داستان فیلم یک مفهوم هوشمندانه است

ترجمه اختصاصی سلام سینما
روح موجودی است که نباید در دنیایی که به آن تعلق ندارد نفوذ کند. اما روح همیشه همین کار را می کند. همین تعریف را می توان برای سلسله مراتب اجتماعی در اوایل قرن بیستم که در اقتباس «غریبه ی کوچک» ساخته «آبراهامسون» به تصویر کشیده شده نیز به کار برد. این فیلم خیلی روی سطح اجتماعی و ساختار تغییر قدرت در انگلستان پس از جنگ تاکید می کند، جایی که خانواده های اشرافی کم کم ناپدید شده و افراد متخصصی مثل پزشک ها به مقامات بالایی رسیده اند. توصیف داستان در ابتدا بسیار جذاب بنظر می رسد، و روایت این تغییر ساختار از طریق یک داستان ترسناک ، کار هوشمندانه ای است، اما باز هم این فیلم در جذب مخاطب به مشکل می خورد.
«دکتر فارادی»(دامنال گلیسون) پزشکی است که در حومه انگلیس مشغول به کار است، و برای ملاقات بیماری به یک عمارت قدیمی فراخوانده می شود که در گذشته مادرش در آن جا خدمتکار بوده است. او قرار است در آن جا با خانواده «آیرس» ملاقات کند، خانواده ای که اعضای آن «کارولین»(روث ویلسون) ، که نظر «فارادی» را به خودش جلب می کند؛ برادرش «رودریک»(ویل پولتر) ، یک کهنه سرباز مجروح که هنوز تحت تاثیر شوک های جنگ است؛ و مادرشان «خانم آیرس»(شارلوت رمپلینگ) اما وقتی «فارادی» وارد این عمارت می شود، اتفاقات ترسناک و عجیبی رخ می دهند که احتمالا به خاطر حضور روح «سوکی آیرس» در این خانه است، خواهر فوت کردهی «کارولین» و «رودریک» که قبل از تولد این دو مرده بود.
اگرچه خیلی زود مشخص می شود که عبارت «غریبه ی کوچک» اشاره به «سوکی آیرس» ندارد، بلکه در اصل منظورش «فارادی» است. «فارادی» خیلی به خانواده «آیرس» توجهی ندارد، اما به طرز رفتار آن ها توجه می کند. او آن روزی را به یاد می آورد که ۳۰ سال پیش به همراه مادرش به عمارت قدیمی آمدند و «فارادی» تا حدودی طعم زندگی اشرافی را چشید. آن کسی که خانواده «آیرس» را مورد آزار قرار می دهد روح «سوکی آیرس» نیست، بلکه خود «فارادی» است، که می خواهد از جایگاهش فراتر رود، حتی با اینکه در جامعه نسبت به خانواده «آیرس» مقام بالاتری دارد.
اما وقتی به بخش های مختلف فیلم دقت کنید، «غریبه ی کوچک» حرف زیادی برای گفتن ندارد. من عاشق فیلم های ترسناک فرهنگ گوتیک هستم، اما «آبراهامسون» آن قدر که باید روی جنبه وحشت فیلم تاکید نمی کند تا این اثر را به صورت یک فیلم ترسناک نشان دهد، حتی با اینکه «فارادی» آدم عجیب و غریبی است، و جزییات فیلم آن قدر در معماهای ترسناک غرق می شوند که دیگر مفهومی ندارند. این فیلم لحن مشخصی دارد، اما وقتی متوجه این لحن می شوید، گویی داستان همان لحظه برای شما تمام شده است. شاید تماشاگران اهل انگلیس درک بهتری از فیلم داشته باشند، اما این قضیه باعث می شود به تاثیر احساسی فیلم لطمه وارد شود.
اینکه «غریبه ی کوچک» فیلم سرد و تاریکی است اصلا به بهتر شدن آن کمکی نمی کند، چه در نقش آفرینی ها، چه در فیلمبرداری و حتی موسیقی متن. قصد فیلم این است که شما را از خودش دور کند. شاید به همین دلیل است که فاصله «فارادی» با تمایلش به اشرافی بودن را احساس می کنیم، اما این کار فیلم را پر از هوای راکد می کند، گویی از این می ترسد که اگر فضایش این طور نباشد به عنوان یک فیلم انسانی دیده شود. داستان، احساسات را به شما می گوید، و چون همه چیز را به صورت کامل جلوی چشمتان می بینید، فیلم به تجربه ای سرد و بی روح تبدیل می شود. شما واقعا با هیچ کدام از شخصیت های فیلم همذات پنداری نمی کنید، اما پس از پایان فیلم ممکن است کمی درباره اقشار مختلف اجتماعی فکر کنید.
«غریبه ی کوچک» فیلمی است که بهترین توصیف برای آن «یک فیلم جالب» است. این فیلم داستانی برای گفتن دارد، اما این داستان به اندازه کافی عمیق و جذاب نیست. داستان فیلم یک مفهوم و استعاره هوشمندانه است، اما اصلا برای ما جذاب نیست، و «آبراهامسون» آن قدر سکوت وارد این فیلم کرده که روایت فیلم در حد زمزمه هم باقی می ماند. پس از تماشای فیلم این سوال برایتان پیش می آید که واقعا هدف «غریبه ی کوچک» چه بود. متاسفانه «غریبه ی کوچک» آنقدر ساکت و آرام است که نمی توان از آن لذت برد.
منبع : Collider
مترجم : وحید فیض خواه