جستجو در سایت

1396/04/14 06:52

زندگی متوازن ( ریتم : عنصر سازنده تمام هنرها )

زندگی متوازن ( ریتم : عنصر سازنده تمام هنرها )
فیلم های مهمی در تاریخ سینما موجودند که عنصر مهم ریتم ،در آنها در اولویت قرار دارد و به اشکال مختلف قابل رویت هستند...

همه هنرها،چه در شکل ظاهر و چه در درون‌شان دارای نظمی هستند مختص به عناصر سازنده آن هنرها.از هنر موسیقی که آشکارترین نمونه است و بدون وجود نظم ،اصلا معنا پیدا نمی کند تا ادبیات،نقاشی،تئاتر و سینما. این نظم که در اصطلاح ریتم خوانده می شود،از نظام طبیعت به عاریه گرفته شده‌است و از طریق آن است که هنرها،به درون روح و جان آدمی نفوذ می کند.اگر مدت زمانی کوتاه،نفس مان را در سینه حبس کنیم،در واقع در روند کاری درست دستگاه و اندام های بدن مان که می بایست پیوسته و منظم به فعالیت مشغول باشند،خلل وارد کرده ایم و احساس ناخوشایندی که در ما شکل می گیرد،ناشی از برهم خوردن ریتم دستگاه های اندامی است.می توان به جرات گفت سینما،هم،بدون وجود این نظم دچار مشکل و لکنت می شود و آنچه که فیلم ها را برای ما به تجربه ای جذاب و دلنواز مبدل می کند،بی آنکه متوجه باشیم،احساس هماهنگی است که در جای جای آن حس می شود و برای چشمان تربیت شده به چشم می آید .در این میان فیلم های مهمی در تاریخ سینما موجودند که عنصر مهم ریتم ،در آنها در اولویت قرار دارد و به اشکال مختلف قابل رویت هستند.
شاید مهم‌ترین کارگردان که از ریتم استفاده درستی می کرد،سرگئی آیزنشتاین باشد،چرا که اساسا تئوری های او جنبه های فرمالیستی دارند.در فیلم زنده باد مکزیک -1930- که در حقیقت اصل آن بدون مونتاژ است و بعدها توسط دستیارش گریگوری الکساندروف مونتاژ شد،او با مقایسه بین دو یا چند عنصر همشکل از نظر بصری،مثلا بین انسان و عناصر معماری ،انسان امروز با مجسمه های قدیمی و باستانی،به بررسی تاریخ مکزیک می پردازد و به یکی از مهم‌ترین فیلم های تاریخ سینما تبدیل می شود.سینمای مکزیک، بسیار وامدار این فیلم است و بسیاری از عوامل دخیل در تولید فیلم آیزنشتاین ،تحت تاثیر فیلم و سازنده اش،چون اکثرا مکزیکی بودند،بعدها به فیلمسازی روی آوردند . شش سال بعد،آیزنشتاین در فیلم دیگرش الکساندرنوسکی ،با نشان دادن سربازان آلمانی به شکلی منظم و به صف شده در مقابل سربازان روس بی نظم بسیاری چیزها را زیر سئوال برد .
گادفری رجیو دیگر کارگردان مهمی است که از ریتم به عنوان عاملی برای بیان اندیشه هایش استفاده می کند.او در سه گانه اش زندگی خارج از توازن،زندگی در حال نابودی،و جنگ به جای زندگی،به مسائل بشری،تشریح جنگ ها و کار و فعالیت انسانی پرداخت.در زندگی خارج از توازن،از طریق لایه های رنگی مزارع و موسیقی بی نظیر آن که ساخته فیلیپ گلاس است،تصاویری چشم نواز آفرید .اکیرا کوروساوا ،در اکثر کارهایش با چیدمان منظم آدم ها به شکلی که رفته رفته به عمق و پرسپکتیو می روند،ایجاد شباهتی ظاهری بین کاراکترها می کند،طوری که آدم ها هم شکل و هم رفتار جلوه می کنند. ترنس مالیک در فیلم خط باریک قرمز ،با کمک نماهایی که همگی با استیدی کم گرفته شده‌اند ،فتح تپه گوادار کانال که سبب کشته شدن بسیاری شد،توسط آمریکایی‌ها را نشان می دهد و در دیگر فیلمش دنیای نو،با عناصر متقارن ،زندگی زنی را پی می گیرد.
اورسن ولز در ناقوس‌های نیمه شب یا فالستاف این زیبایی و نظم را به وسیله نور می آفریند .سطوح و خطوط معماری درون فیلم،با نورهای پاشیده شده بر آن ،برجسته یا فرورفته به نظر می رسند .آنچه در این میان مهم است،استفاده درست فیلمسازان از به کاربردن چنین شیوه هایی در راستای محتوای داستان است.چنین نظمی در جایی امکان دارد تا اثر مثبتی تلقی نشود .نظم بسیار و فراتر از انتظار ،ممکن است،به زندگی آدم‌های درون فیلم،حالتی مکانیکی و ماشینی بخشد و صرفا به عاملی تزیینی و شکیل تبدیل شود.