بدون دعوت
عروسی مردم به کارگردانی مجید توکلی یک تلخی بیپایان از قصه نوید و شیما دارد که آن را با آهنگ شاد و لبخند پُر کرده. این دو زوج، نازنین بیاتی و شکیب شجره، بهترین گزینه برای چنین قصهای هستند. بیاتی علاوهبر میمیک جذاب از متد قابل تحسینی برای نقش خود استفاده کرده و شجره قدرت خاصی در بیان و بروز حالات آدمی با شادیهای کاذب را دارد. اگرچه از نظر اجتماعی در بسیاری از لحظات فیلم دستخوش مقایسه خواهد شد اما این مقایسه از یک فاصله طبقاتی خبر میدهد که چرا باید عروسی رفتن بدون کارت دعوت غیر ممکن باشد؟. فیلم شکار لحظههایی ناب را به همراه دارد که فرهنگ ایرانی را به خوبی نمایش داده البته که نقظه ضعف بزرگ آن تداعی و تکرار لحظات و نداشتن حرف جدید برای گفتن است، اما باید ریشهیابی کرد چرا این فیلم به این اندازه به جامعه ایرانی شبیه است.
*ساختن حشو یا ایجاد موقعیت کمدی
هنگامی که سیر سینمای ایران در مواجهه با چنین کمدیهایی را دنبال میکنیم به این مهم میرسیم که خُب پس «بیپولی» نعمت الله کجای قضیه است؟ اصلا مهم نیست که این فیلم برایمان چه خاطرهای در سینمای ایران را تداعی کند اما همین که یادآور شود میتوان با ایجاد موقعیتهایی کمدی، هرچند تلخ، مردم را برای چند لحظه از روزمرگیهاشان جداکرد، کافی است. کمدیهایی مانند «فسیل»، «هزار پا» و حتی «نهنگ عنبر 2» توانایی ایجاد لحظاتی متفاوت و شاد را برای مخاطب خود ندارند بلکه صرفا با استفاده از تمسخر نوستالژیهایی سوخته و تداعی کمیک آنها دست به تدوین فیلمنامه میزنند. در «عروسی مردم» ما با یک کمدی از جنس امروز اجتماع روبهروایم. کمدی موقعیتی که اصلا نیاز نیست آن را باور کنیم بلکه لازم است از آن لذت ببریم. مسئلهای که در هنگام تماشای فیلم با آن برخوردم این موضوع است که اگر بجای زوج شجره و بیاتی بازیگران دیگری هم بودند فیلم اینچنین تاثیر گذار بود؟ واقعیت آن است که فیلم ذاتا دارای قصه اجتماعی است و حضور این دو بازیگر در کنار هم به بیشتر و بهتر دیده شدن آن قطعا کمک کرده؛ اما باید این نکته را در نظر داشت که استفاده از زوج ناشناس حتی میتوانست فیلم را عمیقتر کند. ما لبخندهای بیاتی و مسخرهبازیهای شجره را در یاد داریم و قاعدتا انتظار ویژهای به عنوان مخاطب از آنها نمیرود البته که این دو در کنار هم خواه نا خواه یک تصویر کمدی میدهند اما ظرفیت طنازی هرکدام لبریز شده است.
*حسرت
مسئله بزرگ اجتماعی و روانشناسی روز میزان حسرت خوردن از زندگی دیگران و چرایی آن است؟ یعنی ما با آدمهایی در اطرافمان روبهرو هستیم که قبل از آنکه چیزی برای از دست دادن داشته باشند حسرت زندگی دیگران را میخورند. اینکه انسان در خانواده و در جامعه چیزی را پیدا نکند که حاضر به از دست دادنش نباشد، خیلی خطرناک است. از سویی دیگر انسانی که کارش تنها خوردن حسرت داشتههای دیگران است چه چیز را میخواهد ار دست دهد؟ این دو مقوله اگرچه روانشناسانه است و طرح آن در این یادداشت موضوع را به سمت دیگری سوق میدهد اما از آنجایی که حس کردم «عروسی مردم» آنطور که باید از نظر اجتماعی مورد توجه قرار نگرفته، این نکته را متذکر میشوم که نوید و شیما اگر روزی پشت چراغ قرمز تصمیم گرفتند بدون دعوت به مراسم عروسی غریبهها روند از روی شکم سیری یا بیحوصلگی نبوده و قطعا باید چرایی آن موشکافی شود. آدمهایی که حتی برای خوشگذارانی هم باید در خوشی دیگران خودشان نباشند! اگر چه زوجی که در داستان دیده میشود نام شخصیت را بر آنها نمیتوان نهاد و اصلا لزومی هم به شخصیت پردازی ندارند و در حد همین که یک کاراکتر سوژه هستند بس است، اما چقدر جالب است که بیننده ناخودآگاه شخصیتی از آن دو در ذهن میسازد و سعی میکند عقبه نوید و شیما را حدس بزند. دوربین تورج اصلانی جای مانور یادداشتی ندارد اما این نکته حائز اهمیت است که شناخت تصویر از گراند و بکگراند خود از فعل و انفعالاتی است که وظیفه یک مدیر فیلمبرداری است و تلاش اصلانی در این زمینه قابل ستایش است. اثر مورد بحث از جمله فیلمهایی است که در زمان اشتباهی وارد رقابت اکران شد؛ آن هم وقتی که «فسیل» یکه تازی میکرد. سینمای ایران نیاز خود به چنین فیلمهایی که بیهیچ حرف سیاستزدهای جامعه را نقد میکنند را اثبات کرده است.
علی رفیعی وردنجانی