جستجو در سایت

1402/06/05 19:32

نگاهی به نود و پنجمین دوره جوایز اسکار

نگاهی به نود و پنجمین دوره جوایز اسکار

  

اسکار از همان ابتدا هم، کم به هنرمندان بزرگ و آثار هنری ماندگار و شاخص بی‌مهری نکرده بود مثلاً چارلی چاپلین و آلفرد هیچکاک هرگز اسکار کارگردانی را دریافت نکردند. پس آنچه در این دوره اسکار نیز شاهد آن بودیم سابقه‌ای طولانی دارد و اتفاق چندان جدیدی نیست. زمانی که به بهانه بزرگ‌کردن و توسعه دایره رای دهندگان و داوران اسکار به اقصی نقاط جهان، تعداد اعضای آکادمی هر سال چند صد نفر افزوده شد آن هم با کم‌ترین متر و معیارهای هنری و زمانی که سیاست در مقابل هنر قد علم کرد و گلوی ارزش‌های هنری و سینمایی را تا سر حد مرگ فشرد، پیش‌بینی این روزها کار دشواری نبود. اما با وجود وقوع این تراژدی و تکرار هر ساله آن، کوته‌نظری است که به سادگی از کنار آن عبور کنیم و کاری با آن نداشته باشیم چرا که این رویداد بزرگ سینمایی با ما خیلی کارها دارد. پس بدین پرسش می‌رسیم که چرا اسکار مهم است؟

اسکار و جشنواره‌های بزرگ مشابه نظیر کن، ونیز و گلدن گلوب مهم هستند چون رسیدن به آن‌ها و ماندگار شدن در تاریخ سینما، آرزوی بسیاری از فیلم‌سازان است. این جشنواره‌ها به هنرمندان و سینما دوستان جهان خط‌ می‌دهند که در چه مسیری قدم بردارند، الگویشان چه اثری باشد و چه ویژگی‌هایی را در فیلم‌های خود بگنجانند. ما در داخل کشور خودمان نتوانسته‌ایم پاسخگوی نیازهای مختلف سینماگران خویش باشیم و حتی اگر می‌توانستیم هم باز نمی‌شد مانع کمال‌طلبی و میل به بیشتر دیده شدن و مطرح شدن در عرصه‌های جهانی را از آنان گرفت. روزگاری جشنواره‌ها به وجود آمدند تا به فیلم‌های خوب ساخته شده بها دهند و باعث تشویقشان شوند اما امروز همان تندیس و جایزه، هدف غایی ساخت یک فیلم شده است و تا زمانی که سینمای ما نیز درگیر این آفت است و فیلم‌سازان دست به ساخت یک اثر می‌زنند تا با آن به جشنواره‌های مختلف برون مرزی راه یابند و جایزه بگیرند، نمی‌توانیم آن را کم‌اهمیت جلوه دهیم.

سال‌هایی طولانی تلاش شد تا این مطلب مهم و درست تبیین شود که بیان هنری باید با ظرافت همراه باشد و اگر اثر تبدیل به بیانیه و شعار شود دیگر کارکرد و اثرگذاری مطلوب خود را ازدست می‌دهد و مخاطب آن را پس می‌زند. اما آنچه از برآیند کلی اسکار امسال بدست می‌آید مفهوم‌زدگی، محتوازدگی و مضمون‌پرستی شدید این دوره نسبت به سال‌های قبل است. هر چه فیلم بیش‌تر ژست روشنفکرانه، نمادین و فلسفی به خود گرفته باشد با دستی پرتر جشنواره را ترک می‌کند. البته که نباید چاشنی همجنسگرایی و پرداختن به رنگین پوستان را فراموش کرد. برای مثال، فیلم پر سر و صدای این دوره که همه جوایز اصلی از جمله جایزه بهترین بازیگر زن را نیز به‌دست آورد یعنی «همه چیز همه جا به یکباره» ملغمه‌ای است از همه این موارد. این در حالی است که به اذعان غالب منتقدان، اساتید سینما، کارشناسان و صاحب‌نظران عرصه بازیگری، جایزه بهترین نقش اول زن، شایسته کیت بلانشت برای ایفای نقش در فیلم «تار» بود و کلاس بازیگری او در این فیلم قابل قیاس با میشل یئو که این جایزه را برای فیلم «همه چیز همه جا به یکباره» کسب کرد نیست. اینکه چرا این اتفاق رقم خورده است دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد از جمله اینکه رئیس این دوره اسکار زنی چینی بوده است. اما این وضعیت به همین جا ختم نشد و حتی برنده بهترین انیمیشن کوتاه نیز با همین متر و معیارها انتخاب شد. «پسر، موش کور، روباه و اسب» انیمیشنی 34 دقیقه‌ای است که پر است از شعار، بیانیه و مضامین مختلف فلسفی و اجتماعی و ... که به نظر می‌رسد اساساً مخاطب آن کودکان نیستند.

اسکار اخیر در مسیر باج‌دهی به گروه‌های مختلفی قرار گرفت و با نوع تقسیم جوایزش هم به همجنسگرایان باج داد، هم به رنگین پوستان، هم به چینی‌ها و البته به فمنیست‌ها. در این دوره از رقابت‌ها فیلمی به نام «حرف‌های زنانه» در میان نامزدهای بهترین فیلمنامه اقتباسی و حتی ده فیلم برتر قرار داشت که مرزهای حرافی و بیانیه خواندن سیاسی و اجتماعی را جابجا می‌کرد و در کمال تعجب و در عین بی‌اعتنایی به ارزش‌های سینمایی و هنری، تنها برای آن که به فمنیست‌ها و طرفداران حقوق زنان نیز میوه‌ای از جوایز را داده باشند، جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را به آن دادند.

با شیوه‌ای که اسکار در این دوره در پیش گرفت خطری جدی سینمای جهان و ایران را تهدید می‌کند و آن هم روی آوردن فیلم‌سازان جوان به سمت ساختن آثار نمادین و شعاری است و به دنبال آن، ارزش‌های سینمایی و بصری و بسیاری از عناصر فرمی آثار به محاق رفته و محتوا اصل و اساس قرار می‌گیرد. در حالی که هنر اصالت خویش را از فرم و چگونگی خلق اثر می‌گیرد و نه محتوا. اگر این رویه ادامه یابد، بسیاری از فیلم‌سازان بدون آنکه به تسلط کافی در حیطه تکنیک و فرم دست یابند، با دانشی حداقلی دوربین به‌دست می‌گیرند و شروع به دادن بیانیه‌های تصویری می‌کنند و آن وقت است که باید فاتحه سینما را خواند.