کلنگی
نیوکاسل کمدی سطحی و پوچی است که نماد سینمای بدنه را به دوش می کشد . سینمایی که با عوام فریبی و سو استفاده از محدودیت ها اشتباه گرفته شده است . این اثر تا اندازه زیادی تعریف درستی از سینمای بدنه به مخاطب ایرانی ارائه کرده است .
*الگو
یک اثر سینمایی عناصر و نشانه های خاص خود را دارد . در نیوکاسل نشانه های سینمایی به ندرت دیده می شوند . ساکنین خانه ای که همه به نوعی با یک دیگر درگیر هستند اما هیچ کدام شخصیت ندارند ، قصه ای که بی سر و ته مانده ، آغاز مشخصی ندارد و پایان قابل قبولی ارائه نکرده ، از طرفی روابط در نیوکاسل به اندازه ای کلیشه ای و دم دستی مطرح شده اند که جای کشف و جست و جو برای مخاطب باقی نمی گذارند . این عناصر برگرفته از یک الگوی تلوزیونی است . فیلم نامه به همان اندازه ای که قابلیت تعلیق سریال گونه در مدیوم صدا و سیمای کشورمان را دارد ، از سینمایی شدن فاصله گرفته است .
*فیلم نامه چیست ؟
فیلم نامه نقشه ساختمان است . ساختمانی که باید در برابر باران ، برف ، سیل ، زلزله و دیگر بلاهای طبیعی مقاومت کند . این نقشه اگر بر اساس موقعیت منطقه نباشد و صرفا طراح آن توانایی خود را نمایان کند ، کاربرد اجتماعی نخواهد داشت ؛ اما اگر با مهارت و ارزیابی موقعیت طراحی شود ، ارزش بالایی به خود می گیرد . در فیلم نامه نیوکاسل خانه ای کلنگی را مشاهده می کنیم که قرار است صاحب آلزایمر گرفته اش پس از سالها بازگردد . این ایده از اساس غلط است . فیلم نامه به اندازه همان خانه کلنگی است ؛ هیچ موقعیتی ثابت نمی کند که چرا باید کتایون به شاهرخ شاهی و کارگر افغانی کمک کند . با نشان دادن چند تماس تلفنی درحال کار کردن و درد و دل کردن های متظاهر شاهرخ شاهی چیزی به مخاطب ثابت نمی شود . فیلم نامه با درشت کردن نقاط ضعف برای مخاطب چالش ایجاد می کند . حتی تکلیف کبوتری که نیوکاسل گرفته است مشخص نمی شود ؟
*لبخند
نکته مثبت فیلم در چگونگی ایجاد لبخند و لحظات کمدی آن است . درست است که این لحظات کمکی به قصه گویی فیلم نکرده اند اما باید به این مسئله توجه کرد که برای ایجاد آن متوسل به شوخی های سخیف و زننده رایج در سینما نمی شود . فیلم هایی مانند : مصادره ، هزارپا ، بعد از ظهر سگی سگی ، رحمان 1400 و ... برای جلب رضایت مخاطب دست به فرهنگ گسیختگی در یک اثر فرهنگی می زنند . ابدا نیوکاسل چنین شوخی هایی با مخاطب نمی کند ، در صورتی که موقعیت های مستعد بیشتری ایجاد کرده است . نکته دیگر نوستالژی شوخی های بکار رفته است . در سکانسی که بهرام افشاری یکی پس از دیگری لیوان ها را می شکند مخاطب یاد علی صادقی و متهم گریخت می افتد .
*هدف
هدف هنر و سینما مخاطب است . کیفیت ساخت آن میزان احترام به مخاطب را از سوی مولف نشان می دهد . هر اندازه مولف نسبت به هنر خود متعهد باشد مخاطب بیشتر از آن لذت می برد . در نیوکاسل هدف مخاطب است اما کیفیت در خور ارائه میزبانی از یک میهمان نیست . مولف در سینمای ایران باید پذیرایی از مخاطب را بیاموزد و منتظر نباشد . این مهم ترین جنبه هنری سینما است .