نقد فیلم خفه گی
فریدون جیرانی در ادامه روند فیلمسازی خود و مانند فیلم های قبلش نظیر قرمز، پارک وی، سوژه روانپریشی و دنیای درون آدمها را انتخاب کرده اما اینبار برای روایت داستان فیلم از سبک نوآر استفاده کرده و نوع لانگ شات های واید دوربین، فضای سیاه سفید، روح سردو طوفان زده میزانسن ها و شخصیت هایی مرموز همگی المان های این سبک در فیلم هستند.
صحرا مشرقی پرستار یک تیمارستان است که به تنهایی در خانه ای زندگی میکند که قرار است به زودی تخریب شود او که از کودکی با ناپدری بزرگ شده است و مادرش بین فرزند و هسر، گزینه دوم را انتخاب کرده است شخصیت ضعیف و دست و پا چلفتی براش شکل گرفته است. سن او در حال بالا رفتن است و عدم پشتوانه مالی و عاطفی تبدیل به دغدغه ای اساسی در زندگی شخصیش شده است. با ورود مسعود به تیمارستان برای بستری کردن همسر خود ، بین پرستار و زندگی بیمار روابطی شروع می شود.
مسعود چهره ای ترتمیز و موجه دارد ولی نگاه بی روح او نشان از درون روانپریشش می دهد .بیمارکه از رفتار همسر خود به تنگ آمده و تنها راه نجات خود از خانه را دیوانگی دیده است تصمیم می گیرد نقش دیوانه را بازی کند تا اورا برای مداوا به بیرون از خانه بیاورند. بیمار به پرستار اعتماد می کند و ضمن تعریف داستان زندگی خود از وی میخواهد به منزلش برود و کیف و لاوزم شخصی برای فرارش از ایران را بیاورد . از سوی دیگر مسعود که همسرش را دوست دارد تحت نفوذ یکی از دوستانش است که ذهن اورا مسموم کرده از خیانت همسرش و اینکه اگر همسرش در تیمارستان بستری نشود برای همیشه اور ا ترک می کند و اموالش را بالا می کشد و با این داستانسرایی اورا متقاعد می کند به اجرای یک بازی شوم.
قربانی این بازی کسی نیست جز صحرا مشرقی که تشنه محبت است و حمایت. و در آخر نیز در جهل و ترس خود از بین می رود. پرداختن به لایه های درونی آدیمزاد بسیار پیچیده است چهره ساده و معصوم یک نفر که در بستر حوادث و شرایط ممکن است تبدیل به گرگی درنده و بی رحم شود.
ساخت فیلم ایده نو و جالبی در مارکت ایرانی حساب میشه اما نقطه ضعف اساسی فیلم ضعف فیلمنامه و به خصوص شخصیت پردازی نقش های متفرقه داستان است که برای قوام و شکل گیری اسکلت بندی کلی فیلم بسیار مهم است و این ضعف، کل فیلم را با افت روبرو می کند.
فیلمی با ریتمی کند همراهه که گاه این حالت اسلو بازیگرا در بیان دیالوگ و حرکات نه تنها آزاردهنده است برای مخاطب گاه باعث خنده تماشاچی نیز می شود.