روایت جسورانه سریال ماشه ؛ وقتی سئول شبیه میدان جنگ می شود

سریال «ماشه»، جامعه امروزی کره جنوبی را چون بشکه باروتی پر از خشم به تصویر میکشد که ناگهان با موجی عظیم از ورود سلاحهای قاچاق رایگان مواجه میشود. این سریال همچنان به وجود قوانین سختگیرانه در زمینه مالکیت اسلحه تاکید میکند. درعین حال اشارهای هم به اتفاقات خشونتبار آمریکا، مانند تیراندازیهای دسته جمعی به خاطر آزادی اسلحه دارد. در حقیقت «ماشه» این پرسش را مطرح میکند که اگر مردم همان دسترسی بیحد به اسلحه را داشتند، آیا کره به کشوری پر از صحنههای جرم و جنایت تبدیل میشد.
برای مدتهای طولانی، نمایش اسلحه در سینمای کره ممنوع بود و فیلم و سریالها مجبور بودند راههای پیچیدهای را برای نمایش یک کلت در داستان پیدا کنند. با این حال اخیرا، چشماندازی متفاوت در سینمای کره به وجود آمده است. مخاطبان سریالهای کرهای بر این باورند که محتوای سریالهای کرهای هر فصل خشنتر و ترسناکتر میشوند.
تقابل پنهان شخصیت قهرمان و ضد قهرمان
گروهی از جوانان کرهای در رستوران در حال تماشای یک گزارش خبری از تیراندازی دسته جمعی در آمریکا، با حالتی تمسخرآمیز از این کشور صحبت میکنند و با اطمینان ادعا میکنند که در کره هرگز چنین اتفاقی رخ نمیدهد. غافل از اینکه مرد جوانی در گوشهای از همان رستوران نشسته و از شدت خشم در آستانه استفاده از اسلحه است. این مرد یکی از هزاران شهروند سئولی است که بستههای حاوی گلوله و اسلحه را دریافت کرده است. او سرانجام به خاطر داد و فریاد یکی از همسایهها اولین گلوله را شلیک میکند و از همین جا ماجرا آغاز میشود.
داستان تیراندازی ادامه پیدا میکند تا این که افسر پلیس «لی دو» با بازی «کیم نام گیل» سر میرسد تا اوضاع را آرام کند. او از آن افرادی است که با وجود مهارت در تیراندازی ترجیح میدهند زندگی آرامی داشته باشند. در عین حال وقتی مرد جوان با اسلحه به سراغ شهروندان میرود، « لی دو» اولین کسی است که به دنبال راه حل میگردد. او در زمان استراحت وقتش را در کنار «مون بک» با بازی «کیم یونگ کوانگ» میگذراند. مردی قد بلند با موهای رنگی که درست به موقع همراه «لی دو» میشود تا در بحرانها حضور داشته باشد.
با این حال رازی وجود دارد که «لی دو» از آن خبر ندارد. در حقیقت «مون بک» کسی است که اسلحهها را رایگان برای همه فرستاده و آشوبهای خیابانی را برنامهریزی میکند.
تصویری نمادین اما سطحی از جامعه
این سریال ده قسمتی در هر اپیزود، داستانی متفاوت را روایت میکند، مانند به نمایش گذاشتن صحنه تیراندازی توسط فردی که در مدرسه قربانی قلدری شده بود. بخش زیادی از سریال به همین شکل پیش میرود. شخصیتهایی که قربانی بی عدالتی شدهاند ناگهان از شدت خشم منفجر میشوند و بحرانی تازه را رقم میزنند، بحرانی که معمولا بعد ازچند سکانس توسط «لی دو» حل میشود.
این سریال بارها به فیلم «شوالیه تاریکی» اشاره میکند و به دنبال خلق شخصیتی، مانند جوکر است. فردی که هدفش جمعآوری ثروت نیست بلکه قصد ایجاد آشوب و هیجان را دارد. در ماشه برخلاف کاراکتر جوکر در «شوالیه تاریکی» شخصیت «مون بک» و دنیای فلسفیاش از دلیل کشتن آدمها آنقدر مضحک و سطحی است که بیشتر از همه شبیه یک دلقک با لباسی شیک و موهایی مرتب است.
«ماشه» عجلهای برای ایجاد هیجان ندارد که میتوانست نقطه قوت باشد اما تبدیل به ضعف اساسی این سریال شده است. داستان از قسمت چهارم روندی کند به خود میگیرد و بیننده احساس میکند روایتها در حال تکرارند. برخی از شخصیتهای این سریال شبیه به نمادند. آنها تصویری از ناامیدی، تنهایی، شکست و سرخوردگیاند، اما «ماشه» این افراد را محور داستان قرار نمیدهد؛ بلکه به سیستمهای میپردازد که در حق مردم کوتاهی میکنند. «ماشه» آیینه است از جامعهای که کم کم در حال نابودی است؛ نه به خاطر یک فاجعه عظیم بلکه به سبب مجموعهای از شکستها و اشتباهات کوچکی است که توسط افراد مختلف و سیستم انجام شده است.
در مجموع «ماشه»، سریالی تماشایی برای علاقهمندان به داستانهای جنایی است. زیرا ایده تبدیل شدن یک کشور بدون سلاح به میدان جنگی بی قانون چندان دور از ذهن نیست.
منبع : فرارو