جستجو در سایت

1400/07/24 00:00

از کرخه تا سردشت

از کرخه تا سردشت

  

درخت گردو انتقامی سخت از یک فاجعه اخلاقی در جنگ است. محمد حسین مهدویان کارگردان این فیلم با پشتوانه فیلمی چون «از کرخه تا راین» توانسته اثری خلق کند سراسر تراژیک و تاثیرگذار. به شخصه هنگامی که برای اولین بار این فیلم را دیدم از سکانس های غم انگیز و بی پرده آن بسیار متاثر شدم و ترسیدم که نکند بیشتر تاکید این فیلم بر احساسات بیننده باشد، به همین جهت در نوبت دوم تماشای آن پی به اهمیت وجودی فیلم بردم. قبل از اینکه وارد بحث سینمایی، خوانش و تحلیل فیلم شویم باید این نکته را ذکر کنم که با همه تفاسیر موجود از فیلم همچنان با زوم شدن های پیاپی و سردرگمی دوربین در سکانس ها که مهدویان از روی عمد آنها را ایجاد می کند تا ژانر مستند گونه به فیلم ببخشد، مخالفم و اگر عمری باقی باشد حتما در یک یادداشت جداگانه به آن خواهم پرداخت.

*عاشقانه قادر و مریم

داستان فیلم در مورد مردی است که بیش از یک مرد زخم می خورد و تنها زمانی از درون می میرد که همسر خود را از دست می دهد. البته که داستان از روی یک فاجعه انسانی روی داده در زمان جنگ میان ایران و عرق ساخته شده است و باید خاط نشان کرد که این مسئله به خودی خود بار هنری فیلم را بالا نمی برد اما آنچه فیلم را ارزشمند خواهد بازی بازیگران است. متد اکتینگ هرچه عمیق تر در بازی پیمان معادی دیده می شود. معادی(قادر) در هنگامی که بچه ها را با کلکی پدرانه زیر دوش می برد و آنها از سوزش پوست بدن خود شکایت می کنند، بازی منحصر به فردی از خود نشان می دهد. البته شاید بتوان نمونه آن را در «جدایی نادر از سیمین» دید؛ اما هرگز نمی توان گستره تاثیر گذاری آن دو را با یک دیگر مقایسه کرد. از سوی دیگر مینو شریفی(مریم) بهترین همبازی معادی می شود. به جرات می گویم: نگار جواهریان در «ملبورن» و لیلا حاتمی در «جدایی نادر از سیمین» هرگز چنین پارتنر خوبی برای معادی نبوده اند. کنترل نگاهی که شریفی در رد و بدل کردن عواطف میان یک زن و شوهر کرد دارد بسیار تحسین برنگیز است. تنها مخالفت من با تیم بازیگری مهران مدیری است. مهران مدیری صاحب استایل و شخصیتی است، با نادیده گرفتن تاثیر کارهای طنز او بر بیننده، که هرگز نمی تواند جدی تر از خود باشد. اگر چه معلوم است او نیز به اندازه دیگر بازیگران برای این فیلم از جان مایه گذاشته اما یک پزشک واقعی در زمان های ایران جنگ زده نیست. پزشکی است که از امروز به آن زمان ها سفر کرده. و مینا ساداتی نیز در لحن بیان نریشن هایش از خود رها شده بود. مجموع تیم بازیگری در تلاش بودند برای تشکیل یک عاشقانه ایرانی-کردی میان قادر و مریم که از آن سربلند خارج شدند.

*قطره های اشک

ناخواسته در هنگام تماشای این فیلم به یاد اثر «شیرین» ساخته عباس کیارستمی افتادم. اگر در هنگام پخش این فیلم هومن بهمنش یا محمود کلاری را به سالن اکران می آوردند قطعا می توانستند اشک بیشتری برداشت کنند. اما چیزی که همواره در طول فیلم به آن فکر می کردم، فاصله ای بود که میان لحظات تلخ در فیلم نامه قرارداده شده بود. اگرچه ذات فیلم از روی یک معماری جنگی و تراژیک گرفته شده اما به بیننده این فرصت را نمی دهد که بداند برای چه کسی عزاداری می کند. شاید دلیلی که نمی توان این فیلم را یک اثر صد در صد سینمایی برشمرد این موضوع باشد که فیلم با قصد تاثیرگذاری بر مخاطب ساخته شده؛ البته که همه آثار هنری و فیلم ها برای برانگیختن احساسات ساخته می شوند اما برانگیختن بخشی از هدف آنها است. این فیلم با جاری کردن اشک بر گونه های مخاطب تنها به پالایش روح دست پیدا می کند و هیچ راه حلی برای ارائه یک مسئله بیان نخواهد کرد. جا دارد یک بار دیگر این گفته محسن مخملباف را یاد آور شوم که: «سینمای ایران فیلم تولید نمی کند بلکه کارگردان تولید می کند» هرچه بیشتر در سینمای ایران جلو می روم به این حقیقت بیشتر نزدیک می شوم که سینما در ایران امری است اعتقادی و نه ایمانی. در واقع مهدویان کسی است که سینما را بلد است و با فرم سینمایی حرفی می زند که بر مخاطب امروز در جامعه ایرانی تاثیر بگذارد اما حرف او باور او نیست. او در کارنامه خود فیلمی به نام «شیشلیک» و سریالی به نام «زخم کاری» دارد که شاید به باور او نزدیک تر باشند. به همین جهت است که در سینمای ایران نمی توان دنبال فیلم گشت و صرفا باید کارهای فیلم سازی را دنیال کرد که به اعتقادات فردی یک جامعه چندوجهی نزدیک باشد. باید این اعتراف را کرد که مهدویان با «درخت گردو» ثابت کرد که می تواند تاثیر گذارترین این فیلم سازان باشد.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط