تکرار الگوهای همیشگی
قبل از اینکه به تماشای فیلم هایلایت بنشینم، انتظار فیلمی متوسط را داشتم اما متاسفانه در پایان فیلم این مهم برآورده نشد.
داستان فیلم بر پایه ی خیانت است که یک موضوع فوق العاده کلیشه ای است و به تعداد دفعات مکرر به این موضوع پرداخته اند. راه های اندکی وجود دارند تا بتوان از یک موضوع کلیشه ای فیلم خوب ساخت، اولین قدم نگارش روایتی نو و بدیع است تا مخاطب را به خود جذب کند تا مخاطب کلیشه ای بودن موضوع را حس نکند.
فیلمنامه هایلایت بسیار ضعیف است و هر چه فیلم پیش می رود بیشتر بیننده را دلزده و خسته می کند.
ورود به داستان فیلم در پرده نخستین تصادفی است که پیش تر اتفاق افتاده است و مصدومین تصادف که یک زن و مرد متاهل هستند، در بیمارستان هستند.
شاید نقطه ی عطف این فیلمنامه پرده نخستین آن باشد و اما در پرده میانی شاهد سلسله اتفاقاتی هستیم که هیچ هدف و مفهوم خاص و مشخصی را به مخاطب القا نمی کنند.در پرده میانی هایلایت یعنی درست جایی که مخاطب باید با هسته ی داستان همراه شود این اتفاق رخ نمی دهد و فیلم مخاطب را خسته و کلافه رها می کند. قبل از اینکه فیلم به پرده پایانی اش برسد گمان می کردم که در این پرده اتفاقی خاص رخ می دهد و یا حقیقتی شگفت انگیز برملا می شود اما فیلمنامه در پرده پایانی هم به مانند پرده میانی حرفی برای گفتن نداشت و سرانجام این فاجعه ی یکنواخت به پایان رسید.
دومین قدم برای ساخت یک فیلم خوب از یک موضوع کلیشه ای، ارائه ی بازی های درخشان توسط بازیگران است. باید اشاره کرد که در فیلم هایلایت بازی ها بسیار غیر طبیعی و خشک بودند و این موضوع نه تنها از فیلمنامه ضعیف این کار بلکه از کارگردانی نامناسب این فیلم نشأت می گیرد. فیلمنامه ضعیف و هم چنین کارگردانی ضعیف جایی برای درخشش پژمان بازغی و آزاده زارعی به عنوان کاراکتر های اصلی این فیلم نگذاشته است. تنها بازی خوب اما اندک جمشید هاشم پور برای بیننده قابل توجه است.
فیلم هایلایت فیلم خوبی نیست زیراکه در هر دو قدم شکست را پذیرفته است.
از جنبه های فنی مانند فیلمبرداری، صحنه آرایی، تدوین و... نیز در فیلم خلاقیت و البته موفقیتی دیده نمی شود.
هایلایت یک شکست در کارنامه متوسط اصغر نعیمی محسوب می گردد.
در پایان، فیلم کشش و جذابیتی برای همراه کردن مخاطب ندارد و به گمان من بیننده پس از دیدن فیلم احساس می کند که وقت خود را تلف کرده است.