نوحه تب دار
رستاخیز ساخته احمدرضا درویش مهمترین فیلم سینمایی ساخته شده درباره یک رهبر دینی است. اهمیت آن نه تنها به لحاظ روایی بلکه از نظر هنری و سینمایی نیز قابل کشف و شهود است. بابک حمیدیان در دو نقش یزید و ابن زیاد کنشی تازه از بازیگری در قامت یک شخصیت تاریخی و ضد قهرمانِ مذهبی به جای گذاشته است. در کتاب درام اسلامی، نوشته جمشید ملک پور، به شناخت تماشاگر امروزی از یک الگو-قهرمان دینی اشاره می شود و شکل تعزیه گونه آن را بهترین فرم برای شناخت چنین روایتی بر می شمرد. این نکته را باید خاطر نشان کنم که می توان از «رستاخیز» به عنوان اولین شکل سینمایی یک داستان تاریخی-مذهبی، که از افسانه شدن بیننده را دور می کند و بی هیچ قضاوتی تاریخ را به تصویر کشیده است، نام برد.
خوابها
مهمترین مسئلهای که من را به نوشتن درباره این اثر سینمایی ترغیب کرد، از میان برداشتن فاصله روایت نقلی، داستانی و چندرسانهای بود. آنچه ما از امام حسین (ع) شنیدهایم چگونگی متفاوتی در هر شکل و قالبی دارد. در تعزیه بار احساسی و مظلومیت رهبر دینی را افزایش می دهند در داستان سعی می کنند با ادبیات از او شخصیتی کامل بیافرینند. در تلوزیون، سریال مختارنامه، قهرمانی یک رهبر دینی در شهادت او و جریانهایی که بعد از او به راه می افتد به عنوان چگونگی در نظر گرفته می شود؛ اما آنچه در «رستاخیز» ما را به عنوان بینندهای که بارها داستان را در فرم های مختلف شنیدهایم، به وجد می آورد: چیستی مسئله است. مدیوم سینما با دو ابزار داستانی قدرتمند خود، چرایی و چگونگی، چیستی را خلق می کند. به عنوان مثال: بیننده بعد از تماشای فیلم «جن گیر» ویلیام فردکین، به چیستی «جن» و ابعاد روانی-انسانی آن فکر می کند و بیننده پژوهشگر چندبار آن را به تماشا می نشیند. چیستی در «رستاخیز» با شکِ حُر کامل می شود. از سوی دیگر قضاوت ما به عنوان یک بیننده ابدا نمی تواند در مورد فلسفه فیلم درست باشد چرا که آنچه ما از داستان و فیلم دیدهایم بریده بلندی است از یک نوحه تب دار. بیننده وارد خواب و رویای یک مولف نمی شود بلکه کسی در حال نقل خواب او است. این حجم بالای در خودسانسوی مصداق عمل بستن آب بر یاران امام حسین است. بیننده تشنه برای تماشا است در حالی که ما چیزهایی جز آنچه می دانستیم برایمان به نمایش در نمی آید. مصداق بارز آن را در عدم نمایش سکانسهای شقایق فراهانی، پرویز پورحسینی می توان دید.
مناسبات سینمایی
اگر با متر سینما به آنچه در دسترس است نگاه کنیم این اثر را جز یک دستاور سینمایی نمی بینیم. شخصیت هایی که در قامت یک نقاش، بازیگر، نشسته اند. بازی منحصر به فرد حمیدیان و متفاوت پورسرخ نشان می دهد که یک کارگردان تا چه اندازه بر cast یک فیلم تاثیرگذار است. دکوپاژهای درویش و چیدمان میزان سن مخاطب را به دل برهههای از تاریخ می برد که بارها آن را در ذهن تصور کردهایم. درویش سعی نکرده است تا واقعیت را برای دوربینش بچیند بلکه با کمک دوربین آنچه طراحی کرده است را به گونهای نمایش می دهد که تاریخی و واقعی به نظر رسد. این مهمترین وجه سینمایی یک فیلم تاریخی-مذهبی است. در مقایسه ناخودآگاهانه «رستاخیز» با «مختارنامه» شکل ارائه متفاوت هریک از آنان کار را برایمان سخت می کند. به نظر من سینما به کمک سرگرمی و زرق و برق مخاطب را به سمت تفکر سوق می دهد؛ اما این اصل در مواجهه با سریال و یا یک نمایش تلوزیونی جنبه تبلیغاتی و رسانه ای پیدا می کند. اساسا مدیوم تلویزیون: فرستنده، حامل و گیرنده مانند بیسیم در جبهه جنگ عمل می کند، که البته آن هم اگر به درستی استفاده شود، اما سینما حق انتخاب را به عهده فرد می گذارد البته که با وجود تیغ سانسور چیزی به عنوان حق انتخاب باقی نخواهد ماند. به طور کلی زبان سینمایی «رستاخیز» بی هیچ جانبداریای پرده از وجود ذات زورگویی انسان بر می دارد که نمونه آن را می توان در عصر حاضر هم پیدا کرد. همانطور که در ابتدا به آن اشاره کردم هیچ چیزی را به قطع یقین نمی توان درباره فیلم عنوان کرد اما چیزی که یقینا به آن می توان اذعان داشت، شکل بی بدیل سینمایی اثر است که تا به امروز نمونه مشابه آن ساخته نشده.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی