جستجو در سایت

1403/12/06 06:07

فیلم محض، افسانه‌ای در تاریخ سینما

فیلم محض، افسانه‌ای در تاریخ سینما
سینما دیگر آن رسانه خودارجاع و منحصربه‌فرد گذشته نیست که تنها در دایره هنر تعریف شود. در دوران معاصر، تحولات تکنولوژیکی، سرعت گردش اطلاعات و گسترش شبکه‌های اجتماعی، تغییرات بنیادینی در ماهیت سینما ایجاد کرده‌اند. دیگر نمی‌توان سینما را صرفا به‌مثابه یک هنر محض یا حتی صنعت در نظر گرفت که تنها در بستر سبک‌های تثبیت‌شده معنا پیدا کند؛ بلکه سینما امروزه درهم‌تنیده با ساختارهای اقتصادی، تکنولوژیک و حتی گفتمان‌های اجتماعی است.

با شتاب روزافزون تغییرات در دنیای معاصر، دیگر نمی‌توان از مفهومی به نام «فیلم محض» سخن گفت. تئوری‌هایی همچون «سینماتوگراف» روبر برسون، که بر خودبسندگی فرم تأکید داشتند، در دنیایی که تصویر از یک رسانه واحد عبور کرده و به اشکال متنوع در بستر دیجیتال بازتولید می‌شود، کارایی خود را تا حد زیادی از دست داده‌اند. امروزه، حتی مستندترین فیلم‌ها نیز به شکلی از بازنمایی و کنش متأثر از شبکه‌های اجتماعی تبدیل شده‌اند که نمی‌توان آن‌ها را مستقل از بستر تکنولوژیک تحلیل کرد.
ژان لوک گدار، فیلمساز و نظریه‌پرداز برجسته، معتقد بود که «سینما، تاریخ‌های سینما است»، به این معنا که سینما نه یک روایت خطی، بلکه مجموعه‌ای از تاریخ‌های درهم‌تنیده است که همواره در حال بازنویسی هستند. اگر با این دیدگاه به سینمای امروز نگاه کنیم، درمی‌یابیم که تاریخی جدید برای این هنر در حال شکل‌گیری است؛ تاریخی که بر پایه فناوری‌های دیجیتال، شبکه‌های اجتماعی و حتی هوش مصنوعی بنا شده است.
منتقدانی همچون دیوید بوردول یا توماس السایزر نیز بر این باورند که سینمای امروز دیگر محدود به پرده نقره‌ای نیست، بلکه در تلفن‌های هوشمند، الگوریتم‌های پیشنهاددهنده نتفلیکس و حتی تولیدات تماما دیجیتال نظیر فیلم‌های ساخته‌شده با هوش مصنوعی، بازتعریف شده است.
بنیامین در مقاله معروف خود «اثر هنری در عصر بازتولیدپذیری مکانیکی آن»، به این نکته اشاره داشت که با پیشرفت فناوری، بازتولید مکانیکی هنر باعث از بین رفتن هاله  (Aura)اثر هنری می‌شود و هنر دیگر آن تقدس و یگانگی پیشین خود را ندارد. این تعریف اگرچه به عصر صنعتی اشاره دارد اما از لحاظ تئوریک همچنان کارکرد دارد.
آدورنو نیز وجهی دیگر را تعریف می‌کند. او سینمای تجاری را بخشی از «صنعت فرهنگ» می‌دانست که هدفش بیشتر کنترل و هدایت توده‌ها از طریق تصاویر و قصه‌های استاندارد شده است. از این منظر، در سینمای امروز نیز این وضعیت ادامه دارد؛ جایی که بازنمایی‌های سینمایی اغلب از دستورالعمل‌های تجاری پیروی کرده و فرم و محتوا به گونه‌ای ترکیب شده‌اند که به جای ایجاد تفکر انتقادی، سرگرمی سطحی را تقویت می‌کنند. این رویکرد، سینما را همچنان به‌عنوان یک هنر قابل بررسی نگه می‌دارد، اما نه به شکلی که در گذشته مورد تحلیل قرار می‌گرفت.
در نهایت، باید پذیرفت که آنچه امروز در سینمای جهانی رخ می‌دهد، به‌شدت تحت تأثیر سرمایه و تکنولوژی است. حتی آن دسته از فیلم‌هایی که به‌عنوان «شاهکار» از آن‌ها یاد می‌شود، تحت لوای استودیوهای بزرگ و سیاست‌های بازار فیلم شکل گرفته‌اند. جریان‌های سرمایه‌داری، نظام استریمینگ و تغییر ذائقه‌ی مخاطبان تحت تأثیر شبکه‌های اجتماعی، همه و همه در شکل‌دهی به سینمای امروز نقش دارند.
در حالی که سینمای جهان در میدان سرمایه و تکنولوژی در حال تغییر است، سینمای ایران حتی در این سطح نیز حضور ندارد. اگر در سینمای بین‌الملل، جریان‌های اقتصادی و تکنولوژیک تعیین‌کننده‌ مسیر آینده هستند، در سینمای ایران سیطره‌ محفل‌گرایی، ایدئولوژی و مدیریت سلیقه‌ای، آن را به سمت مسیری محدود و غیرقابل توسعه سوق داده است. این شرایط، سینمای ایران را از تحولات جهانی دور نگه داشته و آن را در دایره‌ای بسته از انتخاب‌های مدیریتی و نظارتی محدود کرده است؛ وضعیتی که آینده‌ آن را مبهم‌تر از همیشه کرده است.

احسان صفاپور
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image