلم کازینو با یکدیگر همبازی نبوده اند، در این فیلم همبازی شده و رضایت دو جانبه ای از این کار بدست آورده اند. رفتارهای نسبتاً آرام پِشی در نقش بوفالیو واقعاً فوق العاده بوده و مدخلی دوباره برای خروج او از شخصیتی آرام اما خشن در حیطه بازیگری است که با آن در حیطه بازیگری شناخته شده است.
زمان ورود آل پاچینو در نقش هوفا در مرد ایرلندی می رسد تا فیلم را به اوج ببرد، بازیگری که اولین حضور خود را در فیلم ای از اسکورسیزی تجربه می کند. نقش وی در ابتدا پر مططراق، زیرکانه، منزجر کننده و مرموز اما مهربان به نظر می رسد. در جریان فیلم، پِگی دخترِ شیران زمانی که اعتماد بی چون و چرای هوفا را می بینید، به بوفالینو مشکوک می شود( شاید به این خاطر که او هم به اندازه خودش عاشق بستنی است). این نقش به عنوان زنی جوان توسط آنا پاکوین بازی شده است. شاید شخصیت پِگی متناقض ترین شخصیتِ ضمنی در فیلم مرد ایرلندی باشد که توسط فیلم سازان به شکل زیادی کم حرف نمود یافته است ( پِگی تنها یک یا دو خط دیالوگ شفاهی دارد) نگاه های خیره و حاکی از انزجار او به شیران نشان از شعور وی در رفتارهای متقابل و غیراخلاقی اش در این دنیای معامله گر دارد.
یکی از دلایلی که فیلم مرد ایرلندی زمان زیادی را برای اکران طی کرده ، ترفندهای سینمایی است که در جهت کاستن از سن بازیگران نقش های اصلی در صحنه های اولیه فیلم، صرف شده است. در این بخش، روند کاری کاملاً ناآشکار است زیرا نه تنها تکنولوژی رایانه ای این کار بسیار پیچیده می باشد بلکه دقت رودریگو پریتو در فیلم برداری این کار دلیل دیگری بر این مهم، بوده است. وی پیشنهاد کرده بازه های زمانی مختلفی را با استفاده از تغییر پلاتوها فیلم برداری کنند(فیلم بین دهه های پنجاه، شصت، هفتاد و ادوار پیش از آن جریان دارد). با وجود آنکه فیلم مرد ایرلندی سرشار از درونمایه های شناخته شده اسکورسیزی است اما در اینجا عوامل فیلم پروژه را به شکلی حزن انگیز و متفکرانه خلاصه کرده اند.( درونمایه های شناخته شده اسکورسیزی شامل تقابل های تن به تن همراه با هراس های درونی، فضای بیرونی کلوپ های شبانه با همراهی زنان و خوانندگان قدیمی و صحنه های شگفت انگیزی از این قبیل است)
به واقع، فیلم مرد ایرلندی مملو از بازیگران سرشناس و استعارات محبوب اسکورسیزی است که به سختی می توان آن را با کارهای قبلی وی همچون “خیابان های پایین شهر" ، " گاو خشمگین" و به خصوص فیلم "رفقای خوب" مقایسه کرد.( صحنه معادل سرقت لونت هانزا در اینجا اجرای بسیار هیجان انگیز جزیره خوک ها را تداعی می کند). این فیلم همانند سایر فیلم های آمریکایی، بخاطر داشتن تبهکاران ، زورگویان، اشرار و اراذل شهرت یافته است(صرف نظر از کندی و دو) اما الان برایمان روشن است که فیلم ساز احتمالاً قصد ساخت فیلمی سرگرم کننده را داشته اما نه در جهت همخوانی با ذات هیجانی و شیفتگی هالیوود که همراه با کج روی های غیرقانونی است.
قطعاً شخصِ اسکورسیزی از اشاعه کنندگان اصلی آن دسته از اسطوره هایی است که بیان می کند وآنها را از بین می برد همانطور که در کارهای اولیه اسکورسیزی به طور ضمنی وجود داشته اند و در فیلم مرد ایرلندی نیز با ساخت و احساسی دیگر وجود دارند.
با حساسیت فکری و چگونگی پیشروی رویدادهای داستان که در اسکروسیزی سراغ داریم، مرد ایرلندی خسته کننده است و برخی مواقع در مجادله های بیهوده، کُند به نظر رسیده و حاوی لغزش های خودخواهانه غیر مذهبی می شود. به هر حال این فیلم، بینندگان را با این مسئله رو در رو می کند که چگونه فیلم ها – بخصوص آثار اسکورسیزی – تمایلات بی قرار کننده ما را شکل می دهند و تا اندازه ای یکی از آنها را مسکوت می گذارند. مهم نیست که دوربینِ در حالِ حرکت، به کجا می رود، مهم این است که با هر چرخش خود، انتظارات ما را از بین می برد. این حرکت گاهی شبیه یک سورتمه به نظر می رسد اما کاملاً درست است.