میلانی و راههای سنگریزه وار تکراریش

میلانی کار گردان جهت داری است و به واسطه همین جهت دار بودن، امکان بی راهه رفتن و افراط و تفریط زیادی دارد، اگر روزگاری تهمینه میلانی بابت فیلم دو زن مورد تحسین قرار میگیرد، دلیل آن این است که آن فیلم در آن روز نوعی آوانگارد از نمایش تبعیض جنسیتی در ایران آنهم با قیاس موقعیت اجتماعی دو زن در آن برهه از تاریخ بود، دوزن فیلم نسبتا خوب و دارای تاریخ انقضایی می نمود که زنی قربانی را نشان میداد، که پدیده های اجتماعی قائم به خود، برای او تصمیم میگیرند و سرنوشتش را رقم میزنند، اصولا در فیلمهای میلانی قهرمانان زن همگی قربانی هستند، که اگر اصرار میلانی بر فمینیسم اجتماعی باشد، این نوع دیدگاه غلط است، قهرمان فیلمهای او قربانی ای است که به دنبال انتقام از جنس مرد در اثر فشارهای ناشی از قانون و اجتماع است، در حالی که دیدگاه فمینیستی ، فارغ از قربانی بودن ، زن را در متن قرار میدهد، اساسا زن قهرمان زندگی خود است، نه اینکه قهرمان انتقام گیری یا جوابگویی در برابر فشارها باشد، میلانی بر این تکیه دارد که زن را مفعول یک سری خواسته کند، و با خروجی دارماتیک این مفعول برای بیننده حس نزدیکی با زن بسازد، این فرمول از دید من کاملا غلط است و اصلا جواب نمیدهد.
اما راجع به فیلم جدید میلانی (ملی و راههای نرفته اش) که ای کاش میلانی کمی بیشتر استراحت میکرد و دست به ساخت این فیلم نمی زد، چیزی نمی توان گفت جز هیچ!! دوری از سینما همیشه هم بد نیست، حداقل تا زمانی که برای ساخت یک فیلم اجتماعی ، نبض و آنالیز دقیقی از وضعیت جامعه خودت نداری ، لازم است که از ساخت اینگونه فیلمها دوری کنی. ملی و راههای نرفته اش بی شک بدترین فیلم میلانی و یکی از ده فیلم بدی است که من تا به حال دیده ام، میزانسن ها به قدری ضعیف و فارغ از تمرین و فکر است ، که بیننده در اواسط فیلم، حس میکند که کمی به شعورش توهین شده است، آیا میلانی سالها پیش نمونه خوب همین فیلم را نساخته بود؟!! چه نیازی به ساخت دوباره این چنین موضوعی بود؟!! میلانی اثر خودش را بازسازی کرده؟!! بهتر نبود دوباره مجوز اکران دوزن را بگیرد که به مراتب فیلم بهتر و عمیق تری هم هست؟!! سوژه راجع به چهره دو گانه یک مردی است که با شک و دو گانگی خودش دختر جوانی را قربانی قرار میدهد. آیا بیان این موضوع بیش از حد در سینمای ایران کلیشه ای و دست هزارم نشده؟!! دختر قربانی در فیلم ، قربانی چه چیزی است؟! قربانی مسیر اشتباهی که خودش انتخاب کرده نه مسیری که به او تحمیل شده!! اصلا ما در جامعه امروزی ، خانواده ای شبیه خانواده دختر تصویر شده در فیلم داریم؟! چرا در فیلمی که ساختار اجتماعی دارد، تا این حد چهره مرد را خشن و وحشتناک نشان میدهد! به چه علت؟! این تسلسل ها و سوالات در فیلم به دور باطلی که حل نمیشود میرسد، و فیلم را به کل نابود میکند! کارگردان با قرار دادن دو قطب کاملا غیر واقعی سعی در ترسیم سینمای واقعی اجتماعی دارد! شخصیت هایی که هیچ کدام حتی در حد تیپ هم نیستند، برای بیننده غیر قابل باورند. میزانسن ها و نحوه تقسیم دیالوگ ها و نوع دیالوگ ها که وحشتناک است، و اگر کسی صرفا صدای فیلم را بشنود ، گمان میبرد کسی در پشت قاب تصویر در حال شوخی کردن با فیلم فارسی هاست! دیالوگ های خطابه ای هر بخش مابین سه یا چهار نفر تقسیم شده که حتی اگر در تئاتر روی صحنه هم اجرا شود، جواب نمیگیرد! فیلم تهی از هر گونه مضمون و محتوا است، پیام فیلم، بی پیامی است و این سر گشتگی تا حدی ادامه دارد که در پایان کارگردان حتی نمی داند با همین شخصیت نصفه نیمه ای که ترسیم کرده چه کند؟! این که کسی تصمیم به خود کشی بگیرد و آیا این که مسیر کاراکتر به کجا ختم میشود! به طور کلی سینمای فعلی ایران در شرایط کنونی اش ، بیش از هر چیز دیگری به تفکر و تعمق نیاز دارد، خلاقیت در ایده و اجرا پیشکش مجریان امر، اما حداقل این است که با تفکر میشود به نتایج خوبی از جامعه رسید.