ممیزی و سانسور دیگر معنا ندارد؛ امروز سینماگر بودن خود یک بازی پیچیده و بازیگری پیچیده است، من چنین چیزی را در هیچ جای جهان سراغ ندارم

آیا صرف انتخاب مدیران جوان و آگاه و بادانش برای ریاست بر سینما به تنهایی کافی است؟ یا باید تفکر حاکم بر سینما هم دچار تغییر و تحولاتی شود و به تیم جدید اجازه ورود به مباحث خلاقانه داده شود و دستشان را در تصمیمگیریها باز بگذارند؟ چرا نهادهای متعدد با رفتارهای تند، با سانسور و ممیزیهای بیهوده، دست از سر سینما بر نمیدارند و در تصمیمسازی و تصمیمگیری برای سینمای کشور مدام دخالت میکنند و برای سینماگران بحران ایجاد میکنند؟
نمونه بارز آن اکران فیلم پیر پسر است که این فیلم قانونی و براساس مجوز، در سینماهای ایران نمایش داده شده اما متاسفانه در روزهای اخیر عدهای با تندروی با نمایش این فیلم مخالفت دارند؟ چرا و به چه دلیلی این افراد به خود اجازه دخالت در امور سینما را میدهند، موضوع این گفتوگوی ماست.
با حجتالله ایوبی از مدیران سابق سینما گفتوگویی داشتیم و نظرش را درباره ممیزی و سانسور و مشکلات سینمای حال حاضر جویا شدیم که پیش روی شماست:
جناب ایوبی! کشورمان در ماه اخیر، اتفاقات تلخی را به واسطه حمله رژیم صهیونی تجربه کرد، با وجودی که در حال حاضر فضای آرام بر کشور حاکم شده اما نگرانیها برطرف نشده. باتوجه به اینکه شما آشنا به مباحث بینالمللی هستید و پیش از این هم جنگ ایران و عراق را درک کردید تحلیلتان از این اتفاقات چیست؟
در چند دهه گذشته کمتر پیش آمده بود که کشور تا این اندازه در معرض یک تهدید تمامعیار نظامی قرار بگیرد. حملهای که از سوی رژیم صهیونیستی صورت گرفت، نقطه عطفی در مواجهه مستقیم آنها با اراده ملی و ظرفیت بازدارندگی ایران بود. رژیم صهیونی سالهاست امنیت منطقه و این بار ایران را با حمایت قدرتهای جهانی به چالش کشیده، آنهم با چراغ سبز و مداخله مستقیم ایالاتمتحده. با این حال، ایران نهتنها از این چالش سربلند بیرون آمد، بلکه نشان داد ظرفیتهای ملیاش در کنار هم میتوانند بازدارندگی واقعی در برابر چنین تهدیدهایی باشند.
واقعیت این است که اگر آنها احتمال میدادند این عملیات گسترده ممکن است بینتیجه بماند یا منجر به انسجام بیشتر مردم ایران شود، دست به چنین کاری نمیزدند. اما شواهد نشان داد که مردم فراتر از پیشبینی تحلیلگران داخلی و خارجی، بلوغی از خود نشان دادند که فراتر از انتظار بود. آنچه رخ داد فقط یک پاسخ نظامی نبود، یک رفتار اجتماعی بود. مردم با آرامش، نجابت و یک حس مسوولیتپذیری تاریخی واکنش نشان دادند و این موضوع شاید از هر قدرت سخت و بازدارندهای موثرتر بود.
آنها فهمیدند که مسائل خانه را باید درون خانه حل کرد و در کنار آن، قدرت دفاعی کشور هم نقشی کلیدی داشت؛ نه فقط به عنوان یک ابزار بازدارنده، بلکه به عنوان نماد خلاقیت و توانمندی بومی.
اگرچه خسارتهای فراوانی وارد شد، اما به همان اندازه، انسجام و نزدیکی دلها بیشتر شد. شکافهایی که بین دولت و ملت وجود داشت، دستکم در این مقطع جنگ 12 روزه کمرنگتر شد. این رویداد میتواند نقطه عطفی باشد؛ اگر آن را درست تحلیل و مدیریت کنیم. آیا این پایان ماجراست؟ قطعا نه؛ نه قراردادی بسته شده، نه توافقی رسمی در کار است و صرفا آتش متوقف شده. ما در وضعیت «نه جنگ، نه صلح» قرار داریم.
اما آنچه فعلا روشن شده، این است که ظرفیت قدرت نرم و سخت ایران در کنار هم میتواند نقشههای دشمن را بیاثر کند.
دلاوریهای ارتش و سپاه سرافراز ما و قدرت شگفت موشکهای ایرانی معادلات دشمن صهیونیستی را کلا بههم ریخته و پیروزی بزرگی را نصیب جبهه مقاومت کرده. اما حالا باید برای سناریوهای بعدی با درایت، با وحدت و با حفظ عقلانیت آماده باشیم.
نکته مهمی که جنگ ۱۲ روزه برای کشور داشت همبستگی ملی بود که بسیاری از طیفها و تفکرها را برای ایران کنار هم قرار داد و خب سینما و سینماگران هم از این قاعده مستثنی نبودند و بیشتر آنها کنار ایران و مردم ایران ایستادند، نکته قابل اهمیت این است که آیا نباید از این همبستگی مراقبت کرد؟
مهمترین اتفاق را این میدانم که برای همه روشن شد، کسی که از امروز نداند دوست و دشمن چه کسانی هستند یا خودشان را به خواب زدهاند یا اینکه در خواب عمیقی هستند و نمیتوان آنها را بیدار کرد، والا همه مردم به چشم دیدند که چه کسانی دوست هستند و چه کسانی دشمن هستند. مردم متوجه شدند منتقدان دلسوز دشمن نیستند؛ منتقدان دلسوز کسانی هستند که با همه وجودشان به میدان آمدند و جان خودشان را به خطر انداختند. آنها کسانی بودند که میخواستند با نقد سازنده کشور را به مسیر سازنده برگردانند تا جلوی اشتباهات بزرگ را گرفته شود، مردم متوجه شدند کسانی که گاهی مواضع تند و انتقاداتی داشتند وقتی پای کشور به میان آمد گذشته را فراموش کردند و پای ایران ایستادند. چنین اتفاقی فقط در یک کشور تاریخی و متمدن میافتد، برای همین است که میگویم تاریخ را نمیتوان خرید، هزاران هزار دیوان شعر ادبیات و عرفان و حدیث که در جامعه جریان دارد در این روزهای سخت خودش را نشان داد. همه جهان رفتار محترم و متمدنانه مردم را دیدند، هیچ فروشگاهی خالی نشد هیچ کسی بیشتر از نیاز خود خرید نکرد و همه رعایت میکردند. برای اینکه عشقشان را به وطن نشان بدهند. فکر میکنم همه باید متوجه شده باشند نابخردانی که در لباس دوست هستند آنها دشمنهایی هستند که در لباس دوست هستند با تندروی و تحلیلهای غلط و قرار دادن بخشهای مختلف کشور در برابر هم و با ایجاد تنفر در بخشهای مختلف جامعه، آنها خدمت نکردند بلکه به کشور خیانت کردند؛ امیدوارم دست این نادانان که باعث شکاف در میان مردم کشور میشوند، کوتاه شود و در رفتارشان تجدید نظر کنند.
جناب ایوبی! در مدیریت گذشته فاصله شدیدی بین سینماگران و حاکمیت به وجود آمده بود و اغلب ادبیات به کار برده برای سینماگران تهدیدآمیز بود. اما سازمان سینمایی با مدیریت دکتر فریدزاده از سال گذشته برای تغییر و تحولات تلاشهای زیادی کرده و انصافا هم تا حدودی در رفع این شکاف موفق بود ولی خب برای دلگرمی و جلب اطمینان سینماگران مسیر طولانی است. شما چه نظری دارید؟
احساس میکنم به لحاظ مدیریت سینمای ایران وارد دوران جدیدی شدهایم، چراکه آمدن نسل جدید و جوان یک پوستاندازی برای نوع مدیریت سینمای ایران تلقی میشود. سالهای سال است جمع محدود و معدودی از مدیران سینما با سابقه بسیار خوب و زحمتکش بخشهای مختلف سینما را اداره میکنند من هم جزوشان هستم؛ اما نسل جدید که آمدند بسیار ایدههای نو دارند و فرهیخته هم هستند؛ آقای فریدزاده علاوه بر دانش و تجربه فرهیختگی در ایشان و تیمشان، خب این موضوع بسیار اتفاق خوبی است و امیدواریم اهالی سینما هم برای موفقیتشان کمک کنند. به هر حال رابطه بین دولت و سینما و دولت و هنر در دورههای مختلف دچار بحرانهای زیادی شد. در چند دوره شکاف عمیقی بین دولت و سینماگران و سازمان سینمایی و بخشهای دولت به وجود آمد که بسیار به این رابطه ضربه زد و این نه مطلوب است و نه دستاوردی برای کشور دارد.
امیدوارم همه مدیران سابق و اسبق به جوانترهایی که در این دوره به آنها میدان بیشتری داده شده، کمک کنند. آقای وزیر فرهنگ در بخشهای مختلف به نسل جوان فرصت تازهای برای مدیریت کلان دادند که این بسیار قابل ستایش است. به هر حال نبود اعتماد و شکاف بین مدیریتهای مختلف و سینماگران کار را کمی سخت کرده ولی امیدواریم به سمت همدلی و یگانگی پیش برویم.
اما نکته مهمتر وجود نهادهای متعدد در اداره سینمای کشور، در تصمیمسازی و تصمیمگیری برای سینمای کشور بحران بزرگی ایجاد کرده و همین موضوع روابط سینماگران با دولتمردان را پیچیده کرده…
معتقدم امروز برای «سینماگر بودن» باید وارد بازی پیچیده شد، سینماگران باید با دستگاههای مختلف که با هم ادبیات متفاوت و خواستههای متناقض دارند، مذاکره کنند و این باعث میشود کارگردانان، تهیهکنندگان، نویسندگان و بازیگران سینما بین این دستگاهها بچرخند تا مسائلشان را حل کنند؛ بنابراین امروز «سینماگر بودن» خود یک بازی پیچیده و بازیگری پیچیده است که من چنین چیزی را در هیچ جای جهان سراغ ندارم. برای اینکه در کشورهای دیگر دلیلی ندارند اینقدر کار هنرمندان را پیچیده کنند. این بازیهای پیچیده خودش معضل بزرگی است که امیدوارم بدنه نظام جمهوری اسلامی ایران به جایی اعتماد کند و بگویند اینجا تنها مرجع درباره تصمیمگیری درباره سینماست و تمام اتفاقات سینما در آنجا رتق و فتق شود.
بارها وزیر فرهنگ، آقای صالحی در صحبتهایشان گفتند که نهاد تصمیمگیرنده وزارت فرهنگ است اما انگار گوش شنوایی وجود ندارد و دلواپسان دست از دخالتهای خود بر نمیدارند. نمونه متأخر تندروی را درباره اکران فیلم «پیرپسر» و ادبیات زشتی که به کار برده شد، دیدیم.
متاسفانه ما در حال حاضر چندین نهاد مختلف داریم که به شیوههای مختلف دستی در سینما دارند، این به نظر من همافزایی نیست و کمی عملکرد هم را خنثی میکنند و باعث مشکل میشوند. همه مدیرانی که وارد وزارت فرهنگ میشوند این مساله را درک میکنند اما نکته مهم این است که خلاصه به نهادی باید اعتماد کنیم و آن را به عنوان مرجع بپذیریم. وزارت فرهنگ تقریبا در کمتر دورهای مرجعیتش مورد قبول بوده به همین دلیل روالهای عادی و قانونی که در وزارت فرهنگ پیشبینی شده و همه مراحل آن طبق قانون انجام میشود در نهایت باید قانونی برای هنرمندان رقم بخورد، اما نمیخورد. من کار به فیلم یا مورد خاصی ندارم؛ من از جهت مدیریت فرهنگی نگاه میکنم. چنین چیزی کار را دشوار میکند، چراکه در کنار وزارت فرهنگ، دستگاهها و نهادهای همعرض و گاهی بیشتر از وزارت فرهنگ برای خودشان مشروعیت قائلند؛ به عنوان نمونه سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری.
وزارت فرهنگ در ایران طبق قانون باید به عنوان مرجع باشد اما من میدانم نهادهای دیگری که در حوزه فرهنگ کار میکنند خودشان را مشروعتر و مرجع اصلی میدانند. وزارت فرهنگ ما از زمان تاسیس تا به اکنون با بحران مشروعیت مواجه بوده و این بحران مشروعیت کار را دشوار میکند. برای همین است که در بخش مختلف سازمان سینمایی و بخش هنری برای اینکه کارشان پیش برود باید با نهادهای دیگر هم هماهنگ کنند و این تعدد مرجعیت، انرژیها را تلف میکند؛ کار را سخت میکند و کار هنرمندان را هم سخت میکند. وقتی هنرمند در راهروهای سازمان سینمایی یا وزارت ارشاد میخواهد کار قانونی کند و قانونی کارش را پیش ببرد، مجوز میگیرد اما متاسفانه بعد از مجوز مطمئن نیست بتواند کارش را تولید کند. این به هر حال باید راهی برایش پیدا کرد تا هم هنرمندان انرژیشان تلف نشود و هم دستگاههای مختلف در جای خودشان قرار بگیرند.
جناب ایوبی! ما آدمهای یک ماه پیش نیستیم همانطور که آدمهای قبل ۱۴۰۱ نبودیم. از آنجایی که سینما و جامعه دو عنصر بههم پیوسته هستند آیا نباید سینما بازتاب واقعیات جامعه باشد؟
بله، ما آدمهای سابق نیستیم و جامعه ما جامعه سابق نیست. بعد از این جنگ یا مقاومت 12 روزه خیلی چیزها عوض شد، ولی یکی از چیزهایی که قطعا باید عوض شود نظام کنترل شدید بر رفتارهاست. از مدتی قبل دیدیم که این نظام جواب نمیدهد؛ کنترل بر رفتار شهروندان از حجاب گرفته تا مسائل دیگر جواب نمیدهد. سینما هم به شدت دچار همین کنترل شدید از پروانه ساخت و پروانه نمایش تا کنترلهای دیگر از این دستگاه و دستگاه دیگر هست. به عقیده من معمولا دولت فکر میکند آنطور که خودش دلش میخواهد میتواند سینما را کنترل کند. تصور میکنند از ساخت فیلم تا فیلمسازها و حتی سکانسهای فیلم را میتوان کنترل کرد اما الان با تکنولوژی و توسعه ابزار فیلم و بینیازی که فیلمساز به بودجه فیلم و حضور در جشنوارهها دارند، حضور بخش خصوصی، رونق سالنهای سینما و گیشه فیلمها و… دیگر ناف سینما از دولت به تدریج دارد بریده میشود.
البته استارت در دهه 90 خورد و در دهه 90 بود که ساخت سالنهای سینما، دیجیتالی شدن سالنها، فشار برای فروش فیلمها، مقاومت در برابر مخالفان فیلمهای بفروش، یواش یواش ارتباط مردم با سینما برقرار شد و مردم دست در جیب کردند و سینما را اداره کردند و اداره میکنند. در روزگاری که سینما با مردم ارتباط نداشت، مثل سینمای دهه شصت یا سینمای دهه هفتاد فیلم برای جشنوارهها و دولتمردان ساخته میشد و آقایان استنباطشان این بود که به جای سالی 100 فیلم، 20 فیلم میسازیم و سرمان را بالا میگیریم تا خیالمان راحت باشد. امروز دیگر این امکان وجود ندارد اگر بخواهیم هم نمیتوانیم، چراکه دیگر نه نگاتیوی هست و نه پزیتیوی هست و نه احتیاج به لوازمی دارند که از فارابی کرایه کنند. فیلمسازان همه کارها را خودشان انجام میدهند؛ وقتی در عمل هنر نافش از دولت بریده شود و به مردم واگذار شود و مردم در مورد سینما تصمیم بگیرند طبیعتا هرم وارونه شده است و به جای اینکه سینماگران به نهادهای دولتی بچسبند به مردم میچسبند. یعنی فیلمهایی میسازند که مردم استقبال کنند و ببینند. اما نکتهای که وجود دارد اینجا حضور دولت خیلی متفاوت و اما بسیار لازم است…
چطور؟
اینجا حضور دولت برای کنترل نیست، حضور دولت برای ایجاد موازنه بین فیلمهای گیشهای و اندیشهای است. اگر دولت از فیلمهای هنری، تجربی و مخاطب خاص حمایت نکند سینمای ما طعم و رنگ ایرانی خود را از دست خواهد داد. ما میشویم مثل کشورهایی که سینما و سالن داریم، فیلمهای بفروش میسازیم که من اصلا با آن مخالف نیستم اما دیگر چیزی به اسم سینمای ایرانی نخواهیم داشت. در ایران سینما خواهیم داشت اما سینمای فرهنگی شاعرانه و تمدنی را نخواهیم داشت؛ پس در این زمان حضور دولت در سینما بسیار باید هوشمندانه و دقیق و درست باشد تا سینمای فرهنگی و هنری و ایرانی را از دست و بال سینمای تجاری دربیاورد و حمایت و حفظ کند.
یکی از مهمترین مشکلات سینمای ایران از دیرباز زیر سایه سانسور و ممیزی است. در سالهای اخیر با تغییر فضای جامعه این مشکل بیشتر دیده میشود. به نظر شما وقت آن نیست ممیزی و سانسور کمتر شود؟ البته در همه جای جهان سانسور و ممیزی هست ولی در سینمای ایران بیشتر است.
در مورد ممیزی و سانسور این دعوایی است که سالهای سال است وجود دارد و خواهد داشت و به این زودی تمام شدنی نیست.
نکتهای که اهمیت دارد این است که دیگر ممیزی به معنای دهه شصت و همچون گذشته قابل اعمال نیست. الان مدیومی وجود دارد به نام فضای مجازی، شبکههای نمایش خانگی کانالهای یوتیوب و… هر کسی الان فیلمی بسازد جایی برایش پیدا میکند و فیلمش را به نمایش در میآورد؛ بنابراین ممیزی مثل گذشته دیگر معنا ندارد. در گذشته هر کسی میخواست فیلمی را بسازد فارابی باید پولش را میداد اگر میخواست در جشنوارههای خارجی شرکت کند از راه فارابی بود. همه کارها دست دولت بود و در آن زمان طبیعی هم بود ولی الان دیگر این اتفاق شدنی نیست؛ سینماگران ما مساله ممیزی را میپذیرند کمااینکه سالهای سال است قبول کردهاند پروانه ساخت و پروانه نمایش بگیرند. اینکه پروانه ساخت نیاز هست یا نه از نظر من نیازی نیست، اما پروانه نمایش خواهد بود، چراکه ممکن است بخشی از فیلم را خوششان نیاید و باید حذف کنند. این را سینماگران پذیرفتهاند اما سینماگران نظرشان این است که پروانه نمایش و امورات مربوط به آن را به سینماگران و کسانی که اهلش هستند، بسپارید. معمولا در شورای پروانه ساخت و نمایش کسانی حضور دارند که در عمرشان حاضر نیستند به سینما بروند، با سینما مخالف هستند و بد هستند و در عین حال باید در مورد سینما نظر بدهند. این مشکل سینمای ایران است که باید حل شود. اگر قرار است برای پروانه ساخت و نمایش کسانی تصمیم بگیرند بهتر است آدمهایی معتقد و معقول باشند و قطعا بدانید ممیزیهای معقول از جانب سینماگران قابل قبول است. اینگونه نیست که سینماگران ما بگویند ما هر چه دلمان میخواهد بسازیم؛ فیلم میسازند ولی پایبند اصول هم هستند به هر حال هر تحول فرهنگی هنری اتفاق بیفتد چارچوبها را باید رعایت کرد. در کشورهای اروپایی هم اگر فیلم علیه یهودیان ساخته شود، میگویند یهودیستیزی در آن آمده و جلویش را میگیرند. به هر حال همه کشورها منطقی دارند اما روش را باید درست و عاقلانه و معتقد اصلاح کرد.
به نکته کاملا درستی اشاره کردید؛ یکی از مشکلات سینمای ایران که بارها در صحبتها و انتقادات سینماگران است اینکه از تفکرات قدیمی و از افرادی در ریاستها استفاده میشود که اهل سینما نیستند. چرا؟ نظر شما چیست؟
برای اینکه متاسفانه معمولا دولت یا حکومت (دولت حاضر منظور نیست) تصورش از مدیریت سینما، کنترل سینماست. فکر میکنند آدمهایی را باید بیاورند که سینما و سینماگران را کنترل کنند و به قولی جریانسازی کنند. در این روش کنترل با امر تخصصی سینما فرق میکند؛ مدیریت کنترلی را هر کسی میتواند انجام بدهد که در این مورد سینماگران بخواهند و با آنها حرف بزنند و فیلمها را ممیزی کنند، ولی اگر نظر ما به مدیریت، مدیریت توسعهای باشد یعنی کسانی را به عنوان مدیر انتخاب کنیم که سینمای ایران را در جشنوارهها و جشنهای جهانی شرکت بدهیم، فیلم خوب ساخته شود و فیلمسازی تعریف درست پیدا کند و… در کنار تمام ضوابط و اصولی که کشور دارد اگر این موارد مدنظر باشد طبیعتا نمیتوانیم به سراغ افراد غیرمتخصص برویم. نمیتوانیم سراغ افراد غیرکارشناس و کسانی برویم که مدیریت علمی و هوشمند سینما را بلد نیستند. معتقدم برداشت ما از مدیریت فرهنگی و سینما باید تغییر کند. اگر این برداشت درست شود به دنبال افراد متخصص خواهیم بود.
در این شرایط بخشی از سینماگران به سمت سینمای زیرزمینی میروند و خب در آن سوی مرزها توجهها را به خود جلب میکنند. به نظر شما وقتش نیست از این پتانسیل و ظرفیت برای ایران استفاده کنیم؟
ببینید بخش زیرزمینی فقط در مورد سینما نیست؛ در مورد موسیقی هم هست و در مورد هنرهای دیگر هم میتواند اتفاق بیفتد. در مجموع من معتقدم کسی با پای خودش زیرزمین نمیرود. ما به دلیل سیاستهای نادرستمان و به دلیل نبود ارتباط و گفتمان مشترک و به دلیل اینکه زبان هم را نمیفهمیم و مترجمانی هم نداریم که این وسط حرفهای هم را ترجمه کنند درنتیجه این مدیران هستند که هنرمندان را سوق میدهند به زیرزمین!
واقعا اگر با اهالی فرهنگ مناسبات و ارتباطات درست شود (نمیخواهم بگویم هیچ کس) کمتر هنرمندی است که حاضر بشود به زیرزمین برود و موسیقی و فیلمی تولید کند، چون با همه هنجارهای موجود در آن کشور زندگی میکند. همانطور که کمتر کسی با پای خودش از این کشور مهاجرت میکند. ما معمولا افراد را وادار میکنیم که از کشور بروند. البته درصدی هم هستند که در هر شرایطی دوست دارند مهاجرت کنند و تجربه کنند و جهان دیگر را ببینند هیچ مانعی ندارد و خیلی هم خوب است، اما وقتی مهاجرت به اجبار باشد این یعنی ما پای مهاجرت را باز کردهایم؛ ما هستیم که پای افراد را به زیرزمین میکشانیم. اگر مدیریتهای ما عاقلانه باشد این پدیده کاهش پیدا میکند. نمیگویم از بین میرود همان جوری که در دوران مدیریت من یک مورد هم فیلمی نداشتیم که زیرزمینی ساخته شود. فیلمها با مشکل مواجه میشدند اما چیزی به نام فیلم زیرزمینی در دوره مدیریت من نبود برای اینکه احساس میکنم رابطه معقول و درستی با اهالی سینما بوده که البته این رابطه خوب الان هم در حال شکل گرفتن است یا به وجود آمده است.
جناب ایوبی! در فهم و درایت شما در مدیریت سینما هیچ شکی نیست. هنوز وقتی پای صحبت سینماگران فرهیخته مینشینیم از دوران مدیریت شما به نیکی یاد میکنند اما نکتهای که درباره گسترش سینمای زیرزمینی وجود دارد این است که زاییده شرایط است و دقیقا بعد از 1401 و بسته شدن فضا این موج بیشتر شد.
سینما رابطه مستقیمی با فشار و سانسور و ممیزیهای غیرمعقول دارد. معتقدم سینماگران ما با مساله ممیزی در حد قابل قبول کنار آمدند و پذیرفتند و 40 سال است در سینمای ایران کار میکنند و پروانه نمایش را هم میپذیرند، ولی وقتی ممیزی به جایی میرسد که غیرقابل قبول میشود تا جایی که از درون حکومت و دولت هم کسانی که طرفدار ممیزی هستند، متوجه این ممیزیها نمیشوند کار سخت میشود. یادم میآید در دوران مدیریتم، فیلمها را به کمیسیون فرهنگی مجلس و به نمایندگان مجلس نشان میدادیم. از این نمونه به فیلم قصههای خانم بنیاعتماد اشاره کنم که یک اجماعی در مورد آن به وجود آمده بود که میگفتند اصلا غیرقابل نمایش است و غیر قابل اصلاح است. من روزی اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس را دعوت کردم و فیلم را دیدند، بعد از تماشای فیلم از من تشکر کردند که فیلم را اصلاح و ممیزی کردیم. من در جواب آنها چیزی نگفتم و فیلم را اکران کردیم و مشکلی پیش نیامد. درحالی که تصور آنها این بود که فیلم را ممیزی کردیم در صورتی که اصلا ممیزی نکردیم!
به این نکته دقت کنیم که وقتی سینما را به اینجا میرسانیم افراد را به زیرپله و زیرزمین میرسانیم. با شما موافقم، در سالهای اخیر فشارها بیشتر شد و رفتارها به گونهای بود که سینماگران به زیرزمین کوچ کردند اما امیدوارم در مدیریت جدید با رفتار درست مدیران دوباره سینماگران به جایگاه اصلی خود برگردند.