جستجو در سایت

1397/03/06 00:00

ماهی از پاشوره بیرون اُفتاده

ماهی از پاشوره بیرون اُفتاده

  

لحظات نخست، خارق تصورِ ما و عامل تأمل ماست، و باقی‌اش خارج از تحمل ماست. در چند دقیقۀ اول، این تصویر است که حرف می‌زند: تقطیع‌های سریع تدوین و صداهای گوش‌خراش چرخ‌های خیاطی و همهمۀ آدم‌ها، و برش به زوایای متعددی از «نوید»، همان حسی را می‌رساند که بعدتر به وضوح می‌بینیم: «نوید» فردی عصبی است. مشکل امّا از جایی آغاز خواهد شد که گفتار متن به فیلم افزوده می‌شود و وجه بیانیِ تصویر رفته‌رفته جای خود را به بیانِ الکن «نوید» می‌دهد. می‌گوید عصبی است و در خیال خود «کَلۀ آدم‌ها را از جا درمی‌آورد» و دکترش می‌گوید به خود بگو مدام که «عصبانی نیستم». عجب ایدۀ جذابی! یعنی شخصیتی را می‌بینیم که مدام تلقین می‌کند عدم عصبانیتش را؛ امّا شرایطی که در آن به سر می‌برد، او را بیش از تصور دکتر –و شاید تصور ما- عصبانی می‌کند. ممکن است سؤال کنید چه چیز او را به این روز انداخته؟ باید گفت که بهتر بود این سؤال را از ساکنین وزارت ارشاد می‌پرسیدید که عامل ضعف شخصیت را سانسور کرده -و فیلم‌نامه را لِه و لَورده کرده‌اند. «نوید» دانشجوی ستاره‌داری است که در دوران تظاهراتِ «مهِ شصت و هشت» (یا شاید در بحبوحۀ مک‌کارتیسم... درست در خاطرم نیست) ستاره‌دار می‌شود و از کار، بی‌کار؛ امّا بهر حال اگر از عامل ضعف شخصیت صرف‌نظر کرده و به چند جمله بسنده کنیم، پانزده دقیقۀ نخست، قابل دفاع است، و نیز آن ایدۀ سینمایی که خیال‌های «نوید» و تمایلات ناشی از عصبیت او را می‌بینیم -مثل کتک زدن آدم‌ها- و هم‌پوشانی خیال و واقعیت –از طریق تدوین دقیق فیلم- به خودی خود جای تحسین دارد؛ امّا دقیقاً پس از این دقیقه‌هاست که مشکلات از راه می‌رسند. در واقع «نوید» اگر یک ستاره می‌داشت، و رخدادهای داستانی حول همین تک ستاره می‌گردید و عصبیت روزافزونِ شخصیت معلول شرایط اجتماعی و سیاسیِ جامعه‌اش بود، «عصبانی نیستم» می‌توانست خاطرۀ تماشای خسته‌کنندۀ «بغض» و «لانتوری» را در هم شکند؛ ولی فیلم‌نامه‌نویس/کارگردان به ایدۀ نخست -و قابل توجه‌اش- بسنده نکرده و یک «ستاره» دیگر را نیز به قصه می‌افزاید –شاید به قصد پُرستاره شدن آسمانِ تیره و تار فیلم- در حالی که با پیدا شدن سر و کلۀ ستارۀ دوم، «عصبانی نیستم» مسیر قهقرا را برگزیده و در کنار فجایع دیگر فیلم‌سازش -و البته در ردۀ ضعیف‌ترین فیلم‌فارسی‌های آلترناتیوِ پس از انقلاب قرار می‌گیرد.

«ستاره» -با بازی خوب بازیگرِ آن روزها و کلیشۀ این روزها، در فیلم نقش همان دختران مشهور فیلم‌فارسی را‌ ایفا می‌کند که نامزدی عاشق امّا بی‌پول دارند و پدری که کاسب است و برای دخترش شوهری پول‌دار را در نظر دارد؛ ملودرامی باسمه‌ای و میان‌مایه که معمولاً با اندوهِ غیردراماتیک همراه است و صحنه‌هایی که زورکی از مردم اشک می‌گیرد و گداییِ ترحم می‌کند. در «عصبانی نیستم» هم کم نیست چنین این صحنه‌هایی. مثال: صحنه‌ای که عاشق و معشوق در سینما فیلم می‌بینند و عاشق، با بیان چند جملۀ عریان و غیرنمایشی، دل مخاطبش را به دست می‌آورد. حال و هوای فیلم‌فارسی امّا به مثلث عشقیِ «مرادبرقی» (نوید)، «محبوبه» (ستاره) و «کاظم خُله» (شهرام) خلاصه نمی‌شود و می‌توان یک «علی خوش‌دست» از فیلم بیرون کشید. «عصبانی نیستم» شدیداً تحت تأثیر فیلم‌فارسی محبوبِ دوران‌ها –تنگنا- است. در واقع همان گونه‌ای که «علی خوش‌دست» برای رفع مشکلاتش نزد دوستان دور و نزدیک می‌رفت و هر بار سرخورده‌تر از قبل می‌نمود و از طرفی معشوقه‌اش با گذر زمان بیش‌تر تحت فشار قرار می‌گرفت، «عصبانی نیستم» هم طبق همان الگو پیش می‌رود، و حتّی مانند آن فیلم، فضای بین صحنه‌های زد و خورد را موسیقیِ جان‌سوز پُر کرده با این تفاوت که در آن فیلم‌فارسی، «فریدون فروغی» ِ بزرگ می‌خواند و اینجا «وحید تارانتینو»! اوج فیلم هم صحنۀ بی‌منطق کتک خوردن «نوید» است صرفاً جهت یادآوریِ «بیرون اُفتادن ماهی از پاشوره» و در راستای ساخت شبهِ ضد قهرمانِ (بخوانید لاتِ امروزی) یک فیلم‌فارسیِ آلترناتیو. حالا وقت آن است که بازگردیم به عقب و با طرح چند سؤال، منطق فیلم‌نامه را بررسی کنیم: چرا مخاطب باید این انتظار را داشته باشد که «نوید» اگر ستاره‌دار نمی‌شد، فردی موفق برای جامعه بود؟ کدام ابتکار عمل را از «نوید» در رشتۀ دانشگاهی‌اش دیده‌ایم به جز چند شعار سیاسی/مذهبی که ارتباطی با رشته‌اش ندارد؟ چرا باید قبول کنیم که «نوید» عاشق «ستاره» است (؟) وقتی او را «حیوون» خطاب می‌کند و مسائل مهم زندگی‌اش را با او در میان نمی‌گذارد؟ این نوعی عشق امروزی است؟ نکند «مِه شصت و هشت» مفهوم عشق را هم از بین بُرده است؟ -بعید است چون فرانسوی‌ها هنوز عاشق می‌شوند! چرا «نوید» راهی دفتر کار سابقش می‌شود؟ او که می‌داند تا کتک نخورد پولی در کار نیست! نکند با آن حقوق اندک قصد خرید خانه و ماشین دارد؟ از این دست سؤالات بی‌جواب که معلول بی‌منطقیِ فیلم‌نامه بوده بسیار است و مشخص که قصد فیلم‌ساز، ساخت یک ملودرام سطحی بوده و برای گذر از کوچۀ اپوزیسیون، درنگی هم به اعتراضات سال هشتاد و هشت داشته است.

و یک نکتۀ دیگر: وقتی سانسور یکی از اصلی‌ترین نقاط فیلم‌نامه را دست‌مایۀ حذف قرار داده، بهتر آن بود که طرح «نوید» دربارۀ مهاجرت از ایران و پاسخ «ستاره» که «کجا بریم؟ خونه‌مون –مملکت‌مون- اینجاست» به کلی حذف می‌شد که اکنون –و با سانسور صحنه‌های اعتراض- این صحنه به یک شعار بدمزه می‌ماند و فیلم را نان به نرخ روز خور جلوه داده است. با تمام این حرف‌ها فیلم «عصبانی نیستم» -که پیش‌تر نسخۀ بدون سانسورش را در جشنواره فجر دیده بودم- اصلاً فیلم خوبی نیست، و باز هم ارشادیون بی‌خود و بی‌جهت دست به توقیف زده‌اند، و هر بار پس از رفع توقیف یک فیلم این سؤال در ذهن‌ام شکل می‌گیرد که اصلاً افراد توقیف‌چی، فیلم‌ها را می‌بینند؟


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط