زنان قاتل در فیلم های ایرانی/ زخم کهنه
اختصاصی سلام سینما- نوشتن درباره زنان قاتل در سینمای ایران کار چندان راحتی نیست. اگر دقیقتر بگوییم شاید بتوان درباره کاراکترهای مثالی و برجسته از زنانی که در فیلمهای ایرانی آدم کشتهاند، نوشت و جزییات شخصیتیشان را بررسی کرد اما در قدم نخست، پیدا کردن چنین زنانی در لابهلای فیلمهای ایرانی بسیار سخت بهنظر میرسد. سینمای ایران همیشه در ساخت فیلمهای پلیسی، اکشن و تریلرهای جنایی ضعیف عمل کرده و کمتر اثر ماندگاری ساخته شده که حول محور این ژانرها قرار بگیرد. حالا حسابش را بکنید پیدا کردن یک فیلم اکشن یا جنایی خوب، آنهم با یک شخصیت زن ماندگار و دیدنی چند برابر میتواند سختتر باشد.
شاید مهمترین فیلم جنایی که شخصیت اصلی آن یک زن است، «سگ کشی» بهرام بیضایی باشد. گلرخ کمالی بیاغراق یکی از باارادهترین و محکمترین زنانی است که سینمای ایران خلق کرده. نویسندهای که بهخاطر شوهرش به تهران میآید و وقتی میفهمد موقعیت او در خطر است، دست به هرکاری میزند تا شوهرش را بیرون بکشد. گلرخ کمالی سختترین ناملایمتیها را بهجان میخرد، تحقیرهای زیادی را متحمل میشود اما تسلیم نمیشود. البته فیلمساز کمالگرا، دست نویسندهاش را حتی در بدترین شرایط، در میانه تجاوز و یا ویران شدن خیانت بر وجودش، به خون نمیآلاید اما به عنوان جالبترین زنی که سینمای جنایی تا کنون به خود دیده، نوشتن دربارهاش، بهترین مقدمه و مجرای ورود به جهان زنان قاتل سینمای ایران است.
زنانی که عمدا یا تعمدا در بازی یک جنایت افتادهاند یا در تمام طول فیلم در معرض اتهام آدمکشی بودهاند. از میان فیلمهای سالهای بعد از انقلاب، زنان قاتل به یادماندنی در فیلمهای ایرانی را معرفی کردهایم. البته تعدادشان زیاد نیست اما برایمان مهم بود که کیفیت پرداخت کاراکترها و اهمیت و ماندگاریشان در تاریخ سینمای ایران را فدای کمیت یادداشت نکنیم.
هدیه تهرانی زن قاتل در فیلم ایرانی «قرمز»
سال ساخت: ۱۳۷۷
«قرمز» فیلمی درباره خرده جنایتهای زن و شوهری است. درست شبیه نام آن نمایشنامه معروف. یک درام جنایی خانوادگی و فیلمی زن آزادخواهانه که در بستر فرهنگی آن سالها ساختش اجتنابناپذیر بود. در دورانی که زنان بیش از هروقت دیگری مبارزات خود برای حضور در اجتماع و جدی گرفته شدن را علنی کرده بودند، در اوایل دوران اصلاحات، فریدون جیرانی فیلمی با همین مضمون ساخت. زنی که خودش را وقف زندگی خانوادهاش کرده اما در نقطه مقابل همسر شکاکش از هیچکاری دریغ نمیکند تا او در تنگنا قرار دهد.
هستی با بازی عالی هدیه تهرانی از شغلش دست کشیده و به خواست همسرش خانهدار شده و همهجوره سعی دارد شرایط را مطابق میل همسر خود کند. با این وجود بهشکل بیرحمانهای مورد آزار و خشونت خانگی قرار میگیرد. ناصر همسر او که شکاکیتاش یک بیماری جنونآمیز است، در طول داستان روز به روز هستی را بیشتر مورد آزار قرار میدهد تا جاییکه هستی تصمیم به ترک او میگیرد. اما اینکار به این راحتیها نیست. ناصر به او اجازه اینکار را نخواهد داد و این قصه و رها شدن هستی از چنگال همسر ظالمش جز با خون و خونریزی، فیصله نمییابد...
رویا نونهالی زن قاتل در فیلم ایرانی «زندان زنان»
سال ساخت: ۱۳۷۹
«زندان زنان» فیلمی که در آخرین سال دهه هفتاد ساخته شد، یکی از اولین فیلمهایی بود که مستقیما داعیه فمنیستی و زن آزادیخواهانه داشت. فیلمی که کارگردانش هم زنی بود که سالها به عنوان دستیار و منشی صحنه در سینما حضور داشت و حالا که پشت دوربین ایستاده بود تا اولین فیلمش را بسازد، از همیشه جسورتر بود.
«زندان زنان» فیلمی غیرمتعارف برای دهه هفتاد بهحساب میآمد (حتی برای سالهای جلوتر و دهه هشتاد هم)! فیلمی انتقادی و البته با سویههای پررنگ سیاسی که برای فضای بسته فرهنگی در دوران سازندگی چندان قابل پذیرش نبود. البته فیلم هرچند در اوایل دوران ریاست جمهوری خاتمی ساخته شده اما بهواقع محصول و ثمره خفقان و مرزکشیهای فرهنگی و اجتماعی سالهای اول دهه شصت و دوران سازندگی است.
«زندان زنان» البته بیشتر یک درام زنانه است تا فیلمی جنایی. فیلمی که داستان زندانیان زنی را که همبند هستند روایت میکند و در این میان تمرکز اصلیاش را روی شخصیت میترا با بازی رویا نونهالی میگذارد. زنی که در اوج جوانی ناپدریاش را کشته و به جرم قتل آنجاست و قرار است تا وقتی هم که موهایش سفید میشود و چروک بر چهرهاش هویدا میگردد، همانجا بماند. میترا گویی چشم ناظر فیلمساز است در آن زندان که در نتیجه ناملایمتی ناپدریاش سالهای جوانیاش را دارد در زندان از دست میدهد، چراکه فقط از خود و مادرش دفاع کرده، و حالا باید نتیجه ناملایمتی روزگار را با همه زنان جوانی که به زندان میآیند ببیند. زنانی که درگیر و دار بازیهای سیاسی و یا بیرحمیهای انسانی پایشان به آنجا باز شده و به سوی چوبه دار و مرگ رهسپارند و یا رهایی و آزادی.
میترا در عین اینکه محرم اسرار زندانیان استُ با رئیس جدید زندان چالشهایی پیدا میکند که او را بدل به نقطه امن همه زندانیان میکند. لحظههای پایانی فیلم که دیگر آزاد شده، اما نمیتواند از خانه جوانیهایش دل بکند و بیرون برود، لحظهای بسیار تلخ و در عین حال بهیاد ماندنی است.
زهرا داوودنژاد زن قاتل در فیلم ایرانی «بچههای بد»
سال ساخت: ۱۳۷۹
دختری که مابهازایی است بر همه عقدههای یک نسل از دست رفته. دختری که تباه شده و تنها جنون برایش مانده. دختری که سر خود را تراشیده و با یک بارانی بلند کنار خیابانها پرسه میزند تا شاید مجرایی برای نجات بیاید. اگر هم نجات نیامد، حتما یک قربانی به پستش میخورد که سرکوبها و عقدههایش را در گرفتن جان او خالی کند و بیرون بریزد. رویا با بازی زهرا داوودنژاد هم یکی از آن کاراکترهایی بود که بسیار جلوتر از زمانه ساخته شدنش به تصویر درآمد. «بچه های بد» در زمان اکران با موج عجیبی از انتقادات روبهرو شد. آن را یک فیلم وقیح خوانند و بسیاری ادعا کردند که هیچ فیلمی بعد از انقلاب چنین ارزشهای انسانی را در روابط میان دختران و پسران زیر سوال نگذاشته.
حالا به این اتهامات نمایش دختری کچل و در بعضی از لحظات بیحجاب را هم اضافه کنید. هرچند این فیلم و «زندان زنان» در یک سال ساخته شدند اما فیلم منیژه حکمت در زمان اکران «بچههای بد» هنوز توقیف بود. وگرنه در آن فیلم هم از کچلی و کلاهگیس برای دور زدن حجاب استفاده شده بود. داستان فیلم درباره دو دوست جوان است که اتفاقی همدیگر را میبینند. یکی مثبت و نسبتا فرودست دیگری مغرور و مایهدار. آنها که هر دو در تحصیلات ناموفق بودند تصمیم میگیرند به ویلای سیاوش (پسر پولدار) در شمال بروند. در راه کنار جاده چالوس دختری به نام رویا را سوار میکنند تا شمال بیشتر خوش بگذرد اما همهچیز طبق پیشبینی آنها جلو نمیرود.
رویا دختری عجیب است. کم حرف میزند، نگاهش را میدزدد و البته با بازی خوب زهرا داوودنژاد در چشمانش یک نفرت و هراس درونی قابل بازیابی است. تا همینجا همین ایده اولیه شمال رفتن دو پسر جوان و سوار کردن یک دختر برای آن سالها بسیار خط شکن بوده، بیرون گذاشتن پای فیلمساز اجتماعی از گلیمش بوده... فیلمسازی که البته نباید فراموش کرد اولین فیلمهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را ساخت و همیشه دغدغه جوانان و تقابلشان با اجتماع را داشته و دارد. «بچههای بد» رویکردی تماما اجتماعی دارد که آنرا با شکل روایی خاص و جادهای خود در هم میآمیزد تا اثری ماندگار خلق کند.
رویا هنوز هم بعد از این همه سال یک کاراکتر ویژه و تکرارنشدنی است. زنی که عموما در سکوت و سکون است اما ناگهان فیلمساز در یک پرش روایی، چند دقیقه از فیلمش را در فلاش بکی به رویا اختصاص میدهد. چند دقیقهای که او گذشته تلخش را، آنچه که او را به فحشا و جنایت کشانده، به خاطر میآورد و این آنقدر تلخ و جانکاه هست که او را وادارد تا اینبار دیگر خودش را خلاص کند نه دیگری را. البته در این لحظه تماشاگر هنوز در میانه یک فیلم جوانانه ویژه قرار دارد و این پایان ماجرا نیست. توانایی علیرضا داوودنژاد در پرداختن به احوالات و درونیات شخصیتهای اصلی خصوصا رویا، بدون اینکه درگیر ملودارمبازیهای بیش از حد و گزافهگویی شود، ستودنی است. انگار شخصیتهایش هرکدام بخشی از موجودیت اجتماعی او در مواجهه با جوانان و زیستشان در هر دورهای از فیلمسازیاش هستند.
مریلا زارعی زن قاتل در فیلم ایرانی «سربازهای جمعه»
سال ساخت: ۱۳۸۲
مریلا زارعی در «سربازهای جمعه» حضوری کوتاه دارد اما در همین یک سکانس حضورش، یکی از ماندگارترین نقشآفرینیهای خود را بر پرده تصویر میکند. سربازهای جمعه هرچند دو شخصیت زن مهم دارد که هرکدام خواهر یکی از سربازهای جمعه هستند، اما اساسا فیلمی مردانه است. یعنی زنانش هم بیش از آنکه خصایص و روحیات زنانه داشته باشند، با پرداختی مردانه طراحی شدهاند.
که این مسئله درباره مریلا زارعی بیش از اندیشه فولادوند هم صدق میکند. او خواهر محمدرضا فروتن است. یک زندانی که به جرم قتل همسرش در زندان منتظر حکمش هست و با سربازان زندان به مراسم ختم پدرش آمده... حالا در مراسم ختم و در میان لابهها و خودزنیها فرصتی یافته تا دختر کوچکش را در آغوش بکشد و کمی آرام بگیرد.
هرچند که خبری از نمایش قتل نیست اما او در صحبت کوتاهی که با برادر خود دارد چرایی و چگونگی قتل را تعریف میکند، با آن زبان شیوای دیالوگنویسی مسعود کیمیایی. همان عنصر مهمی که این نقش کوتاه و بهظاهر نه چندان مهم را تبدیل به یکی از نقاط اوج کارنامه بازیگری مریلا زارعی میکند. بازی او بیانگرانه و پر تنش است. به هرحال در یک سکانس، به اندازه حضوری چند دقیقهای در مراسم ختم پدرش وقت دارد تا برونریزی کند و نه فقط برای مرگ پدر که برای زندگی و جوانی از دست رفتهاش زار بزند و در سر خود بکوبد.
مریلا زارعی زن قاتل در فیلم ایرانی «دست های خالی»
سال ساخت: ۱۳۸۵
اینبار مریلا زارعی در نقش زن اصلی فیلم ابوالقاسم طالبی «دستهای خالی» در هیبت دختر یک جانباز جنگی، با اتهام قتل مواجه میشود. در حالیکه فیلم با موضوع دیگری شروع شده و تماشاگر گمان میکند قرار است داستان بازگشت مرد جنگی به خانوادهاش را ببیند. پدر خانواده ، بعد از جنگ هیچگاه به خانه بازنگشته و دختر با دیدن تغییراتی در رفتار مادر خود، به او مشکوک میشود و خیال میکند پای مرد دیگری در میان است. اما متوجه میشود که پدر او که شدیدا آسیب روحی دیده و در جنگ موجی شده در یک آسایشگاه روانی بستری شده و مادر سعی دارد او را به خانه برگرداند. همانطور که گفته شد تماشاگر خیال میکند پروسه بازگشت مرد به خانه، داستان اصلی فیلم است که ناگهان در سفری به شمال اتفاقی غیرمنتظره میافتد و پای دختر خوب خانواده به یک پرونده قتل باز میشود.
هرچند او آدمکشی را انکار میکند اما متهم اصلی پرونده است و به زندان میافتد. از اینجا به بعد داستان اصلی فیلم دیگر یک درام خانوادگی با مبنای بازگشت پدر به خانه نیست و مادر و پدر باید سعی کنند دخترشان را از اعدام نجات دهند. تعریف داستانی حول آن ضربالمثل قدیمی که «سر بیگناه پای دار میرود اما بالای دار نمیرود» البته همیشه جذاب است و کشش دراماتیک خاصی دارد که کارگردان هم تمرکزش را در نیمه دوم فیلم بر همان استوار میسازد.
دخترک حالا بیپناه است و ناامید از نجات. سرنوشت تلخش را پذیرفته و در انتظار مرگ نشسته که البته کارگردان همچون یک ناجی، رد خودش را بر سیر روایی «دستهای خالی» به جا میگذارد. در این میان صحنههای ملاقات دختر با خانوادهاش در زندان بسیار احساسی از آب درآمدهاند و به شکل خاص، ملاقاتی که در روز تولد دختر ترتیب داده شده و او شمعهای روی کیک را با مرور هرکدام از خاطرات سالهای زندگیاش خاموش میکند، بهیادماندنی است.
طناز طباطبایی زن قاتل در فیلم ایرانی «هیس! درخترها فریاد نمیزنند»
سال ساخت: ۱۳۹۱
پوران درخشنده از جمله کارگردانان زنی است که همواره نگاه ویژهای به زنان و حقوقشان در فیلمهای خود داشته. حتی اگر موضوع اصلی فیلمهایش زنان نبوده باشند (مانند «شمعی در باد») باز هم حقوق زنان در آنها مورد تاکید قرار گرفتهاند. «هیس!دخترها فریاد نمی زنند» اما یکی از تند و تیزترین و فمنیستیترین فیلمهای پوران درخشنده است و یکی از اولین فیلمهای دهه نود که سعی کرد در حد و اندازه خودش قانون را به چالش بکشد. مرگ درناکتر است یا تجاوز؟ کشتن سهمناکتر یا تجاوز؟ کدام نابخشودنیترند و کدام قابل دفاعتر؟ اینها سوالات اصلی است که تماشاگر در طول تماشای «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» با آنها مواجه است.
پوران درخشنده در فیلم خود از عناصری استفاده میکند که قهرمانش همدلیبرانگیزتر شود و تماشاگر هر لحظه حق را بیشتر به او بدهد و او را یک قربانی نه یک مجرم یا قاتل، بهجا بیاورد. یکی از اصلیترین و هوشمندانهترین جنبههای سمپاتیکی که طراحی میکند، وقوع حوادث در روز عروسی دختر با بازی طناز طباطبایی است. او وقتی مجبور میشود در دفاع از دختربچه، مرد را به قتل برساند که لباس سفید عروسی به تن دارد و همه قرار است تا چند ساعت دیگر برایش آرزوی سفیدبختی و زندگی خوش کنند.
به مرور و در طول جلسات محاکمه متوجه میشویم که خاطره بدی که دختر از کودکی خود با خود به همراه دارد مسبب اصلی ارتکاب جنایت بوده. او در کودکی همانند آن دختربچه مورد اذیت و آزار جنسی قرار گرفته. بازی طناز طباطبایی در نقش یک قاتل/ قربانی قابل قبول است. سردرگمی و جنون لحظهای در اجرایش به چشم میخورد و استیصالش در دادگاه دل هر تماشاگری را بهدرد میآورد. ضمن اینکه درخشنده سعی میکند پا را فراتر بگذرد و جنبههای اجتماعی که منجر به قربانی شدن دختر میشوند را هم به نمایش بگذارد مانند سکوت دیگران در مقابل چنین فاجعه تلخی به خاطر حفظ آبرو. این شخصیت بسیار مورد توجه تماشاگران قرار گرفت و خصوصا در جشنواره فجر دل بسیاری از تماشاگران را برد. هرچند در مقایسه با نمونههای مشابهش زیادی ملودراماتیک است و پرداخت سطحیتری دارد.
نگار جواهریان زن قاتل در فیلم ایرانی «نگار»
سال ساخت: ۱۳۹۴
رامبد جوان هرچند به عنوان یک کمدین شناخته میشود اما در کارنامه سینمایی خود فیلمهای جدی و یا جنایی هم دارد که «نگار» یکی از آنهاست. فیلمی که با پرسه زدن در مرز میان واقعیت و رویا و عینیت و خیال سعی دارد چیز جدیدی به مخاطب خود نشان دهد و او را درگیر کابوس ذهنی قهرمانش یعنی نگار کند. دختری جسور و نترس با بازی متفاوت نگار جواهریان که برخلاف همه شواهد و تحقیقات پلیس مطمئن است پدرش خودکشی نکرده و یک داستانی پشت پرده مرگ ناگهانی او قرار دارد.
دخترک جسور سفری را در گذشته و حال و میان آدمهای دور یا نزدیک و همکاران پدرش آغاز میکند تا راز قتل او را کشف کند. نگار عاشق پدرش بوده و مصمم است که انتقام پدر را از قاتلان او بگیرد. هدفی که در نهایت به آن میرسد و در یک صحنه اکشن در گلخانه حساب پدرش را با همه مسببان قتل او صاف میکند.
طناز طباطبایی زن قاتل در فیلم ایرانی «خشم و هیاهو»
سال ساخت: ۱۳۹۴
هم شخصیتی که هومن سیدی میسازد و هم اجرایی که طناز طباطباطبایی ارائه می دهد در مقایسه با کاراکتر عروس «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» یک سر و گردن بالاتر است. در «خشم و هیاهو» تماشاگر با یک شخصیت پیچیده و چندوجهی سروکار دارد که در لحظاتی از فیلم به او حق میدهد، گاها دلش برای دخترک مجنون عاشقپیشه میسوزد و حتی در مواقع دیگر از او متنفر میشود. شخصیتی که چنین تماشاگر را در مواجهه با خودش و قضاوتهای احتمالیاش قرار میدهد، به مراتب جالبتوجهتر از یک قربانی ترحم برانگیز است و به همان میزان خلقش هم کار دشوارتری است و هوشمندی و ذهن بازتری میخواهد.
شخصیت حنا سرافراز با بازی خوب طناز طباطبایی، در فصل افتتاحیه فیلم دلرباست و تماشاگر را شیفته خود میکند. سکانسی که بعد از کنسرت در پارکینگ جلوی ماشین ناصر را میگیرد و با او خوش و بش میکند، هنوز هم یکی از بهترین لحظات کارنامه طناز طباطبایی است. هرچند، صدا و لحن و جنب و جوشی که در کلامش جریان دارد خیلی مهمتر از حضور فیزیکی و یا میمیکهایش جلوی دوربین هستند.
او البته یک قربانی است اما قربانی که جنون عاشقانه و حرص و جاهطلبیاش در بهدست آوردن مردی که عاشقش است او را وا میدارد که همسر ناصر را بکشد. او یک قربانی مظلوم که سرنوشت و شرایط بیرونی در دام یک اشتباه نافرجام بیندازندش، نیست. خودش بازی را شروع میکند و همین کاراکترش را این چنین ویژه میکند.
البته الهام گرفتن از داستان محمدخانی فوتبالیست مشهور و شهلا زن صیغهای او که همسر آقای فوتبالیست را در بستر کشت هم، در پرداخت دقیق شخصیت حنا بیتاثیر نیست. هرچند که فیلمساز سعی میکند شباهتها را در کلام منکر شود اما از سوی دیگر گریم و لباس حنا در دادگاه را دقیقا شبیه به لباسهای شهلا در دادگاه واقعی طراحی میکند.
محدثه حیرت زن قاتل در فیلم ایرانی «خانه-ائو»
سال ساخت: ۱۳۹۵
«خانه-ائو» فیلمی غیرمنتظره است که کسی انتظارش را نداشت تبدیل به اثری ویژه شود. این فیلم جز فیلمهایی بود که در گروه هنر و تجربه اکران شدند اما مانند دیگر فیلمهای خاموش این گروه اکران، بی سرو صدا و بدون اینکه واکنشی برانگیزد به نمایش درنیامد. هرچند در جشنواره فجر چندان دیده نشد اما در جشنواره جهانی فجر مورد توجه قرار گرفت و در جشن حافظ و انجمن منتقدان سینمای ایران هم جوایزی به فیلم اهدا شد.
اولین ساخته اصغر یوسفینژاد کارگردان آذری زبان به زبان آذری است و کل آن در یک خانه می گذرد. خانهای قدیمی که همه برای مراسم ختم و مرگ پدر خانواده در آن جمع شدهاند. اما این عزاداری یک نکته خاص دارد؛ آن هم اینکه دختر خانواده بعد از شش سال برای وداع با پدرش به خانه بازگشته است و همه از دیدن او هم حیران و هم خوشحالند. چیزی نمیگذرد که وقت خواندن وصیت متوفی میشود. او وصیت کرده پیکرش برای آزمایشات پزشکی و پیشرفت علم در اختیار دانشگاه علوم پزشکی قرار بگیرد. حدس بزنید چه کسی با مخالفت جدی با این اقدام، موتور محرکه این درام تک لوکیشنی را روشن میکند؛ دختری که بعد از شش سال به خانه بازگشته و نمیگذارد پیکر پدرش را ببرند.
ایده فیلم و در کنار آن شخصیت پردازی دختر بسیار خاص و جالب توجه است. شخصیت دختر با انتخاب خوب بازیگر و بازی گرفتن عالی از این بایگر ناشناس یعنی محدثه حیرت همهچیز را غیر قابل پیشبینی می کند. هرچند بهتر است داستان فیلم را بیش از این لو ندهیم و به جایش شما را دعوت به تماشای این فیلم مستقل و متفاوت کنیم که حسابی سورپرایزتان خواهد کرد.
الناز شاکردوست زن قاتل در فیلم ایرانی «خفهگی»
سال ساخت: ۱۳۹۵
فریدون جیرانی هم یک زن قاتل/ قربانی جالب توجه میسازد. فیلمسازی که البته کارنامه سینماییاش نشان میدهد همواره با امکانات محدودی که در سالیان دور در اختیار بوده، توجه خاصی به درامهای جنایی داشته است. صحرا مشرقی «خفه گی» با بازی الناز شاکردوست در گریم و استایلی متفاوت همان قربانی/ قاتل است. پرستاری تنها و منزوی که میترسد هرگز نتواند مردی را برای زندگی مشترک در کنار خود داشته باشد و ناگهان با پیشنهاد مردی جذاب و پولدار مواجه میشود. مردی که ادعا میکند عاشق اوست و از صحرا میخواهد با کشتن همسرش که مریض اوست، راه را برای عشقشان هموار کند.
البته که این مرد جذاب یک هیولای تمام و کمال هم هست و تنها صحرا را به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف شومش مورد استفاده قرار میدهد. نسبت فرامتنی که صحرا مشرقی با سیما ریاحی پرستار فیلم ماندگار «شوکران» با بازی حیرتانگیز هدیه تهرانی پیدا میکند، مهمترین و جالبترین نکته درباره شخصیتپردازی اوست. خورههای فیلم بهخوبی میدانند از چه نسبت هوشمندانه و ویژهای صحبت میکنیم.
آناهیتا درگاهی زن قاتل در فیلم ایرانی «چشم و گوش بسته»
سال ساخت: ۱۳۹۷
نوبت به یک فیلم کمدی میرسد. «چشم و گوش بسته» یکی از معدود فیلمهای کمدی با کیفیتی است که در سالهای پایانی دهه نود ساخته شده. در زمانی که کمدیهای مبتذل و سخیف بیش از هر وقت دیگری در سینمای ایران جولان میدهند. در این دوران فرزاد موتمن فیلمی ساخته که قابل قبول و محترم است و در عین اینکه مخاطب را میخنداند حداقل استانداردهای کیفی را هم رعایت میکند و به هوش و فرهنگ تماشاگرش احترام میگذارد.
آناهیتا درگاهی بازیگر نوظهور و خوشچهره و جذاب در «چشم و گوش بسته» مهمترین نقشآفرینی سینمایی خود را به عهده میگیرد. او یکی از کاراکترهای فرعی فیلم است. یکی از دار و دسته خلافکاران که رئیس باند اعتماد بیشتری به او دارد و او را به عنوان سرپرست و تمام کننده عملیات میشناسد. لوندیهای بازیگر با بیرحمی کاراکتر بهخوبی جفت و جور میشوند و یک زن اغواگر به یادماندنی در میان همه شخصیتهای سطحی و بیخودی فیلمهای کمدی را نتیجه میدهد.
انتخاب ویژه: رویا نونهالی زن قاتل در سریال ایرانی «خواب و بیداری»
سال ساخت: ۱۳۸۰
هرچند «خواب و بیدار» یک سریال تلویزیونی است و در مقال این یادداشت نمیگنجد اما باید اعتراف کرد که در میان همه فیلمهای سینمایی جنایی که ساخته شده، شخصیت زن آن احتمالا اولین نامی است که بعد از عنوان زن قاتل به یاد تماشاگر میآید. بله این نام همانطور که احتمالا به ذهن شما هم آمده ناتاشا است. یک قاتل سریالی که داستانش از واقعیت گرفته شده و در سریال مهدی فخیم زاده به آن پرداخته میشود.
سریالی که در زمان پخشش تبدیل به مهمترین و پربینندهترین سریال تلویزیونی شده بود و قهرمان یا بدمناش با آن گریم اغواگرانه و شنل کلاهدار بهیادماندنی، در یاد هر تماشاگری مانده است. هنوز هم بسیاری از مخاطبان رویا نونهالی را به عنوان ناتاشای «خواب و بیدار» بهجا میآورند و به همین دلیل لازم بود در این یادداشت که مختص زنان قاتل در فیلمهای ایرانی است، اشاره کوچکی به تنها قاتل سریالی زن واقعی که در عرصه تصویر بازسازی شده است، داشته باشیم.
اخبار مرتبط:
زنان ماندگارند/ ده زن عصیان گر سینمای ایران
دختران ماندگار سینمای ایران در دهه هشتاد