خاطرات معماگونه
شب بود . قبرستان بود . صدای جیرجیرک ها برخاسته از گور ، سمفونی مرگ نویسنده ای را می سرود که یک روز صبح فراموش کرد برخیزد . این جمله را بعد از خوانش سه باره اثر به یاد ماندنی عباس معروفی «سمفونی مردگان» یادداشت کردم . برای بهتر شناختن عباس معروفی و شیوه قصه گویی اش ابتدا بهتر است در بازه زمانی به تعریف هنر بپردازیم و سپس به فلسفه اندیشه نویسنده رجوع کنیم .
*ترجمه ای از هنر
بسیاری از اندیشمندان در حوزه مختلف مدام به این نکته تاکید دارند که هنر ، فعلی تعریف ناپذیر است همان طور که ما نمی توانیم زندگی را به واسطه عقل منطقی خود ترجمه کنیم در تحلیل درست این ابژه خلاقانه ابتر می مانیم . به زعم من پس از مطالعات آثار راسل ، فروید و یونگ ، هگل ، آرنت و .... و پژوهشی که در مورد زمان و علل و لزوم پیدایش آن داشته ام هنر را این گونه تعریف می کنم که : هنر استفاده خلاقانه از موجودیت زمان است . زمان به خودی خود موجدیت ندارد مگر با اشیا ، مکان و شخصیت های اطرافش . این مقدمه ای بود تا بهتر بتوانم هنر کنترل زمان توسط عباس معروفی در رمان سمفونی مردگان را بررسی کنم . اعجاز زمانی در این اثر جایگاه مهمی دارد همان طور که در دیگر آثار معروفی از جمله : سال بلوا ، پیکر فرهاد ، ذوب شده ، تماما مخصوص و ... قابل مشاهده است معروفی با استفاده از ابزار زمان ، تکرار دوار گونه قصه و پیچیدگی هایی که بواسطه زبان و موقعیت های داستانی ایجاد شده را تحت کنترل می گیرد . معروفی دغدغه خاطره سازی دارد و همواره سعی می کند در آثارش نوستالژی هایی را به وجود آورد که به صفحات قبل باز می گردد و نمونه عینی آن در آینده زندگی خواننده قابل لمس است . هویتی که معروفی از خود در سمفونی مردگان می سازد یک هویت هنری با غلبه بر احساسات منفی است . معروفی از درگیری بین دو برادر می نویسد و اتفاقا شباهت سطحی کلانی با نمونه قرآنی برقرار می کند اما در زیر متن ، این نمونه ارزشمند را دستمایه ای برای انباشت تجربیات شخصیت خود در داستان کرده است . مولف در این اثر به طور ویژه ای به ساعت آقای درستکار اشاره می کند و این اشاره تبدیل به متد ارزشی نویسنده در برخورد با داستان پردازی می شود همان طور که در کتاب «آونگ خاطره ما» آن را به اثبات رسانیده . باور کنید سمفونی مردگان حاصل تجربیات نویسنده ای است که می خواسته با قلمش دنیا را تغییر دهد اما در یک نگاه متوجه آن شده که بهتر است ابتدا خود را مورد بازسازی قرار دهد وسپس گریبان دنیا را گیرد . متوجه شدیم که زمان چه به لحاظ شخصی برای خود نویسنده و چه به لحاظ داستانی در نوشته های معروفی پاندول وار در رفت و برگشت است و مرکزیت آن نقطه ای است در این اثر که شخصیت هایی وارد می شوند که متفاوت اند ، هندوانه می خورند ، شکم دارند و ما را به یاد خودمان می اندازند .
*در مواجهه با مرگ
برای شناخت یک نویسنده باید عقبه وی را مورد بررسی قرار دهیم همه آثار او را مطالعه کنیم و سپس اثر او را به طور مشخص تحلیل کنیم . بنابر این اگر بخواهم فلسفه مرگ در ذهنیات معروفی را تعریف کنم این چنین می گویم که : ما انسان ها شب ها می میرم و روزها بیدار می شویم با این تفاوت که یکی از این مردن هامان ابدی است . پس معروفی هرگز به مرگ ابدی شخصیت ها در سمفونی مردگان اشاره نمی کند بلکه خاطراتشان را به شکل معما گونه ای در چارچوب رویا با خواننده به اشتراک می گذارد و با زبانی که از بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری وام گرفته است مخاطب را قلقلک می دهد . این طنز ، درونمایه ای از شخصیت ها به نمایش گذاشته است که ویژگی های انسانی خود را در قالب یک قهرمان ، ضد قهرمان و دیگر ابعاد داستانی به تناقض می کشاند و این تناقض نقطه عطف ابر رمان معروفی « سمفونی مردگان» است . این متن ها با برای خودنمایی نمی نویسم و اعتقادی به پروپاگاندا ندارم بلکه تنها با تامل بر روی آثاری این چنین یاد آور می شوم که ادبیات ایران زمین بسیار غنی تر از آن است که ما شیفته نویسندگان میرزا بنویس دسته چندم بیگانه همچون : جوجو مویز ، آلن دوباتن و یوناس یوناسن باشیم چرا که آنها برای خود و جامعه خودشان مفید واقع شده اند و بیایید ما هم به اندازه خود برای جامعه مان مفید باشیم .