بهترین دیالوگ های سریال قورباغه
اختصاصی سلام سینما- مدتی ست که از پخش فصل اول سریال «قورباغه» که اولین تجربه هومن سیدی در شبکه نمایش خانگی بود میگذرد. سریالی که زیاد دربارهاش صحبت شد و مخاطبان زیادی پای تماشایش نشستند.
یکی از نظرات پرشمار تماشاگران سریال درباره کیفیت عجیب و سبک نامانوس سریال بود. بسیاری معتقد بودند که «قورباغه» سریالی خاص و متفاوت است، شبیه هیچکدام از سریالهای دیگر شبکه نمایش خانگی نیست و همین تفاوتهایش بسیاری را مجذوب خود کرد.
هومن سیدی در فیلمهایش همیشه نشان داده که به فضاسازیهای غیر رئالیستی و فانتزی علاقه ویژهای دارد. انگار که در هر نما، کادربندی، دیالوگ یا رویداد دراماتیکی تعمد داشته باشد تماشاگر پیش از هرچیز حضور خود کارگردان را در اثر احساس کند؛ قدرتش را که بر همه جهان اثر مسلط است ببیند و به او آفرین بگوید.
فضاسازی و چیدمان «قورباغه» هم درست مانند فیلمهای ابتدایی سیدی یعنی « اعترافات ذهن خطرناک من» و « سیزده» است. این فضاسازی که شدیدا متاثر از سینمای آمریکا است بههرحال برای هر تماشاگری مسحورکننده بهنظر میرسد. همین تفاوت در قاببندیها یا نثر دیالوگها تماشاگر را غافلگیر میکند. هرچند این متفاوت بودن لزوما به معنای خوب بودن یک اثر نیست.
یکی از مهمترین وجهه تفاوتهای «قورباغه» با دیگر سریالها در دیالوگهای آن است. دیالوگهای سریال اکثرا غیر مستقیم، لغزگو و پیچیدهنما هستند. به قول معروف لقمه را یک بار دور سر میپیچانند تا به دهان بگذارند. این دیالوگها در نظر بعضی ممکن است جالب و فلسفی باشد و به زعم عدهای دیگر هم بیمعنی و نخنما هستند.
شماری از دیالوگهای مهم سریال را در این یادداشت مرور کردهایم. قضاوتش با شما!
نوری (نوید محمدزاده) : لعنت به همتون که واسم وسیله نیستید
فقط قصدتون برام مهم نیست
احساس تون بهم مهمتره
رامین (صابر ابر): قورباغه ها، اونا همیشه باعث مرگ من میشن، حتی تو خواب!
رامین: احساس میکنم تازه بدنيا اومدم
به اندازه يه حيوون وحشى قدرت دارم ...!
رامین: برنده كسيه كه مثل عنكبوت آروم و بى صدا به يه سمتى بره كه هيچكس فكرشو نمیکنه ...!
رامین: شیطنت های کوچیکی که تو گذشته انجام دادی
جنگای بزرگین که باید تو آینده باهاشون رو به رو شی ،
جنگی که ممکنه قدرت رو همین قدر راحت
ازت بگیره و تو رو تبدیل کنه به یه اسیر جنگی ...!
رامین: قلم، فشنگ، یه چیز تیز یا حتی انگشت؛
مهم اینه یه چیزی داشته باشی که بقیه ازت فرمان ببرن...
نوری: همیشه بزار یه چیزی کم باشه، تا بگردن پیداش کنن!
+ اینا بچن باهم بازی میکنن
-- بازی بازی همه چی شروع میشه قربان بشم ...!
ببین ما تو خانوادمون انقدر داستان های زشت و زیبا داریم که جا واسهی شمارهی جدید نمیمونه ...!
رامین: همیشه دوست داشتم بدونم آدما قبل از مرگ به چی فکر میکنن، به کجا زل میزنن، الان میفهمم، به هیچ جا!
رامین: شاید اگه دروغ نبود،
زندان کم میومد،
گلوله برای اعدام کم میومد،
کمتر خونواده ای کنار هم زندگی میکردن،
شاید اگه دروغ نبود...
نوری: آدمی که همهچی رو با چشمش میبینه، اما باز شک میکنه، عقل نداره.
رامین: بابام همیشه میگفت تو هزار تا جون داری نمیدونست من از هر کس دیگه ای بیشتر مرگ و به چشمام دیدم.
رامین: همه چیز خوب پیش میره تا وقتی همه چیز مخفیه
همه چیز شوخیه تا وقتی درد نکشی
همه چیز دروغه تا وقتی حقیقت تاریکه ...!
نوری: من فکر میکردم شما اینکار رو میکنید؛ چون پای یه مادر وسطه. نمیدونستم، همه چیز پوله.
یه وقتایی برای بزرگ شدن باید زمین خورد ،
برای فهمیدن باید شکست خورد
یه وقتاییم برای خوشبخت شدن باید شانس آورد ،
شانس خود معجزست ...!
رامین: پدربزرگم میگفت جابجا شو خیس میشی میگفتم نمیتونم میگفت تو آدمی درخت نیستی جابجا شد. از اون روز عاشق شدم.عاشق جابجا شدن.
فرانک ( سحر دولتشاهی) : یاد گرفتم وقتی حرف حساب حالیت نیست، باید عربده زد.
سروش (محمدامین شعرباف) : تو چه قرص بخوری نخوری مریضی. مثل برادرت
لیلا ( فرشته حسینی) : مث تو...مهمه مون مریضیم
اینجا جنگله همه ته بشقاب اون یکی رو لیس میزنن.
اخبار مرتبط:
دیالوگ های ماندگار سریال «شهرزاد»
دیالوگ های ماندگار «جوکر» در فیلم«شوالیه تاریکی»