فیلم کوتاه شیرین (محمد اشتری) | از کییرکگور تا ملودرام

اختصاصی سلام سینما - آریا قریشی: فیلم کوتاه «شیرین» به کارگردانی محمد اشتری که در بخش تجربی چهلودومین دوره جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور دارد، بعد از نمایش جملهای از سورن کییرکگور با این مضمون که زندگی به هیچ وجه مسئلهای برای حل کردن نیست بلکه واقعیتی است که باید آن را تجربه کرد، با نمایش پسری مبتلا به سرطان شروع میشود که اعتقاد دارد در زندگیاش همیشه باخته و مطمئن است در این نبرد هم بازنده خواهد شد درحالیکه تراپیستش از راه دور و از طریق تماسی ویدیویی سعی میکند به او آرامش ببخشد.
جمله کییرکگور و این نمای طولانی از مکالمه پسر با تراپیست (که در انتهایش میفهمیم پسر عاشق تراپیست شده است) به ما نشان میدهد که با یک اثر اگزیستانسیالیستی در مورد معنای زندگی در دورهای روبهروییم که به نظر میرسد تمام معانی بهظاهر قطعی از آن رخت بر بستهاند. این حس زمانی تشدید میشود که پسر میفهمد شرایطش بدتر شده و حداکثر دو یا سه ماه زنده است.
فیلم پر از نماهای طولانی است که در لحظه به لحظه دارند حس تنهایی شخصیت را مؤکد میکنند. در برخی از سکانسهای فیلم، یک نفر همراه با شخصیت اصلی حضور دارد (مکالمه تراپیست، مطب دکتر، داخل ماشین) اما دوربین همواره جایی قرار میگیرد که صرفا شخصیت را همراه با فضای خالی پیرامونش مشاهده کنیم؛ گویی حضور کنار هیچ انسانی تنهایی عمیق او را برطرف نمیکند. حتی حضور لحظهای آدمهای دیگر هم بیشتر جنبهای طعنهآمیز پیدا میکند (مثل جایی که یک پسر و دختر در نهایت بدحالی شخصیت از کنار او در خیابان عبور میکنند).
با این وجود، فیلم در سکانس جمعبندی کمی تغییر مسیر داده و بیشتر شبیه یک اثر ملودراماتیک میشود. آنچه در طول فیلم به «شیرین» حالوهوایی متفاوت با آثار متعارف مرتبط با ماجرای «آگاهی یک شخص از قریبالوقوعبودن مرگش» میدهد، این است که پسر قرار نیست (خلاف آنچه دکتر به او پیشنهاد داده) در این چند ماه جوری زندگی کند که هیچوقت اینچنین زندگی نکرده است. در عوض با پرسهزنیهای غمباری روبهروییم که نه به یافت معنایی قطعی منجر میشوند و نه حتی به این قطعیت که دیگر هیچ معنایی وجود ندارد. در چنین شرایطی، غافلگیری داستانی انتهای فیلم نهتنها مقدمهچینی چندان مناسبی در فیلمنامه ندارد بلکه همین مسیر را هم مختل میکند. عشق اولیه پسر به تراپیست بدون نیاز به مقدمهچینی طولانی قابل باور است (این که مراجع بیمار در حال مرگ، آن هم در شرایط ناامیدی، عاشق تراپیستش شود برای قابل درک بودن نیازی به مقدمه ندارد) اما آنچه در پایان فیلم میبینیم اتفاقا نیازمند مقدماتی بود که در خود فیلم شاهد نیستیم. بهخصوص اینکه این پایانبندی بیشتر، از منظر احساسی که در تماشاگر ایجاد میکند، شبیه حل یک معما / مسئله است تا نتیجه تجربهکردن زندگی. این عوامل باعث میشوند که «شیرین» فیلمی منحرفشده از مسیر اولیهاش بهنظر برسد؛ مسیری که، طبق چارچوب انتخابشده، داشت بهشکلی پذیرفتنی پیش میرفت.