جستجو در سایت

1404/03/15 12:00

بازیگر برنده اسکار آدرین برودی، نقاش و هنرمند چندرسانه‌ای شد

بازیگر برنده اسکار آدرین برودی، نقاش و هنرمند چندرسانه‌ای شد
آدرین برودی، بازیگر سرشناس و برنده جایزه اسکار، این‌بار نه در نقش یک بازیگر، بلکه به‌عنوان هنرمندی چندرسانه‌ای، با نمایشگاهی به نام «ساخت آمریکا» به دنیای نیویورک دوران کودکی خود بازمی‌گردد
به گزارش سلام سینما

آدرین برودی، بازیگر برنده اسکار، این‌بار نه با نقش‌آفرینی، بلکه با بوم نقاشی، صداهای خیابانی، و بیت‌های تاریک وارد صحنه شده است. نمایشگاه «ساخت آمریکا» بازتابی است شخصی و گاه تلخ از نیویورک دوران کودکی‌اش؛ جایی که دیوارهای پوسیده، فرهنگ پاپ، خشونت شهری و موسیقی زیرزمینی، همه در لایه‌های رنگ و صدا تنیده شده‌اند. برودی در این مسیر نه‌تنها تصویر، بلکه روایت، احساس و اعتراض را نیز در قالبی چندرسانه‌ای به تصویر کشیده است.

در این نمایشگاه، دیواری از آدامس، مجموعه نقاشی‌هایی با عنوان «آفات» و همچنین قطعات موسیقی با ضرباهنگ‌هایی تیره و غیرمنتظره که توسط خود هنرمند ساخته شده‌اند، به چشم می‌خورد. نمایشگاه با اشاره‌هایی به فست‌فود، خشونت‌های دوران کودکی با اسلحه، و زوال صنعتی همراه است که همگی با لایه‌هایی از لکه‌های رنگ، مقوای برش‌خورده و سطوحی ارائه شده‌اند که آگاهانه، زیبایی صیقلی خود را زیر سؤال می‌برند.

وس اندرسن، کارگردان مشهور و دوست نزدیک برودی، در بازدید از گالری گفت: «تصاویر آدرین مثل نگاه‌هایی لحظه‌ای از درون ماشین زمان و فضا به دیوارهای گالری هنری سابق‌اندـ دیوارهایی که کاغذپوش، رنگ‌خورده، خط‌خطی و بریده شده بودند؛ همان‌گونه که زمانی خیابان‌های سوهو بودند، وقتی که سوهو هنوز سوهو بود...»

برودی که به خاطر غرق شدن در شخصیت‌هایش شناخته می‌شود، همان شور و هیجان را در شخصیت هنرمندش نیز به تصویر می‌کشد. نتیجه، آشفته، خودمانی و تقریباً به طرز جسورانه‌ای ناخوشایند است - شاید نکته دقیقاً همین باشد.

می‌توانید درباره منبع الهام این آثار بگویید؟

آدرین برودی: بی‌تردید یک تم ثابت از تصاویر خشونت‌آمیز در آثار دیده می‌شود. در عین حال، رگه‌هایی از نوستالژی دوران کودکی‌ام هم وجود دارد، همراه با نگاهی که هم احساسی است و هم تحلیلی. دارم به انگیزه‌ها و واکنش‌های غریزی‌ام نگاه می‌کنم ـ چیزی که حاصل بزرگ شدن در نیویورک است. موضوعاتی مثل فست‌فود و چیزهایی که بی‌تأمل و در حجم زیاد مصرف می‌کنیم، هم در این آثار بازتاب یافته‌اند.

آیا حجم ارجاعات، رنگ‌ها، حرکات و سبک‌های متنوع در سراسر مجموعه را توضیح می‌دهد؟

 بزرگ شدن در شهر (نیویورک) گاهی اوقات می‌توانست طاقت‌فرسا یا دیوانه‌کننده باشد، اما همین انرژی پرهیاهو، به شکلی، من را شکل دادـ و  باعث شد بتوانم در نقش شخصیت‌های مختلف بازی کنم، چون در واقع با بیشتر آن‌ها برخورد داشته‌ام. چیزی که در اشتیاقم به نقاشی و ساختن موسیقی کشف کرده‌ام این است که هر دو نوعی کلاژ از تصویر و صدا هستند. این فرآیند شبیه همان کاری‌ست که به‌عنوان بازیگر انجام می‌دهم: گرفتن ظرافت‌های رفتار انسانی و ترکیب آن‌ها برای ساختن یک شخصیت.

در روند شکل‌گیری این نمایشگاه، چه مضامینی برای شما برجسته شدند؟

ترکیبی از مضامین مختلف است. اسلحه‌ها از ایده‌ای می‌آیند مثل اینکه «بیایید به بچه‌ها تفنگ‌های اسباب‌بازی M16 بدهیم و تشویق‌شان کنیم تا پدرشان را تحت‌تأثیر قرار دهند»، و بعد تعجب می‌کنیم که چرا بچه‌ها دوست دارند با اسلحه بازی کنند. موضوع دیگری که بررسی می‌کنم، چیزهایی است که نادیده گرفته یا کنار زده می‌شوند ـ مثل مهاجرانی که با آن‌ها به‌شکل شایسته و انسانی برخورد نمی‌شود، بی‌خانمان‌ها، سالمندان، و اساساً هر کسی که جامعه به حاشیه رانده است.

من در نیویورک بزرگ شدم، جایی که موش‌ها و موش‌های صحرایی همه‌جا بودند. برای من، این حیوانات نماد خیلی چیزها هستند. همیشه وقتی در مسیر مدرسه در مترو موش‌ها را می‌دیدم، دلم برایشان می‌سوخت ـ همه با تنفر به آن‌ها نگاه می‌کردند. این به نظرم نوعی اجرای سیستماتیک برای حذف آن‌ها بود. بنابراین من آن «شخصیت» را در مرکز آثارم قرار دادم، به‌عنوان نوعی اعتراض به این نگاه.

شما قبلاً در استودیویی کار می‌کردید که در نزدیکی محل کار ژان-میشل باسکیا بود؛ کسی که از او به‌عنوان یکی از تأثیرگذاران خود یاد کرده‌اید. چه هنرمندان دیگری برایتان الهام‌بخش هستند؟

از خیلی از هنرمندان الهام می‌گیرم. شاید به خوبی آن‌ها نقاشی نکشم، ولی مثلاً عاشق هیِرونیموس بوش هستم؛ کارهایش من را مسحور می‌کند. ونگوگ را هم بسیار دوست دارم. فرهنگ گرافیتی باسکیا چیزی بود که من با آن بزرگ شدم. او در آغاز این جنبش حضور داشت. من در دوران زایش آن فرهنگ، زایش هیپ‌هاپ، و همچنین دگرگونی نیویورک صنعتی به چیزی که امروز شده، بزرگ شدم ـ همراه با گریزناپذیری رؤیای آمریکایی...

آیا به رؤیای آمریکایی باور دارید؟

 بله، باور دارم. موقعیتی نسبتاً خاص دارم ـ فرزند یک مهاجر، یک هنرمند و یک معلم مدرسه‌ی دولتی در کویینز هستم. با این حال، توانستم حرفه‌ای موفق داشته باشم و از مردم عشق و قدردانی زیادی دریافت کنم. از خیلی جهات، فکر می‌کنم این همان رؤیای آمریکایی است، نه؟
اما در عین حال، کاملاً از سختی‌ها و واقعیت‌هایی آگاهم که با آن افسانه‌ی دست‌یافتنی فاصله دارند.

اخیرا یکی از منتقدان درباره‌ی آثارم نوشته بود که «حسی پاپ و سبک» دارند. ولی همین‌جاست که من با مخاطب بازی می‌کنم. در کارها ارجاعات سبک‌تری وجود دارد، اما بخش عمیق و سنگین آن را هم کاملاً آگاهانه وارد کرده‌ام. من با این واقعیت بزرگ شدم که پدر و مادرم همیشه مرا به بیمارستان می‌بردندـ دستم با ترقه می‌سوخت، دست‌هامو فوت می‌کردن که سوزشش کم بشه، ترقه می‌خریدم… همه‌اش بخشی از چیزهایی است که در دسترسمان بوده.

مردم چه چیزهایی را در مورد آثار شما اشتباه برداشت می‌کنند؟

 ببینید، من لزومی نمی‌بینم که برداشت کسی را اصلاح کنم، اما آن نگاه سطحی خودش بخشی از نقدی است که در دل این آثار وجود دارد، متوجه‌اید؟ پس اگر کسی آن را درک نکند، خب نکرده ـ اما در واقع کل اثر را هم از دست داده است. بعضی‌ها به چیزهایی اشاره می‌کنند که اصلاً با حقیقت کار هم‌خوانی ندارد، و اشکالی ندارد.

می‌دانم که در موقعیتی هستم که سخت است مردم من را جور دیگری ببینند. شغل من بازیگری است، اما خیلی‌ها نمی‌دانند که نقاشی و طراحی از بازیگری برایم زودتر شروع شده، یا اینکه من سال‌هاست موسیقی کار می‌کنم. وقتی کسی کاری را می‌شنود اما فقط با یک ذهنیت خاص سراغش می‌آید، خب طبیعی است که یک نوع ناهماهنگی حس کند ـ و من این را کاملاً درک می‌کنم.

 بسیاری از آثار شما ارجاعاتی به فرهنگ عامه و لوگوها دارند. اگر یک بوم کاملاً سفید داشته باشید و فقط ذهن خودتان الهام‌بخش باشد، چه چیزی روی بوم ظاهر می‌شود؟

 من به شیوه‌ای از کار کردن رسیده‌ام که بسیار بافت‌دار، چندلایه و زوال‌یافته است ـ که الهام‌گرفته از بزرگ شدن در محله‌ی پایین منهتن است، جایی که در دل فرسودگی، زیبایی‌های زیادی پیدا می‌کردم. کاری که می‌کنم این است که اول اثر را به‌نوعی «خراب» می‌کنم ـ برای این کار تکنیک‌های مختلفی دارم. وقتی به نقطه‌ای می‌رسم که حس می‌کنم کار به‌اندازه‌ی کافی «جذاب» شده، آن‌وقت عناصری را وارد می‌کنم که برایم معنا دارند و به لحظه‌ی حال مربوط می‌شوند. گاهی هم ایده‌ای مفهومی در ذهن دارم ـ مثلاً موتور یا ماشین‌های «کبوترنشان» که طراحی می‌کنم ـ چون در کویینز با مسابقات درگ (Drag Racing) یا مسابقه شتاب بزرگ شدم.

 فضای کاری یا استودیوهای شما چه شکلی هستند؟

چند جای مختلف دارم. یک سازه‌ی بزرگ طراحی کرده‌ام برای انجام کارهای بزرگ و ساخت مجسمه ـ که ایده‌های زیادی برای آن دارم. سال‌هاست یک مکان در ساحل غربی دارم. استودیوهایی هم در جنوب فرانسه داشته‌ام که با دوستانم شریک بودم. وقتی در لوکیشن‌های فیلم‌برداری هستم، کارهای کاغذی و کلاژ زیادی درست کرده‌ام که برایم نوعی گشایش بود، به‌ویژه در دوران قرنطینه در زمان کووید در لندن.

 آیا فکر می‌کنید نقش‌هایی که بازی می‌کنید، روی سبک هنری‌تان تأثیر دارد

 قطعاً. همه‌ی چیزهایی که در فیلم «بروتالیست» تجربه کردم باعث شد مجموعه‌ی «آفات» از یک تأمل پراکنده، به یک سری کامل تبدیل شود. همچنین فیلم‌هایی که در کودکی در دهه‌ی ۷۰ و ۸۰ با آن‌ها بزرگ شدم، در ذهنم نقش بسته‌اند. عناصر سینمای اکشن هم در آثارم حضور دارند ـ فیلم‌های ابتدایی اسکورسیزی، و البته «پدرخوانده» که همیشه برایم الهام‌بخش بوده است.

 درباره‌ی دیوار آدامسی که در گالری نصب کرده‌اید خیلی کنجکاوم.

جالب است. جکی چان ـ که دوست من است ـ به افتتاحیه آمد و یک آدامس به شکل قلب روی آن چسباند... و یکی آن را دزدید!

نه جدی؟! می‌توانید بگوید ایده‌ی دیوار آدامسی از کجا آمد؟

برودی: خب، راستش خودش خیلی روشنه و من هم حس شوخ‌طبعی دارم—هرچند همه ندارند، می‌دانی. چیزی که دلم می‌خواهد، این است که این کار بتواند سفر کند. دیوارهای آدامسی‌ای تو دنیا هستند که واقعاً عجیب‌وغریبند! عالی می‌شه اگه این اثر برای یک یا دو سال با نمایشگاه‌های مختلف سفر کند، و بعدش بتوانم آن را روی دیوار استودیویم نصب کنم.

 وقتی توی این فضا قدم می‌زنید، چه حسی پیدا می‌کنید؟

برودی: راستش، الان در لحظه‌ای هستم که واقعاً قدردانشم. این هنر چیزی نیست که تازه یهویی شروع کرده باشم یا صرفاً از سر تفنن انجامش بدم. سال‌ها طول کشید تا شهامت پیدا کنم آثارم رو با دیگران به اشتراک بذارم. کلی گفت‌وگو با شریک زندگی‌ام داشتم (که می‌خواد همه‌ی کارهام تو استودیو بیرون باشن چون همیشه اونجام). هنوز خیلی چیزها هست که با کسی به اشتراک نگذاشتم.

در مورد موسیقی هم همین‌طوره ـ کارهای زیادی دارم که باید انجام بدم. برای افتتاحیه یک منظره‌ی صوتی (Soundscape)  یک‌ساعت‌ونیمی ساختم؛ نسخه‌ی صوتی همین نقاشی‌ها، با بیت‌هایی که خودم ساختم. این رو به این خاطر ارائه دادم نه برای اینکه بگم «ببینید بلدم بیت بزنم»، بلکه برای اینکه نشون بدم یه سبک خلاقانه‌ی منسجم در تمام کارهامه که بهش تعلق خاطر دارم.

موسیقی‌ای که برای افتتاحیه ساختید ترکیبی از رگه، آر اند بی، و هیپ‌هاپ تاریک بود. از اون برامون می‌گید؟

برودی: می‌خواستم موسیقی بیشتر فضاساز باشه و نه تکراری. یک ساختار حلقه‌ای بدون فرم سنتی داری نظ. چیزی که توی گوشت می‌پیچه شامل صدای خیابون، بازی بچه‌ها در زمین‌های بازی، شعارهای قدیمی تبلیغاتی و همه‌چی هست. همه‌ی این عناصر درون اثر گنجونده شدن ـ حتی بخش‌هایی بسیار تیره‌تر ـ چون من بیت‌های هیپ‌هاپ خیلی تاریکی هم می‌سازم.

به‌نظر می‌رسه حرف خودت رو داری با این آثار می‌زنی.

دقیقاً. فقط می‌خوام همچنان خلاق بمونم. واقعاً حس می‌کنم خوش‌شانس و نظرکرده هستم.

منبع: culturedmag


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image