قدمهای نخست، نفس کشیدن در سایه: تاریخچهای از فیلمسازی بدون مجوز در ایران

در بخش اول این مجموعه، از تفاوتهای مفهومی میان «سینمای زیرزمینی» و «سینمای غیررسمی» گفتیم و نشان دادیم که تجربه فیلمسازی بدون مجوز در ایران، بیشتر از سر اجبار بوده تا انتخاب. در این بخش، به عقب برمیگردیم؛ به قدمهای نخست فیلمسازانی که از چارچوب رسمی فاصله گرفتند و مسیر تازهای را آغاز کردند—مسیری که به شکلگیری سینمای غیررسمی ایران انجامید.
بیشتر بخوانید :
سینمای زیرزمینی یا غیررسمی؟ نگاهی به ریشه ها و واقعیت های فیلم سازی بدون مجوز در ایران
اختصاصی سلام سینما - مهین بهزادی : تا اواخر دهه 1370، سینمای ایران به شکلی محافظهکارانه و البته امیدوارانه تلاش میکرد در چارچوبهای رسمی باقی بماند. مجوز ساخت، مجوز نمایش، بازبینی فیلمنامه، تعامل با شوراها و نهادهای نظارتی؛ همه بخشی از فرآیند پرپیچوخمی بود که فیلمسازان با آن کنار آمده بودند—یا ناگزیر به پذیرشاش بودند. هدف حفظ مسیر قانونی بود؛ سینماگر باید در سیستم میماند، ولو اینکه بارها متوقف، سانسور یا حذف شود. حتی کسانی چون بهرام بیضایی—با آن همه استقلال رأی و سرکشی ذهنی—تا دهه 1380 همچنان درون این ساختار فیلم ساختند.
اما فشارهایی که بر سوژهها، روایتها و فرمها اعمال میشد، سه واکنش عمده را از سوی فیلمسازان در پی داشت؛ بهویژه آنان که خواستند در جغرافیای ایران باقی بمانند و فیلم بسازند، نه صرفاً فیلمی فارسیزبان در یک کشور دیگر.
گروه اول، آنهایی بودند که با تمام ملاحظات، راه سازگاری را پیش گرفتند. فیلمسازانی چون کیانوش عیاری، داریوش مهرجویی و کیومرث پوراحمد در این دسته قرار میگیرند. آنان تلاش میکردند سوژهها را طوری انتخاب کنند، یا روایت را چنان شکل دهند که از خط قرمزها عبور نکنند؛ گاه به قیمت حذف، تعدیل یا حتی چشمپوشی از دغدغههای اصلیشان. این مسیر برای مدتی، مسیر غالب بود.
گروه دوم اما مسیر انصراف را برگزیدند. ناصر تقوایی در یکی از سخنرانیهایش اعلام کرد تا روزی که قرار باشد از کسی اجازه بگیرد، فیلم نمیسازد. بهرام بیضایی نیز سرانجام ایران را ترک کرد و دیگر فیلمی نساخت؛ او در این سالها تنها به اجرای متنهایش در خارج از کشور پرداخت.
گروه سوم، اقلیتی جسور، راه دیگری را در پیش گرفتند: ساخت فیلم بدون مجوز. تصمیمی رادیکال که تا آن زمان در سینمای ایران، مسبوق به سابقه نبود.
نقطه عطف را شاید بتوان «دایره» جعفر پناهی دانست؛ فیلمی که با وجود داشتن مجوز ساخت، از دریافت پروانه نمایش بازماند. پناهی، برخلاف انتظار، فیلم را بهصورت خصوصی در یکی از سالنهای تهران نمایش داد. «دایره» شیر طلایی جشنواره ونیز را برایش به ارمغان آورد و این موفقیت، او را به مسیر تازهای سوق داد: فیلمسازی خارج از مجراهای رسمی.
گرچه پناهی پس از آن باز هم تلاش کرد در چارچوب قانونی فیلم بسازد—نمونهاش «آفساید»—اما روند توقیف و منع نمایش تکرار شد. سرانجام، پس از حوادث سال 88 و محدودیتهای گستردهای که بر او اعمال شد، پناهی بهطور کامل به سینمای بدون مجوز روی آورد. «این یک فیلم نیست»، «پرده»، «سه رخ» و اخیراً «یک تصادف ساده» از جمله فیلمهایی هستند که او در همین شرایط ساخت؛ فیلمهایی که اگرچه در داخل ایران مجال دیدهشدن نیافتند، اما در عرصه بینالمللی حضوری پررنگ و موفق داشتند.
فیلمسازی بدون مجوز برای پناهی، صرفاً یک انتخاب فرمی نبود؛ ضرورتی بود که از نوع دغدغههای اجتماعی، سیاسی و جنسیتیاش برمیآمد. پرداختن به این مسائل در فضای نظارتزده رسمی ممکن نبود، و او این محدودیت را به فرصت بدل کرد.
گراناز موسوی نیز با فیلم «تهران من حراج» به فهرست فیلمسازان بدون مجوز پیوست؛ هرچند شرایط او پیچیدهتر بود. موسوی این فیلم را برای پروژه دانشگاهی خود ساخته بود، و از ابتدا هم قصد داشت با نسخهای تعدیلشده مجوز نمایش بگیرد. با این حال، نسخه غیررسمیاش ناخواسته منتشر و در ایران دستبهدست شد. فیلم، که با بازی مرضیه وفامهر و آشا محرابی ساخته شده بود، به دلیل سر تراشیده بازیگر زن و فضای تلخ اجتماعیاش واکنشبرانگیز همچنین و باعث بازداشت وفامهر شد. موسوی بعدها گفت که نمیدانست چگونه نسخه قاچاق منتشر شده، او همچنین تاکید کرد مشابه چنین تصویری پیشتر در سینمای ایران سابقه داشته است. با وجود نیت اولیه تجربی و دانشگاهی، فیلم ناخواسته بدل به یکی از نمادهای سینمای غیررسمی ایران شد.
بهمن قبادی نیز با «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» این مسیر را ادامه داد. فیلمی که با حضور حامد بهداد و تمرکز بر موسیقی زیرزمینی ایران ساخته شد. قبادی، گرچه برخی ملاحظات را رعایت کرده بود، اما ساخت بدون مجوز و موضوع حساس فیلم، آن را به یکی دیگر از قطعههای پازل سینمای غیررسمی بدل کرد. فیلم در جشنواره کن نیز حضور پیدا کرد و توانست جایزه ویژه بخش نوعی نگاه را به خود اختصاص دهد.
در میانه این جریان، محمد شیروانی نیز دست به اقدامی اعتراضی زد. فیلمسازی که تا پیش از آغاز دهه 90 در جشنوارههای رسمی ایران حضور داشت و جوایز متعددی برده بود، در سال 1394 تصمیم گرفت همه فیلمهایش—اعم از توقیفی و آزاد—را روی وبسایت شخصیاش بارگذاری کند. او در متنی که منتشر کرد، نوشت: «من به این بیعدالتی اعتراض دارم و همه 18 فیلم سینمایی و غیرسینمایی خودم، که در طول 18 سال گذشته از انتشار در کشورم محروم بودند، بهصورت رایگان منتشر میکنم.»
تمام این نمونهها، با وجود تفاوت در نیت، محتوا یا فرایند تولید، یک نقطه اشتراک دارند: آنها از دل ناکامی در ساختار رسمی بیرون آمدند، و هرکدام به سهم خود، بنای سینمای غیررسمی ایران را شکل دادند. سینمایی که شاید زیرزمینی به معنای تاریخیاش نباشد—یعنی نه تماماً تجربهگرا، نه الزاماً ضدفرم یا بیواسطه—اما بیتردید خارج از قاعدهها نفس میکشد.
اینها قدمهای نخست بودند، آغاز حرکتی که هنوز ادامه دارد...