پنجره خیال
هر پنجره یک زندگی، هر زندگی یک داستان و هر داستان یک فیلم. پنجره پشتی تعریف سینما است. هیچکاک هر پنجره را گونهای از فیلمی در نظر گرفته ،عاشقانه،موزیکال،تراژدی و... اما نگاهش به پنجره (فیلم) موردعلاقهی خودش است جایی که جنایت رخ میدهد و در این دیدن که به بهانهی چشمچرانی است مارا سهیم میکند. این چشم چرانی در سرگیجه و روانیهم ادامه پیدا میکند و جزء تعریف دیدن، تعریفی از غرایز جنسی و امر ناخوداگاه است. جف (جیمز استوارت) نسبتا معقول که یک عکاس خبری است به اسکاتی مالاخولیایی درسرگیجه که در میان رویا و واقعیت حرکت میکند تبدیل میشود و در نهایت در صحنهی نهایی سرگیجه با از دست دادن زن خیالی که برای خود خلق کرده او را به نورمن بیتس در روانی که دیوانهای کامل است تبدیل میکند. درواقع پنجره پشتی نقطهی شروع چند اثر مهم بعد از خود است که با میزانسنی محدود کاری عظیم را انجام میدهد؛ اول از همه به درستی سرگرم میکند و تعلیق به معنی واقعی هیچکاکی را با دانستن اطلاعات بیشتر مخاطب از شخصیتهای داخل فیلم به درستی بنا میکند و دوم به ریزترین المانهای شخصیت پردازی دقت میکند. به عنوان مثال جفی که بنظر میرسد از چشمچرانی خانومها لذت میبرد یک مقاومتی در مورد لیزای زیبارو که دوست دختر خودش است دارد، این وجه شخصیت که میان غرور و استیصال در حرکت است در سرگیجه به تمامیت خواهی اسکاتی در عین آنکه محتاج است تبدیل میشود و در کشش این درونیات و غرایز جنسی به نابودی جودی و ویرانی درونی اسکاتی میرسیم و درنهایت در روانی به همان نورمن بیتس که با خندهی آخرش هیچ پشیمانی در او نمیبینیم. ریز جزئیات و نماهای سوبژکتیو همچون هلکوپتری که جف می بیند که درواقع المان خیالی است به استادانهترین شکل ممکن پرداخت شده و پنجرهی پشتی را به فیلمی تبدیل میکند که میشود صفحهها در مورد ظرافتی که هیچکاک در ساخت اثر به خرج داده نوشت.