پرش زمانی پنج ساله در «بازی تاج و تخت» که محقق نشد

در تاریخ دنیای «ترانه یخ و آتش» لحظات بسیاری وجود دارد که اگر به شکل دیگری پیش میرفتند، شخصیتها میتوانستند مسیرهای کاملاً متفاوتی را در پیش گیرند. چه میشد اگر راب استارک به برنامههای ازدواج اولیهاش پایبند میماند؟ چه میشد اگر بران به مادرش گوش میکرد و از بالا رفتن از درخت پرهیز میکرد؟ چه میشد اگر ند استارک وقتی که فراری از نگهبانان شب داستانی از موجودات سفیدپوش (White Walkers) را میشنود، به حرفهای او توجه میکرد؟ اینها همه سوالاتی هستند که میتوانند تغییرات بزرگی در «بازی تاج و تخت» ایجاد کنند، اما یکی از تغییرات بزرگی که جورج آر. آر. مارتین به طور جدی به آن فکر کرده بود، افزودن یک پرش زمانی در میانه یکی از لحظات مهم داستانش بود.
در بحبوحه همه فریبها، مرگها و اژدهاها، مارتین با این ایده دست و پنجه نرم کرده بود که به شخصیتهایش فرصتی برای استراحت بدهد و بین کتابهای «طوفان شمشیرها» و «ضیافت کلاغها» (کتابهای سوم و چهارم از مجموعه کتابهای «بازی تاج و تخت»)، پنج سال در زمان به جلو پرش کند. در این مرحله، اوبرین مارتل مرده بود، جان اسنو حالا فرمانده نگهبانان شب شده بود، جوراه توسط دنریس تبعید شده بود، پیتیر بیلیش لایزا آرین را کشته بود و آریا استارک به براووس سفر کرده بود تا راههای مردان بیچهره (Faceless Men) را یاد بگیرد. اینها همه وقایع زیادی برای نیمدهه باقی ماندن بودند، اما دلیل پشت این ایده منطقی به نظر میرسید، هرچند ممکن بود مشکلاتی به وجود آورد.
پیشرفت در برخی شخصیتها، اما مشکل در دیگران
جورج آر. آر. مارتین در مصاحبهای با گیزمودو درباره این ایده توضیح داد که چگونه این پنج سال فاصله زمانی میتوانست باعث شود تا شخصیتها، مانند بچههای استارک، جان اسنو و دنریس، رشد کنند و برای رویدادهای سختتر پیش رو آماده شوند. مشکل این بود که در این مدت، شخصیتهای بزرگسال دیگر همچنان در انتظار بودند و این وضعیت میتوانست روند داستان را کند و پیچیده کند. به عنوان مثال، پنج سال میتوانست برای آریا که در 12 سالگی به براووس میرود مناسب باشد و او به یک قاتل ماهر تبدیل شود، اما برای شخصیتهایی مانند سرسی که شش نفر از دستیاران شاه را تجربه میکرد، نیاز به فلشبکهای زیادی بود و این کار پیچیدگیهای غیر ضروری به همراه میآورد.
بازی تاج و تخت ممکن بود رویکردی مشابه «خانه اژدها» اتخاذ کند
در صورتی که این پرش زمانی اتفاق میافتاد، احتمالاً با مشکلات مشابه آنچه در «خانه اژدها» دیده شد مواجه میشدیم، زمانی که شخصیتهای کلیدی بازسازی شدند. اگرچه برخی از شخصیتها همچنان میتوانستند همان بازیگران قبلی را داشته باشند، مانند راب استارک، تئون گریجوی و جان اسنو، اما شخصیتهایی مانند آریا، سانسا و برایان باید توسط بازیگران جدیدی که پنج سال بزرگتر بودند، جایگزین میشدند که این میتوانست یک انتقال ناهماهنگ و دشوار برای بینندگان باشد.
در نهایت، شاید باید از اینکه مارتین به طرح اصلی خود پایبند ماند و به شخصیتهای «ترانه یخ و آتش» یکی از دشوارترین دوران کودکیها را داد، قدردانی کنیم؛ زیرا همین تصمیم تبدیل به یکی از بهترین سریالهای تلویزیونی دهه اخیر شد.
منبع: slashfilm