انکار جنسیت
خانه پدری از آن دست فیلم هایی است که باید دیده شود . آن هم نه در سینما بلکه در مدیوم تلوزیون چرا که سینما در این اثر موضوعیت پیدا نمی کند و تنها کاربرد رسانه ای دارد . تماشای این اثر پس از ده سال از تولید آن مرا بار دیگر یاد فرهنگ انکار کننده خود می اندازد . فرهنگی که عملی غیر اخلاقی را انجام می دهد اما هرگز آن را نمی پذیرد . چه در مفهوم و چه در پخش آن این حقیقت پنهان شده است که همواره عده ای کورکورانه پای تعصبات پیش پاافتاده خود که برای بهانه تراشی آن را دین نامیده اند می ایستند و با اخلاقیات مبارزه می کنند .
*اول : ساختار فیلم
فیلم بسیار خوب شروع می شود . مخاطب حدس درستی از چرایی انگیزه قتل می زند اما از روند صعودی آن نا آگاه است . با توجه به این که تدوین اثر را خود عیاری بر عهده داشته است این نکته اهمیت پیدا می کند که اتصالات تصویری قبل از اتمام شروعی دوباره پیدا می کنند . درواقع میزان سن و درون مایه فیلمنامه ابدا به قاعده یک longtake استوار نیست اما آنچنان فیلم تدوین شده است که گویی همه اتفاقات بدون cut روی می دهد . آلفرد هیچکاک می گوید : سینما همان زندگی است منهای قسمت های خسته کننده اش . عیاری با بزرگ نمایی قسمت های خسته کننده یک زندگی ، مسئله را فراتر از جغرافیای فرهنگی می کند و به دین و تاثیرات جاه طلبانه آن اشاره دارد . وی در جایی گفته بود که : اگر مهران رجبی نباشد من نمی تواند فیلم بسازم . مهران رجبی چیزی جز خود حقیقی اش نیست و این خود بودن جلوی دوربین برای مولف اهمیت پیدا کرده . پس مولف می خواهد مفهومی از یک داستان سینمایی را به مخاطب ارائه دهد که شدیدا وابسته به منیت افراد است . وجه دیگر اثر تصویر آن است . تصویر دو بُعد تاریخی و دراماتیک پیدا کرده است . گرایش تاریخی آن از مفهوم استعلایی زمان بهره مند می شود و در قاب رسانه ای به اندازه سینما جای نمی گیرد . اما در برابر مفهوم قصه گویی گرایش تاریخی آن حذف می شود و زمان امری دوار و تکرار شونده به خود می گیرد که شدیدا سینمایی و دراماتیک است . به عنوان مثال برخورد پایانی پسر محتشم با نامزدش را در نظر می گیریم که می خواهد هرطور شده استخوان ها را پنهان کند و جلوی اخلاقیات و صداقت می ایستد . در واقع بُعد تاریخی را که در سریال «قریب» نیز مشاهده می کنیم مخاطب فیلم بین را به یاد آثار آپارتمانی اصغر فرهادی می اندازد و تنها گویش اعتراضی مولف تغییر کرده است .
*دوم : همه می دانند
جنسیت چگونه در یک اجتماع انکار می شود ؟ . «خانه پدری» با عیان ساختن گرایشات جنسی یک فرهنگ پیش پا افتاده گام مهمی در متمدن سازی فرهنگ ملی برداشته است . او صادقانه پرده از رازی بر می دارد که همه می دانند اما بازگو نکردن آن تماما سودآور است . اشاره به سائق های اجتماعی نهفته در یک فرهنگ و ریشه یابی روانی آن شکل فرویدیسم به خود می گیرد و کودک انسانی را همواره پیروز بر انسانی می کند که رویدادهای بسیاری را پشت سر گذاشته است . در مراسم خواستگاری دختر محتشم به خوبی این رویه را مشاهده می کنیم . پدر بزرگ با وجود آنکه از اشتباه خود نادم است همچنان لجوجانه و کودکانه بر سر باورهای کلاسیک خود ایستاده است . حتی هنگامی که محتشم را از کتک زدن دختر خود منع می کند جاه طلبی در او موج می زند چرا که دیگر او پیر شده است و نیروی زورگویی گذشته را ندارد . در اواخر فیلم نیز تکرار شوندگی تاریخ را مشاده می کنیم جایی که محتشم دو ترس را بر دوش می کشد . اول ترس از مرگ و عذاب های آن دنیا . دوم ترس از مطلع شدن کارگرانی که قرار است آن خانه را تخریب کنند . او دو عمل را انجام می دهد . سعی می کند پیش نامزد پسر خود اعتراف کند و از پسر خود می خواهد استخوان ها را جای دیگری پنهان کند . انکار ریشه تمام فساد های اخلاقی موجود در چنین فرهنگی است . این انکار خود است که باعث می شود محتشم اعتراف کند و نه باورهای مذهبی وی . پدر او و پدر بزرگ های او نیز چنین بوده اند . نکته بسیار مهمی که این اثر به آن اشاره دارد نقش جنسیت خانم در پیشرفت فرهنگی و تمدن اجتماعی است . خانم ها تا مادامی که در برابر جاه طلبی ها و زورگویی های مردانه شکست را می پذیرند فرهنگ نه تنها کامل نمی شود بلکه هر روز عصیان گری در آن افزایش می یابد . به یاد می آورم که در دوران ابتدایی معلم به ما این گونه می گفت که جنس مونث و مذکر مانند دو قطب مخالف برق هستند و از کنار یک دیگر قرار گرفتن آنان اتفاق بدی روی می دهد . اما چند سال بعد با خود عهد کردم که اگر باردیگر او را دیدم به او بگویم که اگر این دو قطب مخالف در کنار هم نباشیند هیچ لامپی روشن نمی شود و هیچ جرقه ای برای حرکت موتور ایجاد نخواهد شد . این فرهنگ در «خانه پدری» با جسارت و به درستی نقد می شود . و این نقد می تواند به گرایشات لازمه انسانی یک فرهنگ کمک کند .
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی