سیاهی بدون سیاه نمایی

«حمال طلا» فیلم سختی است؛ چه به لحاظ پیکره، ساختار و بنای کلی فیلمنامهاش و چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ اجرا. و البته فیلم به عنوان نخستین ساخته ی کارگردانش تورج اصلانی اجرایی شسته رفته و در مواقعی خیره کننده دارد.
«حمال طلا» فیلم سیاهی است اما سیاه نما نیست. مخاطب از همان ابتدای کار تکلیف خود را با فیلم می داند. او می داند با فیلم شوخ و شنگی مواجه نیست و در عین حال سیاهی های فیلم همچون شعار بر سرش فرود نمی آیند. «حمال طلا» شعار نمی دهد بلکه دغدغه سازنده اش را به واسطه ی آسیب های ناشی از تورم و مشکلات اقتصادی بر قشر ضعیف جامعه در مدیومی درست و با ساختاری متقاعدکننده ارائه می دهد.
شخصیت های فیلم آدم های نگون بختی هستند که در زندگی نکبت بار خود به دنبال "کیمیا" می گردند. آن ها در میان ضایعات مهوع به جستجوی الماس می پردازند و این دوراندیشیِ ناکارآمد به مرور جای خود را به طمع می دهد؛ طمعی که با هر بار بالا و پایین رفتن نرخ ارز لرزه بر اندام آن ها می اندازد.
ایده ی مرکزی فیلم جذاب و البته ناب است. پیش تر شاید به ذهن کم تر فیلمسازی رسیده باشد که به سراغ چنین شغل و قشر دورمانده از جامعه ای برود. اصلانی، به درستی به کاراکتر اصلی اش نزدیک می شود. جنس آرزوهای او را به چاشنی هایی از طنز و موقعیت های هجوآلود گره می زند. به عنوان مثال به یادآوریم صحنه ی مناقصه برای تخلیه و پالایش فاضلاب را. فیلم چنین موقعیتی هایی کم ندارد و تا میانه هایش بی سکته جلو می رود اما پس از آن که حمل کننده ی طلا از جستجوهای مهوع خود چیزی عایدش نمی شود فیلم نیز به شکل خسته کننده ای شروع به در جا زدن می کند. درام از ریتم می افتد و موقعیت هایی تکراری و کشدار جای خود را به موقعیت های ناب نیمه ی اول فیلمنامه می دهند.
از نکات قابل توجه و جذاب فیلم، فضاسازی درست و حساب شده ی آن است. فیلمساز توانسته است در خلق فضا آن قدر موفق عمل کند که گاه بوی مشمئزکننده ی داخل تصویر از تصویر بیرون می زند و مخاطب آن را به راحتی استشمام می کند!
فیلم رونده و به اندازه جلو می رود و فرم بصری در ترسیم درست رخدادها و واقعه ها بسیار حائز اهمیت است.
از دیگر امتیازهای «حمال طلا» طرح و پردازش درست شخصیت های آن است. رضا و لویی رابطه ای به شدت هجوآمیز با یکدیگر دارند و البته بی آن که درگیر اغراق شوند به شکل قانع کننده ای تصویری باورپذیر و منسجم را از دو انسانِ ته چاه مانده از خود بر جا می گذارند که یکی نقش عقل کل را ایفا می کند و دیگری حکم وردست او را دارد که در اصل هر دو در حماقتی بی حد و حصر دست و پا می زنند. درواقع فرو رفتن آن ها در قعر فاضلاب و پسماند و کثافت می تواند استعاره ای باشد از موقعیت حقیقی آن ها در زندگی واقعی با آن که فیلمساز اساساً نگاهی سرراست به شخصیت های خود داشته و موقعیت های دراماتیک فیلم نیز بی پیچش و مستقیم طراحی شده اند اما گاه نشانه هایی هم در طول درام خودنمایی می کنند که دلالت بر واقعیتی دیگر دارند.
"حمال طلا" می توانست پایان بندی مسنجمی داشته باشد که از همان بی نتیجه ماندن جستجوها برای یافتن الماس به بعد، کار پتانسیل درونی اش را از دست می دهد و موقعیت مرکزی ناب آن قربانی نپرداختگی قصه می شود. به بیانی دیگر فیلمنامه جای پردازش و موقعیت پردازی های بیشتری داشت.
با این حال اجرای قوی، قاب های متناسب و البته زوایای ناب دوربین که از سختگیری های خود کارگردان با پیشینه ی اصلی فیلمبرداری برآمده است و ایده ی اولیه بکر کار را به یکی از متفاوت ترین فیلم های اخیر سینمای ایران بدل ساخته است.