جستجو در سایت

1398/07/24 00:00

کشدار کردن یک فیلم کوتاه، این بار پیلوت

کشدار کردن یک فیلم کوتاه، این بار پیلوت

  

پیلوت سومین ساخته سینمایی ابراهیم ابراهیمیان همانند دو اثر قبلی اش ضعف در ایده و قصه پردازی دارد، ابراهیمیان هیچ تلاشی برای استاندارد بودن فرآیند فیلمنامه اش نمی کند این باعث می شود که فیلم های این فیلمساز جوان بر اساس یک طرح کلی ساخته شوند به همین دلیل عنصر قصه پردازی و در ادامه تبدیل آن به فیلمنامه در فیلم های ابراهیمیان دیده نمی شود، فیلمساز طرح موضوع می کند اما نمی تواند چفت و بستِ منطقی برای پیشرفت آن پیدا کند به همین منظور مخاطب هم در بیشتر دقایق فیلم از روند قصه که دائما در حال پسرفت است باز می ماند، پیلوت هم از همین ضعف آسیب دیده است که البته پیلوت نسبت به فیلم قبلی فیلمسازش به مراتب ضعیف تر است، باعث و بانی این ضعف نگارش فیلمنامه است که اساسا قابلیت یک فیلم بلند را ندارد اما نود دقیقه کش آمده است موضوعی که در پیلوت مطرح می شود در حد یک فیلم کوتاهِ بیست دقیقه ای است چرا که این فیلم نمی تواند به مخاطب نکته ای را ارائه کند، فیلمی های متعددی مثل پیلوت ساخته شده اند که توانسته اند یک موفقیت نسبی به دست بیاورند اما پیلوت در روایت و لحن و شخصیت پردازی کم آورده است پایه و اساس فیلم ارجاعات دیالوگی و موقعیت های تکراری ! 

چهار شخصیت اصلی در فیلم حضور دارند اما این چهار شخصیت آنقدر از نام آدم های دیگر استفاده می کنند که تشخیص شناسایی این آدم ها مشکل می شود، فیلمساز چاره دیگری جز استفاده از دیالوگ نداشته کل فیلم در بیمارستان می گذرد و اگر دیالوگ از فیلم گرفته شود فیلم نمی تواند ادامه پیدا کند ، اساسا فیلم هایی مثل پیلوت شباهت زیادی به نمایش رادیویی دارند چرا که هیچ اتفاقی بصری قرار نیست در این فیلم ها رخ بدهد همه چیز بر اساس دیالوگ رقم می خورد، بخش محتوایی فیلم هم نمی تواند برای مخاطب جذابیت داشته باشد وحید و فهیمه دوسال است که جدا شدند پسر چهارساله آنها که از قبل بیماری قلبی داشته و این مدت پیش مادرش بوده در عمل قلبی که وحید از آن بی خبر بوده فوت می کند حالا موضوع نود دقیقه ای این فیلم سر این است که بچه در شهر پدر خاک شود یا در شهر مادر، قصه ای شکل نمی گیرد ارجاعات دیالوگی که بخشی از گذشته را به مخاطب گوشزد می کند کارکرد دراماتیک ندارد، دعوا و جدل های فیلم کاملا بی منطق شکل گرفته و اساسا موضوعی که فیلمساز در فیلمش جا داده به هیچ وجه چالش برانگیز نمی باشد، مخاطب در حین دیدن فیلم از خودش می پرسد چقدر مهم است که بچه کجا به خاک سپرده شود آن هم فاصله دوساعته دو شهر که در فیلم مطرح می شود، در همان سکانس های اول وحید به پلیس می گوید این بچه زیاد عمر نمی کرد اگر الان نمی مُرد شاید یک یا دوسال دیگر می مُرد!خب وقتی پدر بچه اینقدر راحت درباره بیماری و مرگ بچه چهارساله اش حرف می زند بحث و جدل های بعدش برای چیست؟ مصالح محتوایی کم است اگر بخواهیم برای فیلم ژانری در نظر بگیریم قطعا پیلوت از همان جریان ژانر نکبت که چند سالی ست در سینمای ایران مُد شده است تاثیر گرفته فقر و بی پولی و بیکاری و از همه مهم تر فقر فرهنگی در جایگاه اجتماعی زیر متوسط (در این فیلم شهرستانی) نمی تواند یک ویژگی خاص برای یک فیلم باشد، نما به نمای این فیلم فقر و عدم فرهنگ در مواجهه با یک بحران دیده می شود اما چیدمان این بحران از سوی فیلمساز چندان قابل اهمیت نیست، اینکه چند شخصیت بر اثر مشکلاتی که با هم دارند بحث و جدل و دعوا کنند و بعد مخاطب از لا به لای این بحث ها ربط و منطق فیلم را پیدا کند از نکات ضعف یک فیلم است، پیلوت در زمینه سازی برای ورود به یک بحران که همان قصه است مشکلات جدی دارد که ابراهیمیان تصمیم گرفته به روش دیگری قصه اش را طرح کند اما نوع روایت نمی تواند مخاطب را با فیلم همراه کند البته در موازات این نتوانستن ابراهیمیان بیش از حد سعی و تلاش کرده است که از سمت دیگر مخاطب را با فیلم همراه کند و آن هم بازی با احساسات مخاطب است، نقطه طلایی که به هیچ وجه نکته مثبتی محسوب نمی شود بهره گیری از جریحه دار کردن احساسات مخاطب است، پیلوت نکات زیادی برای بازی با احساس مخاطب دارد مرگ کودک چهار ساله که مجهول است حتی یک عکس از آن نمی بینیم و مادری که کتک می خورد و از احساساتش برای بخشش مهریه استفاده می شود این موارد تا جایی باعث پر شدن حفره های عمیق فیلم می شود، حفره یی مثل حضور سعید در فیلم که مشخص نیست این شخصیت منفی یا مثبت است ارتباط تلفنی او با منیر خواهر فهیمه چه کمکی می تواند به فیلم بکند؟ و اگر می خواهد با او ازدواج کند پس چرا کارهایی بر علیه فهمیه انجام می دهد مثل دزدی شناسنامه از کیف او! موضوع جالب در پایان فیلم است که فیلمساز دستش به جایی نرسیده و از ساده ترین روش استفاده کرده، کدام سردخانه بیمارستانی مُرده را به بازماندگانش تحویل می دهد؟ این وظیفه کارمند سردخانه است که جنازه را به آمبولانس تحویل بدهد، اما این اتفاق در پیلوت سبب می شود که وحید پسرش را پنهانی از بیمارستان خارج کند چگونه؟ پایانبندی فیلم با آن میزانسن، فضای تلخی را برای مخاطب رقم می زند از سوی دیگر وحید و فهیمه اصرار بر این داشتند که بچه را در شهرستان خاک کنند چرا و چگونه راضی به دفن در تهران شدند؟ که این راضی شدن منطق فیلم را زیر سوال می برد، پیلوت یک اثر دیالوگ محور است که خط روایی کسالت آوری دارد بعد از پایان فیلم مخاطب چه انگیزه ای می تواند داشته باشد فقط یک احساس تاثر که به شدت گذراست.

دوربین روی دست و لرزش های عجیبی که در فیلم دیده می شود به هیچ وجه باعث التهاب یا بغرنج بودن موقعیت ها نمی شود، بعضی از نماها اضافه و کشدار است به نظر می رسد تدوین نتوانسته کمکی به این فیلم بکند، در چند سکانس بازی ها برای مخاطب می تواند جذاب باشد اما در بیشتر موقعیت ها بازی ها خنثی می شوند، پیلوت برای ابراهیم ابراهیمیان نمی تواند گام رو به جلویی باشد با اینکه او فیلمساز دغدغه مندی است اما در سینما ایده و پیشرفت آن در ساختار نقش بسزایی دارد.