جستجو در سایت

1401/11/14 00:00

گذار از ریتم 6/8

گذار از ریتم 6/8

  

بابیلون ساخته دیمین شزل وقایع نگاری‌های یک موسیقی‌دان عشق سینما از سال‌های صامت است که مانند میان نوشته‌ها، احساسی فراتر از صدا برای بیننده به همراه دارد. شزل قبل از آن‌که فیلم‌ساز زبردستی باشد به باور من یک موسیقی‌دان است که ریتم سینما را خوب می‌داند. حال شما در نظر بگیرید که این ریتم همراه باشد با صنعت‌گری استودیوی بزرگی مانند پارامونت پیکچرز. حضور بازیگرانی که فروش یک اثر سینمایی را تضمین می‌کنند و علاوه‌بر همه دارایی فیلم‌نامه، تمرکز و شعور بیننده را منعطف خود می‌کنند برگ برنده‌ای است که شزل را تبدیل به یک فیلم‌ساز موفق کرده است. سینما به تعبیر«بابیلون» یک واقعه فاسدِ جذابِ هیجان‌انگیز است. سکانس ابتدایی فیلم جابجایی فیل برای کاربردی غیرمعقول، به علاوه چگونگی رویارویی تورس، دیگو کالوا، با نِلی، مارگو رابی، و شکل ورود جک، برد پیت، به کازینو مشخص کننده اغوای کشنده در این فیلم است.

*اغواگر

فرض کنید در خانه نشسته‌اید و ناگهان تلفن زنگ می‌زند و بی هیچ‌ مقدمه‌ای به شما خبر می‌دهد که برنده چند میلیارد دلار شده‌اید. این فیلم چنین کاری با شما می‌کند. «بابیلون» تعریف تازه‌ای از درام روی خط موسیقی ارائه کرده است که ریتم 6.8 را چنان شخصی مست و سرخوش می‌نوازد. البته این مهم را باید متذکر شوم که سینما به خودی خود از بدو اختراع برادران لومیر نظری موسیقیایی به ادبیات داشت و تعریف زمان و مکان در داستان را، مشخصا در زمان صامت، تاکید این فیلم بر آن دوران است، تغییر داد. تصویری که می‌تواند با یک میان‌نوشته، احساسی حتی‌ فراتر از موسیقی برای بیننده ایجاد کند چرا باید به دنبال گذار و تولد صدا و موسیقی برای خود باشد؟ پاسخ این پرسش را به خوبی شزل با فیلمش داده است. سینما برای اغواگری بیشتر نیاز به موسیقی و صدای بازیگران دارد. به عنوان مثال اگر تابلوی داوینچی، مشخصا مونا لیزا، با بینندگانش حرف می‌زد آیا تاثیر بیشتری نداشت؟ برای پاسخ دادن به این پرسش به دوگروه از هنر دوستان نیازمندیم: اول گروهی که عموما از هنر لذت می‌برند و دوم گروهی که تخصصی هنر را مورد مکاشفه قرار می‌دهند. به نظر من به مراتب برای گروه اول جذاب‌تر است که مونالیزا رو به آنها لبخند بزند و بگوید: سلام. اما گروه دوم که به صورت تخصصی هنری را بررسی می‌کنند پیرو تئوری هنر برای هنر و فرمالیستی، عاملی خارج از وزن نقاشی را بر یک بوم نمی‌پذیرند و خوش‌آیندشان نیست. نکته قابل تامل سینمایی «بابیلون» خاصیت ذاتی موسیقی به کاربرده شده در آن است. به تعبیری دیگر شزل نت‌ها را در کنار یک‌دیگر متعادل سازی کرده و فیلم‌نامه‌ای نوشته که بی‌هیچ مقدمه‌ای بیننده را وارد دنیایی از رویا و خیال می‌کند؛ این مشخصه باعث می‌شود هردو گروه از این فیلم لذت ببرند. استفاده از هیجانات افراطی و  بازی بی‌نقص مارگو رابی که به نظر من به مراتب قدرتمندتر از پیت ظاهر شده است، عاملی است برای پذیرش خطر از سوی تماشاگر.

*طلاق

تصویری که مولف از پشت صحنه سینمای صامت می‌دهد، اولین مواجهه بیننده با اغواگری نِلی در یک فیلم، سینما به مثابه سینمایی است برتر از یک مستند. استار سینما، جک، با عدم اعتماد به نفس، اعتمادی کاذب از سوی دیگران برای خود دست و پا می‌کند. شکل برخورد تورس با جک و فرم تلاش او برای رساندن دوربین به محل فیلم‌برداری و کمک به عوامل فیلم صحه‌ای است بر حرف جک که با اطمینان، باتوجه به شناخت لحظه‌ای که از تورس دارد، می‌گوید: این پسر با عُرضه است. درواقع تلاش تورس بیشتر برای ثابت کردن خود به تماشاگران است چرا که جک با بی‌خیالی مفرط‌اش نه تنها تورس بلکه هرکس دیگر را ممکن است تایید کند. شخصیت در فیلم‌نامه «بابیلون» نمایشگر عناصر فیزیکی پشت‌پرده سینما است. این خصوصیت در فیلم‌ شزل باعث می‌شود بیننده علاوه‌بر سمپاتی با کاراکترها نوعی ترحم نسبت به چگونگی رشد دیگری در جغرافیای این قصه داشته باشد. بیننده به محض تماشای نِلی و تلاش او برای ورود به مجلسی که به آن دعوت نشده متوجه حضور پررنگ او در آینده فیلم خواهد شد. همانطوری که جک با یک پیشخدمت در مواجهه اول شخصیت خود را بروز می‌دهد، قدرت ستایشگرایانه بیننده اگر از زوایه‌ فیمینیستی به آن توجه کنیم در خواسته همسر او است؛ چرا باید کسی از جک طلاق بخواهد؟ برای یک جر و بحث کودکانه؟ ما در ادامه فیلم لایه‌های متفاوتی از شخصیت جک، نِلی، تورس، الینور، سیدنی و حتی لیدی می‌بینیم. شزل علاوه‌بر آن‌که جاه‌طلبانه فیلم‌نامه «بابیلون» را به رشته تحریر درآورده است، سعی دارد تنوع ژانری در یک اثر سینمایی را به نمایش بگذارد. فیلم تنها یک کمدی-تاریخی نیست و ژانر هیجان‌انگیر-حماسی به موازات آن حرکت می‌کند. درواقع مولف در این اثر سینمایی ثابت می‌کند تاریخ را کسانی می‌نویسند که زمان و سیرتحولی صنعت برایشان مهم است. سینمایی «بابیلون» را اگر با متر زمان اندازه گیری کنیم: مستندی است خیالی از پشت‌پرده آن‌چه در سینما اتفاق افتاده است. 

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی