جستجو در سایت

1393/05/23 00:00

عاشقانه های جنگ مردانه

عاشقانه های جنگ مردانه
شاید سخت ترین نقدی که در این چند وقت نوشتم را در نوشتار ملکه داشتم.به حق که نمیدانستم از کجا و چه بخش شروع کنم.فیلم انقدر خوب ظاهر شده بود که اجازه ی فکر کردن را نمیداد اما ملکه بیانگر یک اتفاق مردانه است.مردانه ی خشنی که زیر پوستش چیزی نیست جز عشق.ملکه خشن نیست و نمیخواهد خشن باشد بلکه نرم و نازک است.سیاوش دیده بان است.کسی که در جاهایی مشخص میایستد و به جبهه ی خود مختصات اتش میدهد.فیلم یک بحران بزرگ دارد.شهر تاب مقاومت ندارد و نیرو های ایران از نبود مهمات رنج میبرند.کارگردان انچنان خوب فقدان نبود مهمات و اسلحه را به نمایش در اورده که به دنبال خمپاره و موشک از مهمات عمل نکرده ی عراقی ها در دریا و گل و لای استفاده میکنند،ان ها را بازسازی کرده و دوباره استفاده میکنند.نبود مهمات در همان ابتدای فیلم ذهن بیننده را به چگونگی ترفیع موضوع سوق میدهد و اولین چالش فیلم به خوبی پرداخته میشود.چالشی که تا اخرین لحظه دغدغه ی بیننده میشود.اما چیزی که انتظار دارید اتفاق نمیفتد.نه از سمت ایران گردان ها تامین میشوند نه امداد غیبی. سیاوش شخصیتی سرخورده دارد.کسی که مجال ثابت کردن نداشته و علاقه مندیش شده دنبال کردن زنبور ها.سیاوش هنوز سنگ نشده.احساسات دارد.در جنگ با صدای خمپاره و اتش بازی های دشمن انچنان عاشقانه زنبور ها را دنبال میکند که گویی جنگ تمام شده و همه چیز خوب است.سیاوش عاشق است و هنوز درگیر کشت و کشتار نشده . حتی این مسئله را در برخورد با نیرو های عراقی که جان تک تک همرزمانش را گرفته اند میتوان دید.از طرفی نمیتوان گفت از اسکیزوفرنی رنج میبرد.صحبت کردن و تعامل سیاوش با شهید ی که از از بدن مطحرش تنها چند اسکلت بر جای مانده دلیلی بر وجود اسکیزو فرنی ندارد.سیاوش با من او صحبت میکند.سیاوش با نفسش است.خود خور است و به گردن دیگری نمیندازد.سیاوش روشنفکر زمانه اش نیست.سیاوش فارق ار هر چیزی یک ادم عادی از میان دهه ی خود است. این شخصیت پردازی زیبا و جاودانه نه تنها در سیاوش که در دیگر شخصیت های فیلم نیز پدیدار است. یکایک انها مردند.یکایک انها از قاب تصویر بیرون میایند و حرف میزنند و به لطف انتخاب از تئاتر بی رمقمان به خوبی نقش افرینی میکنند.نقش افرینی که توی ذوق نیست.یکی خشک است.یکی نرم.یکی سنگ است دیگری اب سیاوش هم همینطور نه جدای از انها.جنس بازیگری به شدت یکدست است.هیچ کس خارج از نت فالش نمیزند و هیچ کس سوپرانو ی جیغ اجرا نمیکند.سکانس موجی شدن و دیوانگی همرزم سیاوش یکی از زیباترین بازی های سینمای معاصر ایران است! داستان فیلم طوفان است.گیرا و زیبا.نی و کمانچه.عشق و دوستی.صلح وارامش.جنگیدن برای بقا.داستان فیلم هویت دارد.ابتدا ، میانه و انتها دارد.از شروع داستان شما در فضای فیلم میخکوب میشوید.سیاوش در داستان نه بزن بهادر است و نه قهرمان.سیاوش یکی از ماست ( که نه ما) در یک اتفاق از درامد های جنگ.سیاوش با همرزمش میجنگد دعوا میکند و سرش را میشکند برای هدفی بزرگتر اما دل دارد.سرش را میشکند اما به زانویش میفتد.چیزی که برای رسیدن به ان همه را کنار میزند.این شخصیت پردازی خوب در فیلمنامه ی قدرتمندش به خوبی مینشیند.از سوی دیگر فضای فیلم قابل لمس است.در ان انفجار است اما انفجار عادی نه سیاهی صحنه.ریتم فیلم تند است.تندی که بالا پایین دارد و مدام شما را در محور خود میرقصاند .فیلمنامه ی فیلم فکر شده است.تک تک پلان ها و سکانس ها مغز دارند. فیلم پر است از نماد.از تصویر روی دیوار ، لباس ها و گویش مردم تا همان زنبور فیلم.از طرف دیگر خرده داستان های گنجانده شده در فیلم به خوبی بار درام تراژیک فیلم را یدک میکشند.عسل دادن به دختر داخل شهر ، عشق بازی عاشق و معشوق ، همگی به بهترین شکل فضای فیلم را به یک اتمسفر دلنشین بر جای جای فیلم می افکند.این ها همگی دست به دست هم داده تا داستان فیلم را باور پذیر و بی نقص کند.داستان ملکه یک اتفاق ساده است از جنگ.اما فیلمنامه ی قوی ان ، ملکه را تبدیل به کویین سینمای انقلاب کرده است.این فضا سازی برای فیلمنامه نشان از دغدغه های کارگردان را دارد.کارگردان کوشیده است یک داستان را با شیوه ی روایت خود بیان کند شیوه ای که برای نسل جدید باور پذیر تر است. فیلم و قاب های ان تشکیل شده از جنس اهن و سکانس پلان های قوی هستند.مدام بین اهن ها و ماشین ها میچرخید و مدام ادوات ماشینی را میبینید. سرد و بیروح.رنگ فیلم سبزیست که در خاکستری بی روح سر دراورده. شروع فیلم از اواسط فیلم است.به نظر میرسد پیش درامد فیلم کمی بیش از حد باشد اما این پیش درامد در ارتباط با بازیگر به بهترین نحو صورت میگیرد و به نظر کافیست اما نفس اینکه جنگ دفاعی میطلبد ژست های روشنفکری به خود نگیرد و باید بخوری تا خورده نشوی بر میگردد به طرز فکر بیننده و ملکه میکوشد بگوید شاید طرز فکر تو هم اینگونه نباشد.شاید بخور تا خورده نشوی از اصل خود خراب است و هزار شاید دیگر. این درحالیست که فیلم از جنس دیگر فیلم های ایرانی به شدت جدا و یگانه است.شیوه ی روایت، شیوه ی فیلمبرداری و داستان پردازی و طرز برخورد با سینمای دفاع مقدس ان را یک پله بالاتر از دیگر اثار موجود میکند. در کنار ان فیلمبرداری و جلوه های بصری فیلم به بهترین نحو پرداخته شده است.دوربین بر بالای برج دیده بانی در ان ارتفاع حمل ان و فیلم برداری های عجیب صحنه های جنگ با ان عظمتش و جلوه های ویژه رایانه ای ، انفجار ها را به خوبی و باور پذیر نشان داده اند.نه صرف یک مستر شات در یک قاب بزرگ که در داخل حمام در دیالوگ پرانی های بازیگران جنگ و جدلشان. همه ی اینها دست به دست هم داده تا ملکه را به یکی از به یاد ماندنی ترین اثار سینمای دفاع مقدس و جریان فیلمسازی نو ایران تبدیل کند.