کارگردانانی که قبل از سی سالگی فیلم مهم خود را ساختهاند
اختصاصی سلام سینما- سینما هرگز سن و سال نمیشناخته است. چه بسیار کارگردانانی چه در سینمای ایران چه در سینمای جهان که اولین فیلمهای خود را بعد از چهل سالگی ساختهاند و در میانسالی تازه وارد سینما شدهاند مانند جیمز کامرون در سینمای آمریکا یا علی رفیعی در سینمای ایران که اولین فیلمش را حوالی شصت سالگی ساخت.
و چه بسیار استعدادهای جوان و نوظهوری که در اوج جوانی و دهه سوم زندگی خود نه تنها فیلم اولشان را ساخته که یکی از مهمترین فیلمهای کارنامه کاریشان را بر پرده تصویر کردهاند، مانند دیمین شزل که در بیست و چهارسالگی توانست یک فیلم غیرمنتظره مانند «شلاق» بسازد یا سعید روستایی که میتوان او را جوانترین استعداد سینمای ایران دانست.
مسعود کیمیایی
مسعود کیمیایی، این استاد سینمای ایران و از بانیان برگترین تغییر فرهنگی و اجتماعی تاریخ سینمای ایران (چه قبل و بعد از انقلاب) همانطور که خودش هم بارها در مصاحبههای مختلف گفته است، سینما را از خود سینما آموخت. از دوران دانشآموزی و نوجوانی که مدرسه را میپیچاند و بهجایش به سینما میرفت و دیدن تصویر متحرک بر پرده همواره حیرتزدهاش میکرد.
کیمیایی هرچقدر هم این اواخر بیحوصله فیلم بسازد و فیلمهایش با موج انتقادات همراه شود، اما کماکان میتواند لحظاتی از «سینمای ناب» را بر پرده بازسازی کند. لحظاتی برگرفته از متن تاریخ سینما و شیفتگی یک نوجوان در مواجهه با پرده نقرهای و تجسم حرکت بر آن. برای همین است که کیمیایی مولفترین کارگردان سینمای ایران است؛ تنها کافیست حتی اتفاقی به یک سکانس از فیلمی از او که ندیدهاید بربخورید، از هر میزانسن و دیالوگی میتوانید ردپای کیمیایی را بهراحتی تشخیص دهید. سینمای او خصوصا تا پیش از این دوره ضعیف متاخر، شدیدا متاثر ژانرای نوآر و گانگستری سینمای آمریکا است.
مسعود کیمیایی فعالیت سینمایی خود را در سال ۱۳۴۵ درحالیکه بیست و پنج ساله بود، با دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم «خداحافظ تهران» آغاز کرد. کیمیایی تحصیلات آکادمیک کارگردانی ندارد. تمام آموختههای تکنیکی و فنی او از سینما به حضور در گروه دستیاران فیلم قهرمانان به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران محدود میشود. اولین فیلمش بیگانه بیا را در سال ۱۳۴۷ و با تم جوان هوسباز و دختر فریب خورده در خانوادهای مرفه ساخت که یک فیلم اول معمول بهحساب میآمد اما تنها به فاصله یک سال بعد از «بیگانه بیا»، آقای کارگردان نه تها یکی از فیلمهای مهمش که مهمترین فیلم خود و یکی از برترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را میسازد، فیلمی که هنوز هم در رای گیری سالانه منتقدان جز سه فیلم مهم تاریخ سینمای ایران قرار میگیرد.
«قیصر» پیش از انقلاب اما با حال و هوایی کاملا انقلابی ساخته شد، انگار که اکت نهایی قهرمانش و شورش او علیه زیربنای ظلم، پیشبینی کارگردان از چند سال آینده ایران معاصر بود که علیه ظلم بهپا خواست.
«قیصر» نه تنها از منظر سینمایی فیلم بسیار پیشرویی محسوب میشد که فراتر از سنت فیلمفارسیها، رنگ و بوی داستان و روایتی از جنس «سینمای آمریکا» را داشت. اما این همه ماجرا نبود؛ «قیصر»فیلمی اجتماعی، سیاسی است که مناسبات روز جامعه را در آن سالها به خوبی نشان میدهد و همانطور که گفته شد سویهای آیندهنگرانه هم پیدا میکند.
این درحالی است که در زمان ساخت «قیصر»، مسعود کیمیایی تنها بیست و هشت سال سن داشته است. حضور او در محافل و جمعهای روشنفکری و سوسیالیستی و مطالعات شخصیش در کنار سینما در همان سالهای جوانی باعث شده بود کیمیایی به شناختی جامعه شناسه از متن آن روزهای ایران برسد و به خوبی بتواند چیزی را بسازد که در کنار دلنشینی، به طبقه عامه، آگاهی هم ببخشد.
«قیصر» با اختلاف مهمترین فیلمی است که یک جوان بیست و هشت ساله در تاریخ سینمای ایران تاکنون ساخته.
محسن مخلباف
محسن مخملباف فیلمسازی را بعد از انقلاب آغاز کرد. او فیلمسازی بود که در آن دوران از مهمترین و متناقضترین چهره های فرهنگی بهحساب میآمد و بر بسیاری از فیلمسازان جوانتر از خود مانند ابراهیم حاتمیکیا تاثیرگذار بود.
محسن مخملباف پیش از انقلاب ۵۷ در قالب گروهی کوچک فعالیت سیاسی و چریکی داشت. او که در کودکی مجبور به کارکردن و درآوردن خرج زندگی خود و مادرش بود، چندان وقتی برای سینما و هنر نداشت اما پس از دستگیری توسط ژاندارمری پهلوی، در زندان با ادبیات آشنا شد و داستاننویسی را شروع کرد و از ادبیات به سینما رسید.
مواجهه او با سینما بیشتر ایدئولوژیک بود تا تکنیکی و در واقع در رابطه با خود سینما و فناش در اوایل کار سررشته چندانی نداشت. فیلمبردار او در فیلمهای اولیه، فرج حیدری که فیلمبردار حرفهای سینما بود در زمینه فنی در آثار اولیه مخملباف و در طولانی مدت در شکل و استایل سینمای او تاثیر ویژهای داشت.
«دستفروش (اپیزود اول)» اولین فیلم مهم مخملباف بعد از چند تجربه ناموفق بود که بیشتر به سیاه مشقهای یک خطاط پیش از زدن طرح اصلی شبیه بودند. در این فیلم برای اولینبار شاهد تلفیق تفکرات خاص مخلباف درباره اسلام و زیست اسلامی با یک سینمای درست و درمان هستیم که سبکش بعدتر از «دستفروش» به عموم فیلمهایی که او در ایران ساخت، سرایت پیدا میکند.
«دستفروش» یکی از اولین فیلمهای اپیزودیک در سینمای ایران بود که در هر اپیزود خود به موضوعی میپرداخت و فیلمبردار هر اپیزود هم متفاوت بود و این یعنی فیلم میباید در عین استفاده از منشهای دکوپاژی مختلف در هر اپیزود، وحدت کلی را هم حفظ کند. تجربیات پیشین مخملباف و آموزههای حیدری در اینجا به کمکش آمدند تا اولین فیلم مهمش را بسازد. فیلمی که زمینه حضور گسترده اودر سالهای آتی سینمای ایران را تضمین کرد و البته فیلمی بود که در سال ۱۳۶۵ و در بیست و نه سالگی کارگردان ساخته شد. مخملباف همچنین برای این فیلم برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از هفتمین جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۷ شد.
علی حاتمی
علی حاتمی در اولین تجربه سینمایی خود فیلم «حسن کچل» (۱۳۴۹) را ساخت. حاتمی این فیلم را در پی موفقیت نمایشنامه حسن کچل و استقبال بسیار خوب مردم از آن، از تئاتر به فیلم تبدیل کرد. «حسن کچل» نخستین فیلم ریتمیک و موزیکال ایرانی و برگرفته از داستانهای کهن ایرانی بود. این فیلم با استقبال بسیار خوبی از سوی تماشاگران رو به رو شد و زمینه ورود وی به سینمای ایران را فراهم کرد.
علی حاتمی یکی از ساختارشکنترین فیلمسازان سینمای ایران بود که البته تعلق خاطرش به نوستالژی و سنتهای دیرینه و باستانی را نه تنها از دست نداد که همه سعیش بر این بود تا سینما را از وجهه «شهر فرنگ» گونهاش درآورده و آن را ملی کند. مثلا از جمله اقدامات مهمش در این زمینه این بود که برخلاف قانون کلی سینما در همه تاریخش از بدو پیدایش تا به امروز، که میباید بازیگران از سمت راست قاب وارد شده و از چپ خارج شوند تا تداوم حفظ شود، در فیلمهای علی حاتمی به خاطر وابستگی به اصول نگارش و رسمالخط فارسی (که نگارش از چپ به راست است) برخلاف همه جهان، ورود بازیگر به صحنه از چپ اتفاق میافتاد و از راست قاب خارج میشد.
«طوقی» دومین فیلم علیحاتمی بود که برخلاف «حسن کچل» یک درام اساسی و جدی داشت و داستانی تلخ. «طوقی» همان فیلمی است که علی حاتمی را به سینمای ایران هدیه میکند. فیلمی پسا «قیصر»ی که متاثر از موفقیت فیلم کیمیایی و با بازیگران همان فیلم و البته داستانی متفاوت ساخته شد.
داستان مثلث عشقی که میان یک دایی و خواهرزادهاش و یک معشوقه میگذرد. «طوقی» فیلمی است که هم از نظر دانش سینمایی و هم از نظر درک عمیقش نسبت به موضوع عاشقانه خود یک دستاورد بزرگ برای حاتمی بیست و شش ساله آن روزها بهحساب میآمد و هنوز که هنوز است تماشایش، تماشاگر را درگیر میکند و بهیادماندنی میشود.
ناصر تقوایی
ناصر تقوایی بیشک یکی از نامهای بزرگ و ماندگار سینمای ایران است که هرچند تعداد آثار سینمایی بلندش به انگشتان دو دست نمیرسند، اما همگی جایگاه خود را در تاریخ سینمای ایران پیدا کردهاند. ناصر تقوایی فیلمسای را با دستیاری و مستند سازی آغاز کرد.
از جمله فیلمهای مهمی که او دستیارشان بود و تجربیات زیادی از آن کسب کرد، «خشت و آینه»ساخته ابراهیم گلستان میباشد. پس از آن تقوایی به مستند سازی روی آورد. «تاکسیمتر» که در سال ۱۳۴۶ برای تلویزیون ساخته شد، نخستین فعالیت او در عرصه فیلمسازی محسوب میشود. مستندهایی چون «مشهد قالی»، «فروغ فرخزاد»، «اربعین» و «باد جن» مهمترین مستندهای تقواییاند.
اما تقوایی اولین فیلم بلند سینمایی خود را درحالی ساخت که بیست و نه ساله بود. درست در آخرین گامهای دوره اول جوانی.
«آرامش در حضور دیگران» نه فقط از مهمترینهای کارنامه تقوایی که اولین فیلم او هم هست. او از همان اولین فیلم چنان در کارش جدی بود که همه را شگفتزده کرد. «آرامش در حضور دیگران» پس از نمایش محدودی که در جشن هنر شیراز (شهریور ۱۳۴۹) داشت، بایگانی شد و پس از چهار سال سرانجام از ۲۲ فروردین ۱۳۵۲ در سینما کاپری تهران به نمایش درآمد و با استقبال تماشاگران و منتقدان مواجه شد اما با اعتراض جامعهٔ پرستاران نمایشش برای همیشه متوقف شد. فیلمنامه این فیلم را تقوایی براساس داستان آرامش در حضور دیگران از مجموعهٔ «واهمههای بینامونشان» نوشتهٔ غلامحسین ساعدی نوشتهاست.
این فیلمی درباره اضمحلال یک افسر بازنشسته است، یکی از اولین فیلمهای مهم روشنفکرانه سینمای ایران است.
ابراهیم حاتمی کیا
ابراهیم حاتمی کیا دانشآموخته رشته سینما (گرایش فیلمنامهنویسی) از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است. او فعالیتهای سینمایی خود را از سال ۱۳۶۴ با ساخت فیلمهای کوتاه و مستند در رابطه با سینمای جنگ آغاز کرد. هرچند علاقه حاتمیکیا به سینما به دوران نوجوانیش برمیگشت اما تعصبات سنتی خانواده هرگز اجازه ورود به این عرصه را به او نمیداد تا اینکه انقلاب اسلامی از راه رسید و در پی گشایش انقلابی بهوجود آمده در جامعه و همراه شدن حاتمیکیا با موج انقلابیون، درحالیکه در اوایل جوانی بهسر میبرد و بهتازگی استقلال فکری خود از خانواده را بهدست آورده بود، پایش را به عکاسی و سپس به سینما باز کرد.
حاتمی کیا در سال ۱۳۶۴ نخستین فیلم بلند خود را به نام هویت برای شبکه دوم سیما ساخت که میکوشید تصویری واقع گرایانه از گرایشهای سیاسی آن دوران پرآشوب ارائه دهد. خسرو دهقان با دیدن «هویت» اولین ساخته آن فیلمساز جوان، پیشبینی کرد که حاتمی کیا روزی فیلمساز مهمی خواهد شد و خب این پیشبینی تا آنجا درست درآمد که امروز میتوان گفت حاتمی کیا مهمترین فیلمساز نظام جمهوری اسلامی است که مسیر فیلمسازی پر سکتهای را پشت سر گذاشته؛ گاهی همراه و همدل و گاهی در لوای انتقاد، دلی یا سفارشی اما همیشه زیر سایه مطلق ایدئولوژی.
«مهاجر» سومین فیلم ابراهیم حاتمیکیا درباره احوالات عارفانه و شیدایی در جبهههای جنگ است که برخلاف ذائقه عمومی سینمای دفاع مقدس که به خشونت و نمایش صحنههای درگیری میپردازد، سعی دارد به خلوت و تنهایی و عواطف رزمندگان نزدیک شود.
کارگردان به دنبال اکشنهای آنچنانی و خلق صحنههای دهشناک از میدان جنگ و انفجارهای متمادی و بیگ پروداکشن نمیرود و بهجای آنوقت خود و تماشاگر را به شرح دلتنگیها و غربت رزمندگان در میدان در لحظات شخصی و خلوتهای خودشان، اختصاص میدهد و به همین واسطه جلوهای انسانی و بشردوستانه به دست میدهد: مؤکد کردن اندوه درونی شخصیتهایی که جنگ برایشان بهانهایست برای ورود به حال و هوایی معنوی و فرازمینی.
«مهاجر» از سنت «روایت فتح» و سید مرتضی آوینی هم بهره زیادی میگیرد و پایبند به آموزههای شهید آوینی در عدم درامپردازی برای شرح جنگ، است که به چنین فضای معنوی و بهتانگیزی میرسد.
سعید روستایی
سعید روستایی جوان بااستعداد نسل نو سینمای ایران است. او تحصیلات سینمایی خود را در رشته کارگردانی در دانشگاه سوره به پایان رساند و خیلی زود جذب سینمای حرفهای شد؛ در دوران دانشگاه خود فیلمهای کوتاه زیادی ساخت که اکثرشان با استقبال از سوی تماشاگران و داوران جشنوارهها روبهرو شد و نام او را خیلی زود بر سر زبانها انداخت، حالا دیگر بازیگران حرفهای در آثار او بازی میکردند و صحبتش در میان سینماگران بالا گرفته بود.
روستایی اولین فیلم بلندش را حتی پیش از آنکه کارهای فارغالتحصیلی خود در دانشگاه را بهپایان برساند، ساخت: «ابد و یک روز» اولین فیلم سعید روستایی بود که در بیست و شش سالگی ساخت. فیلمی که سروصدای زیادی بهپا کرد.
هم تماشاگران فیلم را بهخاطر احساساتگرایی پرآب و تاب و اغراقآمیزش دوست داشتند و عمیقا برای شخصیتها دل میسوزاندند و هم منتقدان فاز کارگردانی روستایی را گرفتند. او موفق شده بود بعد از مدتها فیلمی بسازد که شبیه به سینمای اصغر فرهادی، که بیش از هرچیز مورد پسند فیلمسازان جوان امروز است، نباشد و هم در روایت و هم در جهانبینی خود با سینمای فرهادی یا به عبارت دیگر شکل عمومی سینمای اجتماعی در سالهای اخیر متفاوت باشد.
«ابد و یک روز» به خوبی نشانگر تسلط ویژه روستایی بر ابزار کارش به عنوان یک فیلمساز هست. فیلم نشان میدهد که او ریتم و ضرباهنگ را میشناسد و توانایی حفظ و متعادل نگه داشتن آن در طول فیلم را دارد. او میتواند بازی هایی واقعگرایانه از بازیگران بگیرد و فیلمی رئالیستی بسازد که تماشاگر نه تنها آن را باورپذیر بیابد که مانند یک عضو اضافه در آن خانه، خودش را به فضا و کاراکترها نزدیک بداند.
«ابدو یک روز» هرچند از نظر مضمونی خام به نظر میرسد اما کارگردانی بسیار ویژه و امیدوارکنندهای دارد که همه را مبهوت میکند. کاری که در جشنواره فیلم فجر همان سال هم کرد تا سعید روستایی جوانترین کارگردان ایرانی باشد که موفق به دریافت سیمرغ بلورین شده است. علاوه بر این «ابد و یک روز» کلی سیمرغ مهم دیگر هم دریافت کرد و پرافتخارترین فیلم جشنواره آن سال لقب گرفت.