جستجو در سایت

1393/01/25 00:00

فرصت را غنيمت دان، يادداشتي بر «خط ويژه»

فرصت را غنيمت دان، يادداشتي بر «خط ويژه»
مصطفي كيايي در فيلم قبلي خود، «ضد گلوله» هم نشان داده بود كه استعداد و علاقه اش بيشتر شوخي پردازي است تا هر چيز ديگر. در فيلم قبلي نيز مردي كه بخت زيادي براي زنده ماندن نداشت، سر از جبهه در مي آورد، اما نه براي دفاع از ميهن يا هيچ مفهوم و معناي والاي ديگري. بلكه او صرفا به جبهه مي رفت چون مي دانست كه رفتن به جبهه امتيازاتي نصيب او و خانواده اش مي كند. با اين وجود آنچه فيلم را جلو مي برد، بيش از آنكه خط روايي يا شخصيت ها باشند، شوخي ها يا موقعيت ها بود. شايد به همين دليل بود كه «ضد گلوله» بعد از يك پرده اول سريع و پرحادثه، شوخي پردازي و موقعيت هاي بامزه را جايگزين قصه مي كرد و روايت فيلم دچار وقفه مي شد. به اين ترتيب با اينكه در «ضد گلوله» ما شاهد يك قهرمان جذاب در موقعيتي جالب بوديم، فيلم از نيمه به تكرار موقعيت هايي تبديل مي شد كه پيش تر هم ديده بوديم و نه فيلمي با داستاني جذاب و روايتي پرقدرت. «خط ويژه» نيز كم و بيش با موقعيتي مشابه آغاز مي شود. خط قصه يي فيلم، سرقت از بانك، به خودي خود جذاب و گيرا ست، اضافه شدن دو جوان بي پول به قصه هم يك خط داستاني ديگر به فيلم اضافه مي كند تا «خط ويژه» از چند جهت نسبت به فيلم قبلي يك حركت رو به جلو باشد. گويا فيلمنامه نويس/كارگردان در پي اين بوده تا با افزايش تعداد شخصيت ها، پيچيده كردن روابط شان و قرار دادنش در موقعيت هاي مختلف توانايي خود را در شخصيت پردازي، قصه و موقعيت نشان بدهد. در نتيجه تعداد شخصيت ها از مهم ترين ويژگي هاي «خط ويژه» است. فيلمي كه به وضوح مي كوشد به نسبت «ضد گلوله» بلندپروازتر و جاه طلب تر باشد. «خط ويژه» با يك شروع پرتحرك و پرانرژي آغاز مي شود، اين بار هم فيلمنامه نويس/كارگردان با قصه يي پرگره آغاز مي كند تا تماشاگر را از همان پرده اول درگير قصه اش كند، به اين ترتيب ما در مدت 20 دقيقه اول داريم با شخصيت ها مواجه و آشنا مي شويم، شخصيت هايي كه در طول دو پرده بعدي قرار است ما را با خود همراه كنند. در واقع ايده كارگردان در اضافه كردن تعداد فراواني شخصيت به داستان باعث مي شود كه فيلم در پرده اول نسبتا طولاني اش سربلند باشد، چون تماشاگر درگير آشنايي با تك تك شخصيت ها و مسائل شان مي شود، به اين ترتيب در همان 30 دقيقه اول تماشاگر چندان فرصت ندارد تا به مساله يي فرعي فكر كند، او بايد شخصيت هاي پرتعداد و متفاوت را بشناسد. با اين وجود از پايان مقدمه چيني ها و آغاز مسير قصه، باز كيايي ترجيح مي دهد تا موقعيت هاي بامزه را جايگزين قصه پردازي كند، شايد به همين دليل باشد كه برخلاف سير منطقي كه او بايد به قاعده دو جوان بي پول را از گروه دزدها جدا كند، اين كار را نمي كند و همه شخصيت ها را تا پايان در كنار هم نگه مي دارد. اين حربه تا پايان فيلم هم به عنوان تنها حربه فيلم نامه نويس/كارگردان باقي مي ماند، يعني هربار كه او در پيشبرد قصه يا در خلق موقعيتي كم مي آورد شخصيتي تازه را به فيلم اضافه مي كند، نگاه كنيد به شخصيت پريناز ايزديار كه از ميانه فيلم به قصه اضافه مي شود يا نگاه كنيد به ميترا حجار كه هر دو از جايي وارد قصه مي شوند كه فيلمنامه نويس/كارگردان در پي به وجود آوردن موقعيتي تازه يا پيش بردن قصه بوده است. در واقع آنچه كيايي در اين فيلم مي سازد، باز هم به مانند فيلم قبلي اش موقعيت هاست، اين بار هم ما شاهد درگيري ها، اختلاف ها، مشاجرات يا دوستي ها در موقعيت هاي مشخص هستيم، ولي لزوما اين موقعيت ها كمكي به پيشبرد قصه اصلي نمي كنند. به اين ترتيب هرچند كه تماشاگر تقريبا تا پايان فيلم فيلم را تماشا مي كند چون شاهد موقعيت هايي بامزه و گيراست، ولي همين موقعيت سازي ها بسياري از گره هاي فيلمنامه يي يا ريزه كاري هاي شخصيت پردازي را ناممكن مي سازد. مثلانگاه كنيد به اينكه چگونه به هومن سيدي توضيح مي دهند كه نامزدش در فاصله يي كه او زندان بوده ازدواج كرده و اين نكته در خانه ميترا حجار وسيله يي براي شوخي پردازي مي شود و انگار چيزي به شخصيت سيدي اضافه نمي كند. باز نگاه كنيد به همان سكانس در خانه ميترا حجار و صحنه مشاجره خواهر و برادر در آشپزخانه كه باز كمك چنداني به پيشبرد قصه نمي كند و هرچند دو شخصيت را كم و بيش به ما معرفي مي كند ولي اين دو شخصيت در ادامه تاثير چنداني در روند قصه ندارند. به اين ترتيب هرچند كه موقعيت ها به نسبت سينماي ايران جالب و سرگرم كننده اند ولي به واسطه تاكيد بر شوخي پردازي و بي توجهي به روند روايت و خط قصه تبديل به همان تك صحنه ها و تك موقعيت ها مي شوند و موفق به ساختن كليت روايي فيلم نمي شوند. به اين ترتيب و بر اساس همين منطق هر بار كه بازيگري خود توانسته جزيياتي را كه در روند قصه لازم بوده در فيلم بگنجاند، موفق تر از ديگران عمل كرده و هربار كه كوشيده به يكي از حس ها، موقعيت ها يا وضعيت ها پايبندتر باشد، در دام افتاده است، نگاه كنيد به هانيه توسلي كه در بيشتر صحنه هاي فيلم در نقش زني جدي ظاهر مي شود و كمتر در روند شوخي ها حضور دارد، از طرف ديگر ميلاد كي مرام مثلابيشتر مي كوشد تا بار شوخي ها را بر دوش بكشد تا اينكه كمكي به روند قصه بكند، بازيگراني مثل هومن سيدي يا مصطفي زماني هم كم و بيش در كل فيلم سردرگم هستند و بر حسب موقعيت بازي مي كنند، گاه پا به پاي شوخي ها كار مي كنند و گاه وجهي رمانتيك به خود مي گيرند، ولي كمتر شاهد توازن بين اين احساسات هستيم. با وجود همه اينها «خط ويژه» از چند جهت قابل بررسي است، فيلم تقريبا تا پايان تماشاگر را با خود همراه مي كند و با وجود تمام ضعف هايي كه درباره قصه پردازي گفتيم، با خلق موقعيت هايش تماشاگر را راضي به خانه مي فرستد. به واسطه همين ساختار و به خاطر تعدد شخصيت ها و اجراي كم و بيش استاندارد، در بيشتر صحنه ها تنش صحنه بالاست و همين هم دليل ديگري است تا تماشاگر تا پايان در سالن بماند و فيلم را تماشا كند. از سوي ديگر فيلم كم و بيش بي هيچ ادعايي در دل سينماي بدنه ايران كار مي كند و فاقد بسياري از ضعف هاي مرسوم فيلم هاي سينماي بدنه ايران است و هرچند در قصه پردازي ضعف دارد، ولي كارگرداني دارد كه آنقدر باهوش هست تا با استفاده از توانايي هايش در صحنه پردازي بخشي از ضعف هاي فيلمنامه و قصه را پنهان كند و با تك صحنه هاي اش تماشاگر را با فيلم و شخصيت هايش همراه كند. فيلم چنانچه ذكر شده به نسبت فيلم قبلي كيايي يك حركت به جلو است، چون او اين بار در بعضي صحنه ها به نسبت پخته تر عمل كرده و در اجراي ميزانسن ها دقيق تر بوده است و معلوم است كه شايد در آينده بتوان شاهد كارگرداني هاي بهتري از او بود. احتمال حضور يك فيلمنامه نويس ديگر در كنار دست اين كارگردان به او كمك خواهد كرد تا توان شوخي پردازي اش را صحنه پردازي هاي دقيق تر و طراحي بهتر قصه همراه كند و به تلفيقي بهتر براي كمدي هاي بعدي برسد. فيلمسازاني مثل كيايي در وضعيت كنوني در سينماي ايران غنيمت هستند و بايد اميدوار باشيم تا روزبه روز موفق تر شوند.