جستجو در سایت

1396/05/24 00:00

روایت بی جانِ یک دوستی

روایت بی جانِ یک دوستی

 سارا و آیدا، اگرچه در تلاش برای بیان موضوعی اجتماعی و بیان بی‌اخلاقی موجود در جامعه‌ی کنونی ما است و از درون‌مایه‌ی اثرگذاری بهره می‌برد اما در این تلاش موفق عمل نمی‌کند، و فیلم نه تنها دارای اثرگذاری کافی نیست بلکه به سختی توانایی نگه‌داشتن مخاطب تا لحظات آخر فیلم را دارد. درواقع بزرگترین مشکل این فیلم را شاید بتوان عدم توانایی آن در پرداخت شخصیت‌هایش دانست. این مهم تا حدی پیش می‌رود که فیلم حتی در پرداخت شخصیت‌های اصلی‌اش یعنی سارا و آیدا و حتی رابطه‌ی میان این دو دوست هم دچار ایراد است؛ فیلم به درستی شخصیت‌هایش را تعریف نمی‌کند و این سبب شکل نگرفتن رابطه‌ی میان شخصیت‌ها می‌شود، شاید اندک تلاش فیلمساز در تعریف بهتر شخصیت سارا نیز می‌توانست کمک به سزایی به روند قصه‌گویی کند. در اصل همین مسئله سبب گشته است تا بازیگران نیز آنطور که انتظار می‌رود، ظاهر نشوند. هرچند که پگاه آهنگرانی و مصطفی زمانی بازی قابل قبولی را ارائه می‌دهند اما واضح است که این ایفای نقش، فاصله‌ی زیادی تا توانایی که از آنان به خاطر می‌آوریم، دارد. 

مصطفی زمانی که کمتر در نقش‌های منفی ظاهر شده‌است سعی می‌کند تا حد امکان در این فیلم منفی ظاهر شود، اما در بسیاری از صحنه‌ها آنطور که باید و شاید باورپذیر عمل نمی‌کند و فقط سعی در بازی و ادای دیالوگ‌هایش به عنوان فردی با نام سعید دارد. در خصوص پگاه آهنگرانی، اوضاع کمی بهتر است، در واقع او بیشتر توانایی برقراری ارتباط با نقشش را داشته‌است. هرچند که او، آیدا را مانند بسیاری از نقش‌های پیشین خودش اجرا می‌کند اما انتخاب درست آهنگرانی برای این نقش باعث شده تا نتیجه‌ی قابل قبول‌تری به‌دست آید، هرچند که فیلم لازم دارد تا اطلاعات و جزئیات بیشتری از آیدا به دست دهد و پرداخت شخصیتی او را تنها به چند جمله و رابطه‌‌اش با سعید واگذار نکند. و اما غزل شاکری که زمان زیادی جلوی دوربین است، نتوانسته است اثرگذاری زیادی با سارا به روی پرده بیاورد، گرچه مهمترین دلیل آن به مانند دیگر اجراها، پرداخت ناقص شخصیت‌ها در فیلمنامه است. در واقع سارا با درگیری‌های ذهنی و درماندگی‌اش که در میان شخصیت‌های خاکستری و منفی فیلم، نقش مثبتی است، نیاز به اجراهای زیرپوستی‌تری دارد، سارا در بسیاری از پلان‌ها دیالوگ خاصی ندارد اما با چهره‌اش باید یک دنیا حرف به مخاطب انتقال دهد، در واقع سارا باید نماینده‌ی یک قربانی اسیر میان گرگ‌ها و یک فرد خوبی که در جامعه درگیر مخمصه‌ی بدعهدی و بی اخلاقی‌ها شده‌است، باشد، اما او، بیشتر تبدیل به شخصیتی ایزوله و بی اثر، که فقط "هست" شده‌است. گرچه فیلم در صحنه‌های متعددی در این راستا تلاش می‌کند اما نیاز به ارائه‌ی جزئیات بیشتری دارد، شاید پرداخت بیشتر منجر به بازی بهتری نیز از غزل شاکری می‌شد. جایی از فیلم را به خاطر دارم که سارا از شدت اندوهش در بالکن برای یادآوری تنها خاطره‌اش (!) با دوست صمیمی خود آیدا، در حال زمزمه‌ی شعر است و از شدت اندوه صدایش می‌لرزد اما بینندگان در سینما را به جای ناراحتی به خنده وادار کرد!  

در خصوص دیگر شخصیت‌ها نیز فیلم از عدم توانایی در اثرگذاری رنج می‌برد، و پیرو آن بازی‌های اثرگذاری نیز دیده نمی‌شود. شخصیت‌های فرعی حتی توانایی اثرگذاری در زندگی خودشان را نیز ندارند و به شدت خنثی به چشم می‌آیند. نامزد سارا که بدون‌شک می‌بایست جز نزدیکترین افراد به او باشد، تنها با آرامش سعی در فهمیدن ماجرا و یافتن دروغ‌های نخ‌نمای سارا می‌کند، و این تا حدی پیش می‌رود که شاید دلتان برای یک داد و فریاد از او لک بزند، مسئله‌ای که باعث می‌شود مخاطب بارها از خود بپرسد مگر این دو نامزد نیستند، و قرار نیست باهم ازدواج کنند و سال‌ها در کنار یکدیگر زندگی کنند، پس چرا روابطشان در سطح پایینی به نمایش در می‌اید.

داستان روایتی به شدت کلاسیک و کهنه دارد، رویایی خوب و بد و تقابل این دو، هرچند که از مازیار میری شخصیت‌های خاکستری قابل قبولی در "سعادت آباد"اش دیدیم در اینجا این شخصیت‌ها به درستی تولید نمی‌شوند. شاید فیلم اگر حدود ده سال پیش بر روی پرده می‌رفت انتظارات بیشتری را برآورده می‌کرد. رابطه‌ی میان دو دوست که در تیزر فیلم نیز مانور اصلی بر آن است، به سختی قابل باور به نظر می‌رسد. تقابل شخصیتی سارا و آیدا و ناهمخوانی این دو به عنوان دوست را که نادیده بگیریم، روابط این دو به عنوان دو دوست صمیمی به چند صحنه‌ی دابسمش و رقص و قلقلک خلاصه می‌شود. آزاردهنده‌تر از آن، این است که از جایی به بعد داستان روند کند و قابل پیش بینی به خود می‌گیرد و بیننده کشش اولیه‌اش به دنبال کردن ماجرا را از دست می‌دهد.

فیلم در گام بعدی از جاذبه‌های بصری خوبی هم بهره نمی‌برد و میزانسن‌ها آنطور که باید و شاید به چشم نمی‌آیند، و لوکیشن‌ها شاید اولین انتخاب‌های فیلمساز نبوده‌، اما بدون شک بهترین آن‌ها نیز نبوده است. در واقع از مازیار میری انتظار دیدن مدیوم‌های سینمایی‌تری می‌رود. شاید اگر اسم او نبود به راحتی می‌شد فیلم را اثری نزدیک‌تر به تلویزیون، تا سینما دانست. 

سارا و آیدا گرچه نشانه‌ای از تلاش فیلمساز برای بیان اجتماعی معضلات و تلاش برای نشان دادن برتری و حضور خوبی و اخلاق در جامعه با پایان‌بندی‌ قابل انتظارش دارد و در تلاش است نوری از امید را در مخاطب روشن سازد اما باتوجه به سابقه‌ی فیلمساز نامی‌اش، نمی‌تواند در حد انتظار ظاهر شود و مخاطبش را ناامید از انتخابش به خارج سینما رها می‌کند.

سیاوش معمار


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط