فیلمنامه کیلویی چند ؟
نقد و بررسی فیلم فصل نرگس
منتقد:مهیار محمد ملکی
#مهیارمحمدملکی
فصل نرگس ،
در کنار یک زنانگی محض،سعی دارد روایتگر قصه ای باشد که مبتنی بر تفکر و نیت خیر خواهانه اهدای عضو است این بدین معناست که نگار آذر بایجانی در تجربه کاری دومش نیز همچون آینه های رو به رو سعی دارد دنباله رو ی تشریح عقاید و تفکرات یک زن حول ماجرای بخشیدن اعضا باشد نکته جالب اینجاست که وی هیچگاه به دنبال پردازش این موضوع به شکل شبه مستند یا مستند کامل ،نبوده است به عبارت دیگر تمام سعی و تلاش وی مبنی بر این قضیه بوده است که به دور از نمایش یک کلاس درس ،در مدیوم سینما و پرده از چیزی صحبت کند که در حد و اندازه سینما باشد لذا در این نقد سعی داریم به آنالیز دقیق چگونگی عملکرد آذربایجانی در اثر پیش رو بپردازیم با من مهیار محمد ملکی و نقد و بررسی فصل نرگس همراه باشید
فصل نرگس را میتوان جز آثار اپیزودیک سینما ی این مرزو بوم قلمداد کرد اثری که سعی دارد ضمن به نمایش یک در هم تنیدگی دراماتیک بین اپیزود ها و بعد ایجاد و خلق لینک ارتباطی بین آنها، آنهم از سر اتفاق ،به خلق موضوعی بپردازد که تا مدت ها در ذهن مردم باقی بماند
اما باید قویا به عرض برسانم که آخرین ساخته آذربایجانی چیزی جز یک محتوای مسموم نیست
محتوای مسموم و مریضی که با پیشبرد فضای روایی قصه آرام آرام در دل قصه رخنه کرده و در نهایت کار را به جایی میرساند که مخاطب در هر سکانس از خود میپرسد خب که چی ؟
این سوال برگرفته از عدم برقراری ارتباط مخاطب با اثر پیش روست موضوعی که میتوان آن را همذات پنداری برشمرد این بدین معناست که مخاطب باید طوری در فضای فیلم غرق گردد که به هیچ عنوان زمان گذر فیلم را درک نکند این دقیقا همان زمانیست که به دلیل بالارفت میزان والیوم درگیری ،وی از محتوا به فرم اثر یا همان القای حس میرسد یعنی متن خام فیلمنامه میتواند با المان های خوب نمایشی صحنه ادغام گردد و حس را خلق کند
بعد از حصول این اتفاق ما شاهد فهم و درک زیر لایه های اثر توسط سینما دوستان یا تیزبینان هستیم کسانی که اول با محتوای لایه رویین سرگرم شده و بعد به دلیل افزایش میزان درگیری این اهم را در وجود خود حس میکنند که حال میبایست مفاهیم زیر لایه ای فیلم را درک کنند
فصل نرگس به طور کل از پنج ماجرای به ظاهر در هم تنیده ،اما از هم جدا تشکیل یافته است
در ادامه نگار آذر بایجانی هیچگاه به تشریح قصه و سینما نمیپردازد
تمام آنچه که شاهدش هستیم شخصیت پردازی هاییست که به سبب نبود دیالوگ نویسی خوب نمیتواند آنچنان درخشان ظاهر گردد که مخاطب خود را اغنا کند
هر کدام از پنج اپیزود شرح صفر تا صد روایتی جداگانه میباشند که آنها در قسمت هایی به سبب تصویری (نه محتوا)با هم ،هم پوشانی یا تداخل دارند این تداخل ها که از المان های شناخته شده و مطرح یک اثر اپیزودیک میباشند هیچگاه مخاطب را متحیر و شگفت زده نمیکنند چرا که اگر چه همه آنها بر گرفته از یک تصادف یا اتفاق میباشند اما این اتفاقات حاصلش دراماتیزه کردن بهتر اثر نیست این بدین معناست که شخصیت ها و قصه به آن درجه از محبوبیت نمیرسند که مخاطب از این هم پوشانی لذت ببرد
ضمن انکه هر اپیزود روایتگر قصه ایست که در بهترین حالت شبیه ضبط ساده یک فیلم خانوادگیست
که همه این موارد ناشی از ضعف در فیلمنامه نویسی و عدم حضور خط روایی پر رنگ میباشد.ضمن انکه شیوه پرداخت هر اپیزود به صورت یکسان و کاملا خطی (بدون اوج و فرود )میباشد
تنها نکته حائز اهمیت در بحث فرم بازی های نسبتا خوب نقش آفرینان آن است
فصل نرگس با یک نمای ذهنی یک مصدوم کوهنوردی آغاز میگردد نگار آذر بایجانی سعی دارد با این رویه به نوعی عمل کند تا به سبک فیلم های هالیوودی با ایجاد یک فلش فوروارد ذهن مخاطب خود را درگیر محتوایی کند که در ادامه در میابیم هیچ چیزی غیر از یک فریب ساده نیست کاریکه خانوم میلانی برای ملی و راه های نرفته انجام داد
آن فلش فوروارد برای کارگردانان این دست آثار حکم تنها میخ کوبنده اثر را دارد که در بهترین حالت میتواند ماکزیمم بیست دقیقه مخاطب را مجذوب خود نگه دارد
نگار آذر بایجانی نتوانسته از نرییشن ابتدایی نرگس به شیوه ای صحیح و کاملا موضوعی بهره ببرد بدین منظور که نرییشن،هیچگاه درش منطق زندگی قرار نگرفته است (نرییشن یعنی شرح روایت از طرف شخصی که قصه از دید او مشاهده میشود و به عبارتی لنز دوربین قرار است نمایش دهنده تشریح زندگانی از مقابل چشمان او باشد )این در حالیست که در ادامه با نحوه و شیوه روایتی که شاهدش هستیم در میابیم که نرییشن یک استفاده ابزاری ساده و غیر فرمیک توسط این کارگردان است
فصل نرگس در دو اپیزود با حضور کودکانی همراه هست که این کودکان به نوعی نقش تلطیف اتمسفر یا نرم کردن فضای آن را دارند به عبارتی حضور کودکان در اثر پیش رو ضمن بیرون اوردن فیلم از یکنواختی سبب گشته تا ما با فضایی نه سیاه نه سفید رو به رو
باشیم که همین امر مارا به طبیعت زندگی نزدیکتر میکند
نکته آزار دهنده در فصل نرگس عدم حضور خط اصلی روایی پررنگ آن میباشد این موضوع به مثابه شرح نقاطی از یک نمودار میباشدکه بدون هیچ خط اتصالی در میان ابتدا و پایان یک موضوع قرار گرفته اند
یکی از پارامتر های مهم فصل نرگس بحث غافلگیری به خصوص در سکانس های پایانی است که این موضوع هم به دلیل عدم پرداخت درست از ابتدا،و نبود همذات پنداری مورد بی توجهی از طرف مخاطب قرار میگیرد
از دیگر نکات منفی فصل نرگس وجود نرییشن های دهان پرکن یا همان کلاس درسی است که بیشتر شبیه چپاندن ایدوئولوژی های کارگردان در ذهن مخاطب میباشد چرا که این نوع دیالوگ نویسی ضمن خارج از معنا بودن در حد و اندازه کاراکتر آن نیز نمیباشد
در این میان میتوان به دو کاراکتر این اثر اشاره داشت که هیچگونه ارتباط معنا داری با مفاهیم پیش روی اثر ندارند (نه تشریح قبلی هستند نه تشریح بعدی )تماما قصه ای جدید یا بهتر به عرض برسانم داستانی جدید میباشند که در انتها خیلی اجباری (حضور رضا فرجام در بهشت زهرا)به قصه برچسب میشوند
همانطور که قبلا عرض شد بیشترین میزان آسیب دیدگی ناشی از حضور گره هایی در هر اپیزود میباشد که این گره ها هیچگاه نمیتوانند ضمن درگیری مخاطب در به ثمر رساندن یک محتوای غنی کمک رسان باشند به نوعی زود رخ میدهند و خیلی سریع از دل قصه حذف میشوند گویی حضور یا عدم حضورشان فقط جهت پر کردن فضای فیلم بوده است(مانند ماجرای رساندن مصدوم به بیمارستان توسط رضا فرجام.)
به عقیده من پرداخت عاشقانه آیدا و استاد ساز یکی از بهترین از سکانس های آن میباشد به عبارت دیگر سکانس هایی که حول رابطه این دو میگذرد به سبب بازی خوب و البته تیپ شده یکتا ناصر در خور و جذاب است
البته بعد از بررسی و واکاوی دقیق تر فیلم در میابیم که این اثر در بردارنده مفاهیمی کاملا کلیشه ای و پرتکرار نیز میباشد
(سکانس هایی شبیه تنگ آب و تراول های پول )
تدابیر در نظر گرفته شده در فیلمنامه برای رساندن آن به اصل اول سینمای دراماتیک یعنی پیچش و ایجاد فراز و فرود به حدی مبتدی و غیر حرفه ای میباشد که بیشتر مارا یاد فیلم های دسته چندم تلویزیون میاندازد
تدابیری مثل :
فرار فروشنده مواد مخدر به دلیل هم صحبتی رضا فرجام با سرباز
جمع بندی پایانی :
فصل نرگس ضمن بهره گیری از یک ایده خیرخواهانه برای تشویق مردم به انجام اهدای عضو،هیچگاه نمیتواند مخاطب خود را از حیث موضوع راضی نگه دارد و به نوعی شاید بتوان رد تمام قدم های غلط را نه در فرم بلکه در فیلمنامه و محتوا آن دید
به عبارت دیگر اثر پیش رو آنقدر در نگارش فیلمنامه ضعیف است که هیچ زمان از فاز اول که محتوای ان است گذر نمیکند و این دقیقا همان نقطه ایست که اگر از من بپرسند رابطه عسل بدیعی با فصل نرگس چیست ؟
یا که چه احساسی از اهدای عضو داری ؟
قطعا لبخندی خواهم زد و خواهم گفت عدد صفر را هر چه صفر پشت سرش گذاری باز هم صفر است
اگر چه عسل بدیعی و تمامی عزیزان اهدای عضو کننده شدیدا قابل احترام هستند اما این دلیل نمیشود نگار آذربایجانی ها محتوای مسموم خود را پشت مسایل این چنین پنهان کنند
نمره ارزشیابی از ده :۳
منتقد:مهیار محمد ملکی