وقتی دیوید لینچ بمب اتم منفجر کرد: بازخوانی اپیزود درخشان فصل سوم توئین پیکس به مناسبت 8 سالگیاش

۲۵ ژوئن ۲۰۱۷، دیوید لینچ با پخش قسمت هشتم فصل سوم سریال «توئین پیکس» مرزهای روایت تلویزیونی را جابهجا کرد. اپیزودی سیاهوسفید، کمدیالوگ، سوررئال و خیرهکننده که بیشتر به یک کابوس بصری شباهت داشت تا یک داستان دنبالهدار. امروز، با گذشت ۸ سال از پخش آن، این قسمت همچنان بهعنوان یکی از جاهطلبانهترین تجربیات تاریخ تلویزیون یاد میشود.
تولد یک کابوس: از انفجار اتمی تا تولد شر
قسمت هشتم، با عنوان نمادین «Gotta Light؟»، ما را به دل تاریکی و منشأ شر در جهان «توئین پیکس» میبرد. پس از یک درگیری مرگبار بین دو نسخه از شخصیت اصلی (دیل کوپر و بدل شیطانیاش)، روایت به سال ۱۹۴۵ در نیومکزیکو میپرد — جایی که نخستین بمب اتمی منفجر میشود. لینچ این انفجار را با موسیقی آوانگارد «مرثیه برای قربانیان هیروشیما» (پندرسکی) به یک تجربه حسی تبدیل میکند؛ تجربهای که با پدیدار شدن چهره شیطانی BOB در یک گوی سیاهرنگ، آغاز پیدایش شر را در جهان روایت میکند.
ترس، رادیو، و یک شعر تلخ
در ادامه، در سال ۱۹۵۶، موجودی عجیب شبیه به دوزیستی-حشرهای از دل صحرا بیرون میآید و وارد بدن یک دختر نوجوان میشود. همزمان، یک «وودزمن» مرموز با ظاهری زغالی و سیگار به دست، وارد ایستگاه رادیویی شده و با خشونتی بیرحمانه مجریان را میکشد. سپس با تکرار جملهای شبیه به ورد جادویی — «این است آب و این است چاه. بنوش و فرو برو...» — شنوندگان را به خوابی عمیق فرو میبرد. تلفیق وحشت، اسطورهسازی و مرگ، اپیزود را به یک نمایش هذیانی بینظیر تبدیل میکند.
تجربهای خارج از تلویزیون
قسمت هشتم بر خلاف جریان رایج سریالسازی، ساختاری روایی کلاسیک ندارد. نه تنها دیالوگ به حداقل رسیده، بلکه بخشهایی از آن کاملاً غیرقابل تفسیرند. منتقدان این قسمت را با آثار کوبریک و فیلمهایی چون Under the Skin مقایسه کردهاند. مت زولر سایتز آن را «بهترین اپیزود تلویزیونی دو دهه اخیر» و «تجلی ناب سینمای لینچ در قالب سریال» خواند.
افتخارات و بازتابها
این قسمت موفق به کسب چندین نامزدی در جوایز معتبر از جمله امی، انجمن تدوینگران صدا و مدیران هنری شد. همچنین در رتبهبندیهای سالانه بسیاری از منتقدان، در صدر قرار گرفت و هنوز هم موضوع بحث محافل آکادمیک و سینمادوستان است.
جمعبندی:
قسمت هشتم فصل سوم «توئین پیکس» نه صرفاً یک اپیزود از یک سریال، بلکه یک بیانیه هنری تمامعیار است؛ اثری که بهجای پاسخ دادن، سؤالات بیشتری خلق میکند. تجربهای صوتی-تصویری که تماشای آن همچنان جرأت میطلبد — حتی هشت سال پس از اولین پخش.