(تجربه موفق روايت يك حادثه واقعي)
اولا چهار راه استانبول تجربه موفقي از بازسازي يك حادثه واقعي است كه با كمي بي دقتي ميتوانست به فيلمي بي ارزش و تصنعي تبديل شود، اما كيايي توانسته تا حدودي تماشاگر را با دلهره و اضطراب حادثه پلاسكو همراه كند.
محسن كيايي كمترين استفاده را از تصاوير مستند حادثه پلاسكو كرده و بيشتر صحنه ها را در همان خيابان ها و پاساژهاي اطراف ساختمان پلاسكو ضبط نموده و هرجا لازم بوده از جلوه هاي ويژه كامپيوتري استفاده كرده است كه اتفاقا اين بازسازي كامپيوتري از استاندارد خوبي هم برخوردار است.
نكته مثبت بعدي فيلم، بازسازي روز حادثه است كه بي شك هماهنگي اينهمه نيروي آتش نشاني، امدادي، پليس، مردم عادي و حتي بازسازي ترافيك روز حادثه كار سختي بوده است.
البته در برخي صحنه ها كيايي با زيركي و تكنيك هاي تصويربرداري سعي نموده لزومي به نشان دادن مكرر خود ساختمان در حال سوختن نباشد، اما لطمه اي به فيلم وارد نشده است.
از نكات مثبت ديگر اينكه چهارراه استانبول به علت وقوع حادثه پلاسكو نميپردازد، چيزي كه در تخصص فيلمساز نبوده و ممكن بوده وي را وارد چالش هاي سياسي كند. كيايي در كنار تراژدي فروريختن ساختمان پلاسكو، داستان خودش را نقل كرده و شايد به همين دليل نام فيلم "پلاسكو" نيست!
البته همچون ساير فيلم هاي كيايي در يكي دو سكانس شاهد شعارها و خطابه هاي سياسي هم هستيم. اما بهترين جمله از زبان بهرام رادان بيان ميشود كه:
ساختمان پلاسكو سالهاست فرو ريخته است ... .
نقطه ضعف فيلم هم شلخته بودن روايت، خصوصا در بخش هاي مربوط به كشمكش هاي روز حادثه پلاسكو است كه به جاي اينكه تماشاگر روابط عِلي و معلولي قصه را خودش درك كند، دليل اتفاقات و تصميم گيري ها را از زبان بازيگران ميشنود كه هرچند بنظر ميرسد مشكل از فيلمنامه است، اما ممكن است با تدوين مجدد، نسخه ويژه اكران عمومي بهتر شود. نقطه ضعف بعدي فيلمنامه هم رها شدن قصه آدم هاي داستان در پايان فيلم است.
و كلام آخر اينكه اصرار مصطفي كيايي براي كار كردن با برادرش در نقش جوان اول، ممكن است بزودي به آثار او لطمه جدي وارد كند. قطعا محسن كيايي با آن گريم و موهاي سفيد و هيبت، پارتنر مناسبي براي ماهور الوند و قصه تينيجري ميان اين دو شخصيت نيست.