"ویراستاری خاطرات" نگاهی که واکنشها پس از مرگ عباس کیارستمی

" ویراستاری خاطرات "
نگاهی که واکنشها پس از مرگ عباس کیارستمی ، منتشر شده در شماره 669 هفته نامه چلچراغ
مسعود ریاحی : انگیزه نوشتن این یادداشت درگذشت عباس کیارستمی و موج بسیار وسیعی از پیامها و واکنشهایی است که شاهد آن بودیم، واکنشی از سوی افراد سرشناس و طرفداران سینمای او و حتی افرادی که نه او را بخوبی میشناختند و نه سینمای او را. قصد این یادداشت پرداخت خاص به مرگ کیارستمی نیست و آنچه ذکر خواهد شد، نگاهی به مرگ او در مقام یک پدیده عام و جهانشمول بهنام مرگ است، مرگی از سوی یک چهرهی سرشناس که موافقان و مخالفانی دارد و تلاش زندگان برای ساخت روایات هنجارین و ایده آل سازی خاطرات مشترک.
باتای که بسیاری او را تحت تاثیر آرای فروید برمیشمارند، مراسم سوگواری را از سویی برای احترام گذاشتن به خاطره فرد متوفی و بازماندگان وی میداند و از سوی دیگر آن را معمولا با نجس و تابو پنداشتن جسد و روشهایی برای خلاص شدن از شر آن معرفی میکند. این رابطه دیالکتیکی از دید باتای، مناسک بی اثر کردن مرده و هنجار نمودن خاطره متوفی، روشهایی عام و فراگیر هستند که در تمام جوامع انسانی وجود دارند و به ماهیت ویژه مرگ و پیوند ناگسستنی آن با زندگی دلالت دارند. از منظر نظریه دو جسم، هر فرد در مقام کنشگری فعال و تولیدکننده، حامل دو بعد متمایز است، یکی بعد طبیعی و دیگری بعد اجتماعی. بعد طبیعی به سن، ساختار بدن، جنسیت و خصوصیات زیست شناختی فرد مربوط میشود و بعد اجتماعی او به نقش هایی که بر عهده دارد، برای مثال: تخصص، منزلت و جایگاه فرد در سلسله مراتب قدرت اجتماعی مربوط میشود. میتوان مرگ را آسیبی دانست که توازنِ میان این دو بعد را برهم می زند( بعد طبیعی و اجتماعی) . در آرای باتای مناسک تدفین و سوگواری روشهایی هستند که بازماندگان و نظام اجتماعی برای ترمیم این آسیب، آن را ابداع کرده اند. مرگ تا قبل از فرا رسیدنش به نوعی همچون زندگی در بدن انسان حضور دارد و انتظار میکشد. به هنگام فرارسیدنش است که بعد طبیعی فرد به امری متضاد با خود بدل میشود. بدن از امری مقدس، ناگهان جایگاه قبلیاش را از دست میدهد. از طرفی شکل اجرای خاکسپاری را که معمولا با مهار کردن جسد مرده در تابوت و همچنین گذاشتن سنگ قبر روی محل دفن همراه است را نوعی قطع کردن ارتباط او با دنیای زندگان دانست. زندگانی که هم در پی ساخت خاطرهی هنجار شده و ویرایش شده اند و هم بدنبال خلاص شدن از فرد فوت شد.
آنچه ذکر شد، مختصری از خوانش باتای از پدیده مرگ بود که در تحلیل آنچه در وضعیت موجود رخ میدهد، میتواند کمک کننده باشد.حال میتوان به آنچه در این هفتهاخیر رخ داده است نگاهی مختصر انداخت، نه آنکه صرفا هدف تحلیل مرگ کیارستمی باشد، بلکه به او در مقام یک پدیده عام نگاه خواهد شد که بدلیل موج رسانه ای شدن، به عنوان نمونهای کوچک بررسی میشود. عباس کیارستمی در زمان حیات خود، مورد نقد بسیاری از افراد دور و نزدیک خود بوده است، که این نقدها گاهی به فحاشی و توهین و ... ختم شدهاند. عدهای مخالف جدی حضور او در بسیاری از جشنوارههای خارجی بودند و به همین جهت حتی مورد توهین این افراد قرار میگرفت. برای مثال بعد از کسب جایزه نخل طلای کن برای فیلم طعم گیلاس، عدهای علاوه بر فحاشی، قصد حمله به او را نیز داشتند. همچنین از سوی دوستان نیز مورد بی توجهی های بسیاری نیز بوده است و گویی با مرگ اوست که عدهای لب به سخن بردهاند و او را مورد ستایش قرار دادهاند. حتی اخیرا دعوای لفظیای بین بازیگران و بسیاری از مخاطبان و کاربران صفحات اجتماعی در گرفته بود، مبنی بر اینکه چرا او را برای خود مصادره میکنند و انگار که بر سر تصاحب سوگواری او رقابتی درگرفته است. حال کیارستمی نیست، رفته است، جسمیت او میان ما نیست و نمیتوان با او وارد یک دیالوگ شد، فقط تک گویی بیرونی است از سوی بازماندگان، تک گویی که مخاطبش، نه کیارستمی، بلکه آنانی است که دارای جسمیتاند و میشنود و میبینند که او در باب کیارستمی چه میگوید. حال که او نیست، به گفته باتای، بازماندگان به فکر ساخت خاطرهای هنجارین با فرد فوت شده اند. بازماندگان با ویرایش خاطرات و حافظه ی خود، هم به نوعی عذاب وجدان از رفتار نامطلوب با فرد فوت شده را جبران میکنند و هم سعی در این دارند که ترس از نیستی و تنهایی مرگ را برای خود، به سبب این یادآوری قدرتمند از مرگ، کاهش دهند. به نوعی بازماندگان میخواهند هم بر غم فقدان فایق آیند و هم از دست اویی که رفته است، هر چه زودتر بصورت کامل خلاص شوند. تعجبی ندارد که در این ساخت روایات هنجارین و ایده آلسازی خاطرهها، کلمات و جملاتی بروز یابند که در زمان حیات فرد فوت شده، به خود او ابراز نشدهاند. علاوه بر انگیزهی خاطره سازی هنجارین، میتوان استدلال نمود که ابرازهای هنجارین اغراق شده پس از مرگ یک فرد، ابرازهایی است که به سبب ترس از، از دست دادن جایگاه فرد گوینده در برابر فرد شنونده زنده باشد و این فقط زمانی امکان بروز مییابد که تاثیری بر روی رابطهی گوینده با شنونده نداشته باشد و به نوعی فردِ شنونده توانایی برقراری دیالوگ را از دست داده باشد.
از سویی پس از مرگ یک فرد سرشناس و معتبر که امکان برقراری دیالوگ را از دست داده است، عدهای سعی دارند با همجوار کردن نام خود در کنار نام او، یک این همانی تشکیل دهند و با این همجواری، تبادلی بین هویت خود و او شکل دهند، زیرا که فردی که فوت شده است، امکان تایید یا رد این روایات را نخواهد داشت و هر آنچه ابراز میشود، به مثابه واقعیاتی است که از یک طرف رابطه شنیده میشود. بروز این اتفاقات صرفا مربوط به کیارستمی نیست، بلکه پس از مرگ افراد مشهور و سرشناس و موفق، معمولا چنین اتفاقاتی رخ میدهد. به عنوان مثال بعد از مرگ محمدعلی کلی، اکثریت کاربران صفحات مجازی، ورزشکاران و ... ، واکنشهایی از خود نشان دادند که حاوی پیام هایی با درونمایگی این همجواری بود و هر یک به نوعی با ساخت خاطرات از دیدن مسابقات او و ... اولا در پی ساخت این روایات هنجارین بودند و سپس تلاشی داشتند برای همجوار کردن بخشهایی از خود با نام و هویت محمدعلی کلی.
* منتشر شده در چلچراغ