حتی در تلویزیون هم میگویند مهدویان سمپات (منافقین) است!
به گزارش سلام سینما به نقل از خبرگزاری مهر محمدحسین مهدویان که پیشتر دو فیلم بلند سینمایی «ماجرای نیمروز» و «ماجرای نیمروز؛ ردخون» را با تمرکز بر جنایات گروهک منافقین روانه پرده سینماها کرده بود، در مستند سینمایی «ترور سرچشمه» علاوه بر پرداختن به ترور شهید بهشتی به واکاوی انگیزههای این سازمان در ترور این سیاستمدار متفکر پرداخته است.
مهدویان هرچند در این چند ساله ثابت کرده از استعدادهای فیلمسازی است اما دست گذاشتن او روی برخی از سوژههای خاص، باعث شده با برخی از انتقادها هم رو به رو شود به نحوی که به گفته خودش «نه این وریها پشتش میایستند نه آن وریها»! او اما حالا گلهمند است و عنوان میکند دیگر قصد ندارد فیلم سیاسی بسازد تا زمانی که این تب و تابها بخوابد...
* در مستند «ترور سرچشمه» شهید بهشتی چندین بار به عنوان «آخوند روشنفکر» معرفی شده و حتی او را در مقابل روحانیهای سنتی قرار دادهاید. فکر نمیکردید این رویکرد شما را دچار چالش کند؟
بله و چالشهایی هم در زمان نمایشهای محدودی که داشت ایجاد کرد که فکر میکنم در اکران گستردهتر حتماً این قضیه پررنگتر میشود و برخی گلهمند میشوند. اما نکتهای که وجود دارد این است که فیلم برای اینکه منسجمتر شود یک عنصر ساختاری کم دارد تا اجزای آن بتوانند به شکل درست به هم بچسبند؛ یک چیزی مثل نریشن، زیرنویس یا روایتی که فیلمساز از جانب خود به عنوان یک دانای کل به فیلم تحمیل کند. اما به خاطر همین نگرانیها این کار را نکردم یعنی نخواستم چیزی به فیلم اضافه کنم تا این گلهگذاریها کمتر شود.
تمام اجزای فیلم یا مصاحبه افراد بهعنوان تاریخ شفاهی یا اسناد و مدارک و عکس و فیلم یا مصاحبههای خودِ دکتر بهشتی است. ساختار فیلم را که تا حد زیادی منسجم است با همین عناصر ایجاد کردم حتی حاضر نشدم به قیمت اینکه یک مقدار ساختار فیلم شکننده و رقیق شود و یک جاهایی احساس کنیم استحکام لازم را ندارد، چیز دیگری به آن اضافه کنم. ما نخواستیم از مواد تولیدی البته تولید به این معنا که از صفر تا صدش را خودمان درست کرده باشیم، استفاده کنیم تا چیزی را تحمیل کنیم.
البته ما به مستند شکل و زینت دادیم برای مثال دکور درست کردیم و … ولی آنچه که در فیلم مطرح میشود بر اساس حرفهای افراد، اسناد و صحبتهای بهشتی است یعنی ما حتی عنصر گرافیکی عجیبی درست نکردیم هرچند این موارد کمک میکرد تا ساختار فیلم منسجمتر شود. چیزی که شما درباره ۲ پاره شدن فیلم میگویید به همین دلیل است یعنی اگر من یک عنصر تولیدی ایجاد میکردم، میتوانستم مانع از این اتفاق شوم، پیچ فیلم نرمتر اتفاق میافتاد و آنچه که در ذهن من بود بهتر درک میشد اما تصمیم گرفتم این کار را نکنم تا این شائبه ایجاد نشود که من چیزی را القا میکنم.
خیلیها به من میگفتند تو سعی کردی تصویر روشنفکر و آزاداندیش از دکتر بهشتی ایجاد کنی من هم میگویم دکتر بهشتی دقیقاً همین ویژگیها را داشت برای مثال در سال ۵۸ حرفهایی درباره ریاست جمهوری زنان میگوید، چیزی که ما حتی در سال ۹۷ با این چالش رو به رو هستیم یا در دهه ۴۰ مطالبی درباره زمامداران عنوان میکند که حتی امروز هم حل نشده است البته در همان موقع هم روحانیونِ کمی سنتی، با این حرفها مشکل داشتند یعنی نوع رفتار، نوع لباس پوشیدن او و… باعث این رفتارها میشد ولی باید بپذیریم او یک روحانی «دنیادیده» بود.
من تصاویر و مطالبی از دکتر بهشتی داشتم که اگر از آنها استفاده میکردم، فیلم بسیار چالشبرانگیزتر از این میشد. البته در نسخههای اولیه از برخی از این تصاویر و مطالب استفاده کردم ولی دوستانی که فیلم را میدیدند نگران شده بودند و میگفتند ممکن است پخش این فیلمها به صلاح نباشد. به همین دلیل این موارد را از «ترور سرچشمه» درآوردم.
برای مثال عادات و روحیات دکتر بهشتی را حذف کردم چون ممکن بود تصویری متفاوت ایجاد کند که برخیها نسبت به آن موضع بگیرند در نتیجه از موارد متعادلتر استفاده کردم و چیزی را القا نکردم. توجه کنید که فیلم نریشن ندارد و در آن تصویرسازی نکردیم، حتی در این فیلم از تمام کارهایی که در فیلمهای دیگر میکردم تا انسجام ساختاری بیشتری بدهم و بگویم حرفم چیست، پرهیز کردم.
شاید بشود گفت «ترور سرچشمه» از این جهت ویژهترین فیلم من است چراکه از زمانی که ساخت فیلم مستند را شروع کردم تا به امروز آثارم یا انیمیشن، یا نریشن یا بازسازی و عنصر گرافیکی داشتهاند تا به مخاطب بگویم چگونه فیلم من را نگاه کنید. البته این موضوع به عنوان فیلمساز حق من است و این امر را همیشه به عنوان یک ویژگی فیلمساز میدانم که آنچه را در ذهنش دارد بتواند بازآفرینی کند و فیلم تبدیل به روایت خودش از ماجرا شود. هرچند این فیلم را هم روایت خودم از ماجرا میدانم اما به نظرم «ترور سرچشمه» بیشتر درک من از ماجراست تا روایتی که ساخته باشم.
من برای اولین بار در آثارم از همه عناصر ساختاری که میتوانستم خودم ایجاد کنم تا احساس بیشتری به مخاطب بدهم و ساختار منسجمتری داشته باشم، پرهیز کردم چون میخواستم همه اجزای فیلم مستند باشد و این چالش بزرگ من به عنوان کارگردان بود. من حتی به این فکر میکردم یک مشت مواد بیشکل دارم که بدون ساخت یک چیز دیگر، باید به همینها سر و شکل بدهم؛ چیزی که از همان زمان فیلمبرداری ذهن من را درگیر کرده بود. برای مثال به این فکر میکردم که باید در مصاحبهها چه فضایی ایجاد کنم تا غیرواقعی نباشند که برای این موضوع شکل «بازجویی» را انتخاب کردم و دست به طراحی فضای آن زدم، مواجههام با افراد را طراحی کردم، صدای خودم را حین مصاحبه در فیلم گذاشتم و… به همین ترتیب اگر کسی فیلم را ببیند، نمیتواند بگوید من چیزی برای دکتر بهشتی علم کردم.
* با همه این توضیحات، چقدر «ترور سرچشمه» را محصول نگاه خودتان میدانید؟
من بسیار تجربه ساخت فیلم مستند داشتم؛ شاید چیزی نزدیک به ۱۰ سال فیلم مستند ساخته بودم، بنابراین همه تجربهام را وارد این فیلم کردم. من در بحران، در شرایط معمولی، در شرایط سخت و … فیلم ساختهام پس زمانی که خواستم این فیلم را بسازم تجربهای داشتم و مفهوم اداره کردن فیلم را میدانستم در واقع دیگر آن حرارت را نداشتم که با آثارم به دیگران بگویم، ببینید من چقدر فیلمساز خوبی هستم و چه کارهایی بلدم.
اتفاقاً برایم جذاب بود که فیلم را بسیار کنترل شده در شرایط طبیعی اداره کنم و جوری جلو ببرم که ۱۰ سال پیش نمیتوانستم. آن موقع برای اینکه بتوانم چنین فیلمی را بسازم باید خیلی کارهای دیگر میکردم برای مثال حتماً باید برایش نریشن میگذاشتم، حتماً نیاز داشتم بازسازی کنم تا یک چیزهایی را به تماشاگر منتقل کنم ولی در این فیلم توانستم چیزهایی را که در اختیارم بود، اداره کنم و اتفاقاً کار پیچیدهتری برایم بود. احساس میکردم این کار را بلدتر شدم و از اینکه مجبور نبودم چیزی ایجاد کنم راضیتر بودم و برایم جذابتر بود مهمترین اتفاق در بخش مصاحبهها هم این بود که توانستم داستان را اداره کنم و آن را به فرم سینما دربیاورم. اصلاً فرایند فیلمسازی باید برای خودم جذاب باشد وگرنه از کار کردن تکراری خسته میشوم و برایم کسلکننده میشود. در «ترور سرچشمه» واقعاً فرایند فیلمسازی برایم جذاب بود و فکر میکردم مشغول انجام یک کار تازه هستم و از آن نتیجه میگیرم.
* گویا پایانبندی فیلم را هم تغییر دادهاید.
بله. ما نسخهای از فیلم را آماده کرده بودیم اما به یکباره خبر کشته شدن کلاهی در هلند آمد و بخش بسیار کوچکی از پایان فیلم تغییر کرد. البته چیزی شبیه به همین پایان بندی، همان موقع هم در فیلم وجود داشت اما بعد از اینکه جریان مرگش، شفاف شد ما هم پایانبندی را شفاف کردیم و به گونهای نشان دادیم که انگار دیگر پرونده بسته میشود.
* شما «ترور سرچشمه» را به سفارش مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساختهاید، پیشتر هم تم اکثر فیلمهایتان به گونهای بود که گاهی به سفارشیسازی متهم میشدید، فکر نکردید ممکن است با ساخت این مستند دوباره این مساله تکرار شود؟
بسیاری از فیلمسازان سفارشهای زیادی برای کار دارند و از بین سفارشها دست به انتخاب میزنند، اما مهم این است که چه کاری انجام میدهند تا فیلم حاصل روایت خودشان باشد. درباره فیلمهای من خیلی جالب است که بگویم بعد از «ماجرای نیمروز» و به ویژه «لاتاری» بسیاری به من گفتند تو سفارشیساز هستی در حالی که این ۲ فیلم اصلاً به سفارش جایی ساخته نشده بود. اتفاقاً «ایستاده در غبار» را به سفارش ساخته بودم که همه آن را دوست داشتند.
مساله این نیست که فیلم به سفارش ساخته شده یا نه، مساله این است که برخی چون آن ۲ فیلم را دوست ندارند با خود میگویند چه کاری کنیم که وارد بحث با مهدویان نشویم و از آنجایی که فکر میکنند خیلی به کار بردن واژه «سفارشیساز» خوب است، این کار را درباره من میکنند و به این ترتیب باب بحث را میبندند.
باید بگویم «لاتاری» یک فیلم کاملاً تجاری است به طوری که مردم آن را بسیار دوست داشتند و دی وی دی آن پرفروشترین دی وی دی سال ۹۷ شد اما سوال این است که چرا درباره «لاتاری» این حرف را میزنند اما وقتی که «ایستاده در غبار» را به سفارش ساختم هیچکسی چنین حرفهایی نزد و اتفاقاً همه تعریف کردند و گفتند چقدر متفاوت است.
من احساس میکنم این واکنشها محصول تنگ نظری، حسادت و فضای مسمومی است که در سینما وجود دارد. به هر حال من چند سالی است که فیلم میسازم و هر کدام از آثارم به اندازه خودشان دیده میشوند. برای مثال یکی در جشنواره، یکی در اکران و یکی در هر ۲ موفق میشود و اتفاقاً فیلمهایم بحث هم ایجاد میکنند. بنابراین ممکن است برخی نگران شوند و بگویند چرا یکی اینگونه کار میکند و نتیجه هم میگیرد به همین دلیل فکر میکنم به شکل ناجوانمردانهای تصمیم میگیرند که برچسب بزنند و با خود بگویند بهتر است او را بدنام و خراب کنیم تا جلوی کار کردنش را بگیریم.
وقتی «سفارشی سازی» به صورت یک سوال جدی مطرح شود، حتماً دربارهاش حرف میزنم ولی وقتی ببینم حتی گفتگو، این مساله را حل نمیکند درباره اش چندان بحث نمیکنم چون در این صورت باز هم یک برچسب دیگر میزنند. بارها اتفاق افتاده است که چنین افرادی جلوی خودم قانع شدهاند اما دیدهام که چند جای دیگر هم دوباره همین حرف را تکرار کردهاند. آنجایی که احساس میکنم این اظهارنظرها محصول تنگ نظری و بدذاتی آدمهاست سعی میکنم اهمیتی ندهم چون مخاطبان به این موضوعات کاری ندارند. من فکر نمیکنم هیچ فیلمی به اندازه «لاتاری» در زمان جشنواره و بعد از آن دچار آن میزان فضاسازی منفی رسانهای شده باشد ولی دیدیدم که در استقبال مردم تاثیری نداشت که اگر ذرهای تاثیر میگذاشت حتماً به این فضاسازیها توجه میکردم اصلاً مردم برخی از این رسانهها را نمیشناسند.
سینمای ما بسیار کوچک است و تعداد محدودی رسانه دارد؛ برخی از این رسانهها روی مدیران تاثیر میگذارد و برخی روی عوامل ولی آنچه که برای من اعتبار میآورد و من را خوشحال میکند، واکنشی است که مردم به فیلم نشان میدهند. من فکر میکنم مردم دوست ندارند از رسانهها تاثیر بگیرند بلکه آنها دوست دارند فیلم ببینند، سرگرم شوند و از تماشای فیلم لذت ببرند و من به عنوان فیلمساز وظیفه دارم این حس را برای تماشاگر ایجاد کنم اما هر جایی احساس کنم این اتفاق نمیافتد فوری مسیرم را اصلاح خواهم کرد؛ یعنی این قرار را با خودم گذاشتهام.
کار من فیلمسازی است و موظفم فیلم بسازم و برای این منظور باید تامین سرمایه کنم. برای شفافیت بحث مثالی میزنم، رسانه شما دولتی است و از دولت و حاکمیت پول میگیرید، مهندسی که پروژه بیمارستان انجام میدهد از قرارگاه خاتم پول میگیرد میخواهم بگویم ساختار اقتصاد ما به گونهای است که همه ما در هم تنیده و به سرمایههای دولتی وصل هستیم چون نفت کشور ما را اداره میکند. البته که بهتر این است این وابستگی به نفت در تمام اقتصاد ما، به ویژه در سینما از بین برود چراکه اقتصادی پویاتر و واقعیتر است که اتصال به منابع زیرزمینی و سرمایههای ملی نداشته و خودش قابلیت اداره خود را داشته باشد.
در مورد سینما من هم قطعاً طرفدار سینمایی هستم که اقتصاد شفافی داشته باشد و خودش بتواند از پس خودش بربیاید به طوری که با درآمد آثار، پروژههای بعدی فیلمسازان ساخته شود. در مورد اینکه این شکل بهتری برای سینمای ماست هیچ تردیدی نیست اما واقعیت این است که بخش زیادی از سینمای ما دولتی است.
در این قضیه من تعداد اندک فیلمهایی را که با پولهای کم و مستقل ساخته میشوند و درآمدهای کمی هم دارند، کنار میگذارم اما اگر از دور نگاه کنید، متوجه میشوید که بقیه سینمای ما به نفت اتصال دارد. اگر شما هزینههای تولید مجموعه فیلمهایی که در یک سال ساخته میشوند، محاسبه کنید و سپس درآمدهای آنها را هم در نظر بگیرید متوجه این موضوع میشوید که این قضیه درباره همه فیلمهایی که با هر ژستی ساخته میشوند، صدق میکند و در نهایت متوجه میشوید دخل و خرج سینمای ایران در بخش تولید همخوانی ندارد به طوری که خیلی از هزینههای فیلمها، توجیه اقتصادی ندارد. دلیلش هم روشن است؛ بخش عمده سرمایههای سینمای ما به نوعی از نفت تامین میشود. یعنی یا مستقیماً از نهادها و ارگانهای دولتی میآید یا از شرکتها و سرمایههایی که به ظاهر خصوصی هستند اما در واقع در اقتصاد نفتی ادغام شدهاند و با اتکا به نفت و بعضاً اتکا به رانت کسب شدهاند.
در چنین شرایطی فکر میکنم اتفاقاً فیلمهایی که پولشان از طریق ارگانهای دولتی که برای تولید فیلم در سینمای ایران تاسیس شدهاند، تامین میشود، پروژههای شفافتری هستند چون قابل حسابرسی هستند، پولهایشان در یک جایی ثبت میشود و فاکتور و قراردادهایشان قابل بازرسی است ولی خیلی از سرمایه فیلمهایی که به اسم سرمایه خصوصی و با اتکا به نفت وارد سینما میشوند، حساب و کتابی ندارد و کسی نمیتواند بفهمد هزینه واقعی تولید یک فیلم چقدر بوده است، این افراد به چه دلیلی و با چه انگیزهای در سینما سرمایه گذاری میکنند؟ اما من در چنین شرایطی فیلمهایی ساختهام که دست کم بخشی از سرمایههایشان از نهادهای متولی فیلمسازی در کشور تامین شده است.
بنابراین بخش زیادی از سرمایههای فیلمهای ما از نهادهای دولتی میآید حتی اگر این گونه هم نگاه کنیم متوجه میشویم که میزان سرمایههایی که من در فیلمهایم استفاده کردم از بسیاری از فیلمهایی که ژست اپوزیسیون میگیرند، کمتر دولتی بوده است. اگر سرمایه آنها ۸۰ تا ۱۰۰ درصد دولتی بوده، سرمایه یکی از فیلمهای من ۵۰، یکی ۶۰ درصد و یکی هم ۸۰ درصد دولتی بوده. البته یکی هم به طور کامل در بخش خصوصی تولید شده برای مثال «لاتاری» تماماً با سرمایه خصوصی ساخته شده با این وجود فیلمی مانند «ماجرای نیمروز» بخش عمدهای از سرمایه خود را برگردانده است.
گاهی میبینیم یک فیلم برای مثال ۵۰۰ میلیون پول از بنیاد سینمایی فارابی میگیرد اما تنها ۳۰ میلیون تومان برمیگرداند در حالی که هرچند فیلم من برای مثال ۸۰۰ میلیون تومان از فارابی گرفته ولی ۷۰۰ میلیون تومان هم بازگردانده، درست است که در مقطعی تهیهکنندههای آثار من از سرمایههای دولتی کمک مالی گرفتهاند اما در مقابل فیلمهای ما بازگشت سرمایه بیشتری هم داشتهاند که سند همه اینها موجود است.
سال گذشته وقتی ترکیب شورای شهر عوض شد یکی از دوستان گفت «ماجرای نیمروز» ۹۰۰ میلیون تومان از موسسه تصویر شهر پول گرفته و اصلاً چرا موسسه تصویر شهر به این فیلم پول داده است؟ در حالی که او اصلاً نمیدانست یکی از کارهای موسسه تصویر شهر حمایت از سینماست و حتی قبل از آثار من از فیلمهای دیگری هم حمایت میکرده و اولین بار نبوده است اما او فکر میکرد چه چیز جالبی کشف کرده و نمیدانست «ماجرای نیمروز» بیش از نود درصد از آن مبلغ را از محل فروش فیلم بازگردانده، همین موسسه از فیلمهای دیگری هم حمایت کرده است که حتی ریالی بازگشت مالی نداشتهاند. بنابراین من کارم را خیلی طبیعی انجام میدهم، مثل هر فیلمسازی به فیلمهایی که به من پیشنهاد میشود فکر میکنم، ایدههایم را دنبال میکنم گاهی برخی از پیشنهادها را انتخاب میکنم و در روند ساخت، روایت خودم از آن فیلم را ارایه میدهم، گاهی پیشنهاداتی که میدهم برای سرمایهگذاران جذاب و میزان درآمد آثارم هم معلوم است. اتفاقاً فیلمهایی که من ساختهام دخل و خرج مناسب و در مواردی حتی درآمدهای خوب داشتهاند.
* آثار شما معمولاً تم سیاسی اجتماعی دارند، با توجه به بازتابها و واکنشهایی که به آنها اشاره کردید، فیلم آینده شما باز هم در این حوزه خواهد بود؟
بعد از جشنواره تصمیم گرفتم دیگر فیلمهایی با موضوعات سیاسی- اجتماعی نسازم. در نظر داشتم یک فیلم عاشقانه در خارج از کشور بسازم برای این منظور قصهای انتخاب کرده بودم و خیلی هم دوستش داشتم، ولی به یکباره ماجرای دیگری پیش آمد که این اتفاق نیفتاد. با این وجود قصد دارم تا حدی از این فضا فاصله بگیرم و قطعاً فیلم بعدی من تم سیاسی نخواهد داشت. اصلاً شاید تا سالها فیلمی که درونمایه سیاسی داشته باشد، نسازم چراکه دیگر از این فضا دلزده شدهام. به هر حال من هم یک آدم هستم و به اندازه یک آدم توانایی دارم. اینکه فیلم میسازم، مصاحبه میکنم و در فضای رسانهای قرار میگیرم، دلیل بر این نمیشود که سوپرمن باشم و همه چیز را تحمل کنم.
* چرا این تصمیم را گرفتید؟ فکر نمیکنید مقداری شتابزده است؟
نه. به هر حال یک فضای سوظن درباره من وجود دارد که برایم خوشایند نیست، جالب است که این موضوع از هر ۲ طرف درباره من وجود دارد یعنی اپوزیسیون فکر میکند من به جایی وصل هستم، کار عجیبی میکنم و طبق سناریوی مشخصی درباره موضوعاتی فیلم میسازم و این موضوع را در جاهای مختلف عنوان میکنند از طرفی دیگر در میان پوزیسیون هم افرادی هستند که فکر میکنند من خارج از عرف مرسوم کار میکنم تا جایی که حتی در تلویزیون هم میگویند مهدویان سمپات است!
هرچند این موضوعات، حرف تمام اپوزیسیون یا پوزیسیون نیست اما نشانگر این است که نسبت به من و جنس کاری که انجام میدهم، سوءظنی وجود دارد به طوری که نه این وری ها به طور صددرصدی میتوانند پشت من بایستند نه آن وری ها. درواقع همه به گونهای به من مظنون هستند که این موضوع من را خیلی اذیت میکند این در حالی است که من همیشه در آثارم به روایت مستقل خودم میرسم یعنی نه به من سفارش میشود، نه به من حقنه میشود و نه کسی از من چیزی میخواهد اتفاقاً برای اینکه بتوانم این روایت را از آب و گل دربیاورم و آن را از مسایلی مانند ممیزی، تامین سرمایه، حضور در جشنواره و … عبور دهم خیلی هم زحمت میکشم.
تمام فیلمهای من مشکل ممیزی داشتهاند اما کسی اینها را نمیداند یا باور نمیکند و یا میگویند این یک بازی است. برای مثال هرچند در «ماجرای نیمروز؛ رد خون» بسیار دچار مشکل ممیزی شده بودیم اما تصمیم گرفتم چیزی نگویم چون فکر کردم اگر این موضوع را عنوان کنم برخی میگویند مهدویان در حال بازارگرمی است و در نهایت پروانه نمایش فیلمش را به راحتی میگیرد.
آنها نمیدانند من با چه رنجی میتوانم چیزهایی را نشان دهم که تاکنون در سینمایمان نداشتهایم برای مثال «ماجرای نیمروز؛ رد خون» ابعادی دارد که قبلاً در سینمای ما دیده نشده اصلاً برای همین غریب بودنش است که یکی از تنگ نظران عنوان میکند من سمپاتی دارم، به نظرم چون چنین افرادی خودشان را عادت دادهاند که یک جور دیگر فیلم ببینند. آنها فکر میکنند همه تا ابد باید مثل زمانی کودکیشان فیلم بسازند چون هنوز ذهنشان را کودک نگه داشتهاند و هنوز در زمان دهه ۶۰ باقی ماندهاند؛ فکر میکنند مانند دهه ۶۰ که فیلم میدیده و ذوق می کردهاند حالا هم باید در سن ۴۰ سالگی آثاری با همان کیفیت ببینند. از سوی دیگر برخی از این وری ها فکر میکنند من ضمن داشتن شرایط ویژه، موضوعات عجیب را به تصویر میکشم دیگر به این فکر نمیکنند که من سه بار فیلمبرداری فیلمم را عقب انداختم تا توانستم این فیلم را بسازم و کسی به من مجوز ویژه فیلمسازی نداده است بلکه برای این امر جنگیده، جان کنده و همه را متقاعد کردهام اما در نهایت برخی میگویند مهدویان به جایی وصل است.
برای من تشعشاتی که از این سوظن به خودم برمیگردد مهم نیست ولی همین موضوع دیدن فیلمهای من را تحتالشعاع قرار میدهد، به طوری که آثارم در زمان خودشان خوب دیده نمیشوند انگار باید از آنها فاصله بگیریم تا معلوم شود چه فیلمی ساخته شده است گاهی آنقدر این حاشیهها زیاد میشود که به سینمایی که دوست دارم دنبالش کنم، آسیب میزند و به خاطر همین ناچارم کمی فضای فیلمسازی ام را عوض کنم.
دوست نداشتم این تصمیم را تحت این شرایط بگیرم، دوست نداشتم تصمیم واکنشی داشته باشم اما این تصمیم واکنش به چیزی نیست بلکه احساس میکنم در این اتمسفری که از هر ۲ طرف وجود دارد، فیلمهایم در حال آسیب دیدن هستند و این سوظنها تماشای فیلمهای من را مشکل میکند؛ یعنی ممکن است خیلی از تماشاگران فیلمها را ببینند و از گفتههای این افراد متعجب شوند، شاید فیلم را از زاویه نگاه همانها تماشا کنند و توجه نکنند که فیلم چه داستانی تعریف میکند.
تصور کنید کلی زحمت کشیده و در این اوضاع فیلم ساخته شود ولی در نهایت چنین فیلمی خوب دیده نشود به همین دلیل فکر میکنم باید سینمایی را که به آن علاقهمند هستم، نجات بدهم. البته شاید باز هم در شرایط مساعدتر، در روزگاری که این افراد آرام بگیرند، از نگرانی دربیایند و متوجه شوند خبری نیست و قرار نیست من کار خطرناکی کنم، دوباره فیلم سیاسی بسازم.
این افراد با یکدیگر دعوا میکنند و کشور را به جایی رساندهاند که دیگر مردم چشم دیدن هم را ندارند و همه از یکدیگر بدشان میآید به همین دلیل فکر میکنم باید از این افراد فاصله بگیرم چراکه این مسایل خودم را نیز آزار میدهد به نظرم بهتر است فیلمهای دیگری بسازم تا همه از هر جناحی نسبت به فیلمم حساس نشوند، شاید بعدها دوباره فیلم سیاسی بسازم.
* در پایان اگر نکتهای دارید، بفرمایید.
در پایان از مردم فارغ از این بحثها و حاشیهها و همه مسایلی که ممکن است، درباره هر فیلمی وجود داشته باشد، دعوت میکنم که تشریف بیاورند و در سینماها «ترور سرچشمه» را تماشا کنند و خودشان درباره فیلمی که میبینند، قضاوت داشته باشند. طبعاً هر قضاوتی که آنها داشته باشند، قضاوت یک تماشاگر درباره یک فیلم است و برای من ارزش زیادی دارد.