جستجو در سایت

1403/12/19 12:24

نقد و بررسی فیلم دایناسور به کارگردانی مسعود اطیابی | غلبه گیشه بر هنر

نقد و بررسی فیلم دایناسور به کارگردانی مسعود اطیابی | غلبه گیشه بر هنر
در روزهایی که چراغ سینماهای کشور با اکران‌های نوروزی روشن‌تر از همیشه است، یک نام بیش از همه بر تارک گیشه می‌درخشد: «دایناسور».
به گزارش سلام سینما

فیلم تازه سیدمسعود اطیابی با بازی پژمان جمشیدی و امیر جعفری در کمتر از یک هفته مرز فروش ۲۰میلیارد تومانی را درنوردیده و بار دیگر معادله پیچیده سینمای ایران را به نمایش گذاشته است؛ معادله‌ای که در یک‌سوی آن استقبال بی‌نظیر مخاطبان و در سوی دیگر، سؤالات جدی منتقدان درباره کیفیت هنری قرار دارد.

این فیلم که داستان معتادی به‌نام رضا ملقب به «دایناسور» را روایت می‌کند، به‌ظاهر قصد دارد یکی از معضلات ریشه‌دار جامعه ایران را در قالبی کمدی به تصویر بکشد، اما آیا در این مسیر موفق بوده است؟ آیا موفقیت تجاری یک اثر سینمایی می‌تواند توجیه‌کننده ضعف‌های ساختاری و محتوایی آن باشد؟

چه اتفاقی برای بازیگرانی می‌افتد که علی‌رغم توانایی‌های فراوان، در چرخه تکرار گرفتار می‌شوند؟ در بررسی فیلم دایناسور به‌دنبال پاسخ به این پرسش‌ها هستیم و می‌کوشیم تا پرده از رازهای موفقیت تجاری و شکست هنری اثری بگشاییم که شاید نماینده بخش قابل‌توجهی از سینمای امروز ایران است؛ سینمایی که در تنش میان گیشه و کیفیت، مسیر پرفراز و نشیبی را طی می‌کند و در این میان، گاه فرصت‌های طلایی برای پرداختن به مسائل مهم اجتماعی را از دست می‌دهد.

یک کمدی اجتماعی 

دایناسور اطیابی را می‌توان اجتماعی‌ترین کمدی او دانست. داستان این فیلم هسته مرکزی خود را بر یکی از بحران‌های اجتماعی و ریشه‌دار استوار می‌کند و سعی دارد با به‌نمایش‌درآوردن آن طنزهای موقعیتی خلق کند تا بتواند از مخاطبان خود خنده بگیرد. این فیلم داستان فردی معتاد به‌نام رضا (پژمان جمشیدی) ملقب به دایناسور است که به همراه دوستش با بازی امیر جعفری در یک سرویس تحویل قلیان مشغول به کار است و بنا به اتفاقی خیال می‌کند یک ماه به پایان زندگی‌اش مانده. همین اتفاق باعث می‌شود به فکر خانواده و تنها دخترش بیفتد تا حلالیت بطلبد، اما متوجه می‌شود که دخترش خود به ساقی موادمخدر تبدیل شده است!

همان‌طور که از این خلاصه داستان معلوم است اطیابی روی بحران اجتماعی سوءمصرف موادمخدر به‌خصوص تبعات این معضل برای خانواده‌ها دست گذاشته است ومی‌خواهد با آن شوخی کند. اما نتیجه آنچنان که بایدوشاید موفقیت‌آمیز نیست؛به عبارت دیگر این اثر که امیر برادران نویسندگی فیلمنامه آن را برعهده دارد در انتخاب موضوع به‌خوبی عمل می‌کند و می‌کوشد تا جای ممکن مصرف مواد جنبه مثبت و تشویقی پیدا نکند.امادرنهایت دایناسورنمی‌تواند یکپارچگی داستانی خودراحفظ کند و به یک‌سری از کلیپ‌های طنز اینستاگرامی تبدیل می‌شود که برخی از آنها قدرت خنده‌گرفتن رادارند و برخی را فقط نگاه می‌کنیم تا تمام شوند. 

دایناسور، بدون عمق

شخصیت‌پردازی و عمق‌دادن به شخصیت‌های هر اثری یکی از عوامل موفقیت آن اثر است؛ بحثی مهم که بر وجوه مختلف انسانی و حتی فنی فیلم می‌تواند اثرگذار باشد. اما وقتی به سینمای ایران برمی‌گردیم بنا به دلایل مختلف شاهد ضعف در این مبحث هستیم. در ژانر کمدی نیز ظاهرا اعتقاد چندانی به شخصیت‌پردازی وجود ندارد.

خلق یک صحنه و بیان تصویری یک لطیفه کافی تلقی شده و به نظر می‌رسد حق مطلب ادا می‌شود.فیلم دایناسور نیز از این قاعده مستثنی نیست. به‌عنوان‌مثال، عنوان فیلم قرار است اطلاعاتی درباره شخصیت اصلی آن، که به نوعی قهرمان داستان است، ارائه دهد. اما در طول فیلم، دلیل انتساب لقب «دایناسور» به شخصیت رضا که نامش همین است، به هیچ وجه مشخص نمی‌شود.

سکانس افتتاحیه فیلم نیز با نمایش تصاویری از جوانی رضا بر روی موتور کراس آغاز می‌شود. این تصاویر تنها به این نکته اشاره می‌کنند که اعتیاد چه تأثیری بر زندگی انسان می‌گذارد و همچنین نشان می‌دهند که رضا توانایی تک‌چرخ زدن را دارد، که چندین سکانس به این موضوع اختصاص داده شده است.دیگر شخصیت‌های فیلم هم دست‌کمی از کاراکتر اصلی فیلم ندارند و چه‌بسا که ضعیف‌تر از آن هم هستند مخصوصا سکانس‌هایی که رهبران موادمخدر حضور دارند که فیلم عملا تبدیل به کلیپ‌های طنز ۴۰ ــ ۳۰ سال پیش می‌شود.

گرداب تکرار

بازیگری در نظر اول شاید کار ساده‌ای به نظر بیاید اما بر هیچ‌کس پوشیده نیست که کار ساده‌ای نیست و یکی از آفات این هنر تکرار آن است. آفتی که سراغ هر بازیگری در هر سطحی می‌رود و کار هرکسی نیست که از چنگ آن فرار کند مخصوصا وقتی نتیجه این تکرار سود سرشار مالی برای بازیگر باشد.

پژمان جمشیدی از آن دست بازیگرانی است که همواره حضورش با حاشیه بوده است؛ بازیکن فوتبالی که پس از بازنشستگی وارد دنیای هنر شد و در ابتدای راه تصور می‌شد حضورش در سینما طولانی نباشد اما همه چیز بر خلاف تصورها پیش‌رفت و جمشیدی تبدیل به پول‌سازترین بازیگر سینما و نامش تضمینی شد برای گیشه.

موضوع اما اینجاست که جمشیدی با بازی در فیلم‌های درام و غیرکمدی نشان داده است که صرفا بازیگری نیست که درگیر تکرار در سینما بماند و نتواند از آن دربیاید. همچنین پیش از این هم در گفت‌وگویی اعلام کرده بود که به‌خاطر مشکلاتی مجبور به بازی در پروژه‌های تکراری شده است که مشخص نیست آن مشکل حل شده است یا خیر، اما چیزی که عیان است گردابی است که این بازیگر در آن افتاده و به نظر می‌آید نه این‌که توان نداشته باشد، بلکه قصدی برای خروج از این تکرار ملال‌انگیز ندارد. به همین ترتیب جمشیدی فیلم دایناسور هم همان جمشیدی دیگر فیلم‌هاست که اینجا فقط به اقتضای معتاد بودن نقش صورتی افسرده‌ دارد و لحنش هم کمی فرق کرده است همین.

ناگفته هم نماند که این موضوع درباره بازیگر مکمل این فیلم که امیر جعفری است هم صدق می‌کند. او که نسبت به پژمان جمشیدی سابقه طولانی‌تری در هنر ایران دارد و از تئاتر شروع کرده است، می‌بینیم که در آثار اخیر خود چیزی برای ارائه ندارد. این موضوع مهمی است که بازیگران باید مد نظر قرار دهند، چون تکرار یک تیپ هرچقدر که جذابیت داشته باشد و پول خلق کند بالاخره زمانی می‌رسد که ملال‌انگیز شود و مخاطب آن را پس بزند.

فاصله تجارت تا هنر

خلاصه این‌که دایناسور اطیابی تنها نمونه‌ای از معادله ناهمگون سینمای ایران است؛ فیلمی که با وجود ضعف‌های ساختاری، شخصیت‌پردازی سطحی و تکرار الگوهای آشنا، توانسته رکوردهای فروش را جابه‌جا کند. این پدیده نشان‌دهنده شکاف عمیق میان معیارهای تجاری و هنری در سینمای ایران است. اگرچه نمی‌توان موفقیت گیشه را نادیده گرفت، اما باید به این نکته توجه داشت که تداوم این روند می‌تواند به تضعیف پایه‌های سینمای هنری ایران منجر شود.

سینماگران، به‌ویژه آنهایی که از اقبال عمومی برخوردارند، مسئولیت دارند تا علاوه بر جذب مخاطب، به ارتقای سطح کیفی آثار و ذائقه مخاطبان نیز بیندیشند. در غیر این صورت، سینمای ایران در چرخه‌ای از تکرار و سطحی‌نگری گرفتار خواهد ماند و فرصت‌های بزرگ برای پرداختن به مسائل مهم اجتماعی در قالب هنر از دست خواهد رفت.

سینما، اسیر دستان کمیت

یکی ازموضوعاتی که این روزهادر دنیای تبلیغات ورسانه‌ها زیاد می‌بینیم رکوردشکنی‌های سینمای ایران است. رکوردشکنی‌هایی که ظاهری زیبا دارند اما خبر از حال نزار سینما می‌دهند. عجیب اما این نکته است که گویی برای برخی این رکورد شکستن‌ها مهم‌تر از راهی است که سینما در پیش گرفته است. راهی که سینما را از پایه اصلی‌اش که همان سینما به مثابه یک هنر است دور کرده و آن را به ابزاری برای درآمد و سرمایه‌داری تبدیل کرده است.

سؤال اصلی اینجاست که این رکوردشکنی‌ها چقدر اهمیت دارند؟ مخصوصا رکوردشکنی‌هایی که به خاطر افزایش سالانه بهای بلیت سینما همچون پوسته‌ای توخالی هستند و گواهش فیلم «۷۰ سی» بهرام افشاری است که در دنیای ارقام توانست از فیلم «فسیل» پیشی بگیرد درحالی‌که از مخاطب ۲.۵میلیون از آن فیلم عقب است.

باید گفت که سینمای امروز گرفتار مرض اعداد و کمیت شده است و هرچه این کمیت متورم شود کسانی که دور سفره سینما نشسته‌اند خوشحال‌تر هستند. فارغ از این‌که نه‌فقط سینما که هیچ هنری ارزشمندتر از آن هستند که در دستان کوتاه و کوچک کمیت و اعداد اسیر شوند.

امیرحسین حیدری | روزنامه جام جم


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image