فریماه فرجامی | گره کور میان سینما و زندگی شخصی
اختصاصی سلام سینما - سینمای ایران در روزهای گذشته یکی از ستارگان بزرگش را از دست داد. نه از جنس سلبریتیهای امروزی که بیشتر یک کالای صنعتی و تجاری هستند، از جنس هنرمندانی که بهواسطه خلاقیت و دقیقاً شم هنریشان ستاره شده بودند.
فریماه فرجامی یکی از ستارگان بزرگ اما قدر نادیده سینمای ایران بود. ستارهای که خودش یکجورهایی تبدیل شد به گرهٔ بزرگی که زندگی شخصی و پیامد آن زندگی هنری او را متلاشی کرد. اعتیاد او را به انزوایی عمیق کشاند و دیگر هرگز مانند قبل سرپا نشد.
هنرمندان بزرگی که خودکشی کردند | خوش گذشت ممنون و خداحافظ
هنرمند خاموش
محمد متوسلانی درباره گره کوری که به فروپاشی زندگی هنری فریماه فرجامی منجر شد گفته: من اولین بار که فریماه فرجامی را دیدم در یک جلسه خصوصی برای نمایش فیلم «خط قرمز» مسعود کیمیایی بود. وقتی او را دیدم فهمیدم که یک ستاره به سینمای ایران اضافه میشود، حضورش در ابتدای کار بسیار چشمگیر بود. تصور من این است که خانم فرجامی نه خودش توانست تصمیمهای درستی بگیرد و نه مشاور خوبی داشت، به همین دلیل علی رغم استعدادی که داشت نتوانست آنطور که از تواناییاش انتظار میرفت به جایگاه مناسب و درستی در سینمای ایران دست پیدا کند. وقتی در «بانی چاو» با او همبازی بودم احساس میکردم اعتماد به نفس لازم را به دلیل وقفهای که در کارش رخ داد سر صحنه نداشت.»
مسعود کیمیایی که فرجامی حرفهی خود را تا اندازه زیادی مدیون او میدانست هم درباره او گفته بود «فریماه فرجامی در کار و اخلاق زیبا و درخشان بود. یک شب در سال ۵۸ تئاتر «شب بیست و یکم» را دیدم که دو بازیگر درخشان در آن بودند و من هر دو را برای همکاری دعوت کردم. فریماه فرجامی و خسرو شکیبایی. هر دو کار سینماییشان را با من شروع کردند. فرجامی را در «سرب»، «خطر قرمز»، «تیغ و ابریشم» و ... ببینید، واقعا درخشان بود، حس بازیگری ناب و گویش درستی داشت. متاسفم که اتفاق ناگواری برایش رخ داد، اصلا مگر میشود اتفاقی بتواند هنرمند را از هنرش دور کند؟ من نمیدانم چرا این اتفاق دامن فریماه را گرفت، شاید خودش دوست نداشت دیگر صدای دوربین، صدا و حرکت را بشنود. فریماه هنوز است، سلام و درود بر تو.»
فریماه فرجامی در حالی دار فانی را وداع گفت که نامش مدتها پیش از ذهنها رفته بود و البته دوستداران سینما، بهعنوان آخرین تصویر بارز از او یک خاطرهٔ تلخ و دردناک در ذهنشان مانده بود؛ تصویری که فریدون جیرانی در مصاحبهای در برنامه هفت از او ثبت و منتشر کرد.
هرچند نام او بعد از مدتها بهواسطه این مصاحبه به گوش خورد؛ اما اتفاقی که برای جوان اول و ستاره سینما در دهههای شصت و هفتاد افتاده بود، باورکردنی نبود. ظاهر تکیده فرجامی فقید و صحبتهای منقطع و بدون تمرکزش، یک ستارهٔ فروپاشیده را نمایندگی میکرد که از درخشش سالهای دورش هیچ اثری نبود. تصویری که آنقدر تأسفبرانگیز بود که گلایهٔ بسیاری از همکاران سابق او مانند رخشان بنیاعتماد را در پی داشت. چه وداع تلخی بود...
فریماه فرجامی چطور فریماه فرجامی شد؟
فریماه فرجامی در سال ۱۳۵۶ از دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک فارغالتحصیل شد. در دوران دانشجویی خود، کارش را با گویندگی نمایشهای رادیویی آغاز کرد و اولین تجربهٔ خود را جلوی دوربین نمایش تلویزیونی «آدمک مومی» از سر گذراند. در این سالها فرجامی علاوه بر گویندگی و بازیگری بهعنوان ویراستار و پژوهشگر با مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی «شورایعالی فرهنگ و هنر» و فصلنامه فرهنگ و زندگی هم همکاری میکرد.
تجربهٔ ویراستاری یکی از اصلیترین دلایلی بود که از فرجامی یک ستاره ساخت. هرچند که به چشم نیاید. چراکه که رابطه و پیوند عمیقی میان فرجامی و کتاب و مطالعه برقرار کرد. پیوندی که همیشه با او ماند و باعث شد فرجامی نهتنها بازیگری بااستعداد که «هنرمندی آگاه و دغدغهمند» شود. همان چیزی که خاص و ویژهاش میکرد.
حمید سمندریان کارگردان و استاد فقید تئاتر، فریماه فرجامی پرشور آن سالها را چنین توصیف میکند: «سه دختر بسیار جوان بودند که وقتی برای بازی کنار یکدیگر قرار میگرفتند کل دانشگاه ساکت میشد. این سه نفر سوسن تسلیمی، مرضیه برومند و فریماه فرجامی بودند. فریماه زیبا و جوان بود و با بازیگری کمنظیرش توجه خیلیها را به خود جلب میکرد.»
فریماه فرجامی در سال ۱۳۵۹ وارد سینما شد. اولین فیلمش «گفت هر سه نفرشان» غلامعلی عرفان بود؛ اما در واقع مسعود کیمیایی با انتخاب او برای بازی در فیلم «خطقرمز» در سال ۱۳۶۰ همه نگاهها را به این بازیگر جوان متوجه کرد. در همکاری بعدی در «سرب» او بدل به اولین زن سینمای ایران شد که جسارت کرد و موهایش را جلوی دوربین تراشید. خودش «پرده آخر» و «سرب» را در میان همهٔ فیلمهایش بیشتر دوست داشت. دو فیلمی که برایش سیمرغ و دیپلم افتخار جشنوارهٔ فیلم فجر را به ارمغان آوردند.
«نرگس»، «اجاره نشینها»، «مادر»، «تیغ و ابریشم»، «راز گل سرخ»، «تماس شیطانی»، «بانی چاو»، «عشق گمشده»، «جوانمرد»، «ساغر»، «آبوآتش»، «زهر عسل»، «کاغذ دیواری زرد»، «نیم» و «لامینور» از جمله فیلمهای کارنامه سینمایی فرجامی در دوران اوج کارش در دهه شصت و هفتاد و چند تجربه نهچندان مهم در سالهای اخیر است.
فرجامی همچنین از سال ۱۳۶۷ همکاری خود با تلویزیون را با سریال «بخش چهار جراحی» مسعود فروتن آغاز کرد. از جمله آثار تلویزیونی که فریماه فرجامی در کارنامه کاری خود دارد میتوان به «خانه سبز»، «پهلوانان نمیمیرند»، «راه سوم»، «گل من گلی»، «ولایت عشق»، «فرمان»، «روشنتر از خاموشی» و «پاییز بلند» اشاره کرد. فرجامی قبل از رسیدن به ۵۰ سالگی، در پی ناملایمات زندگی شخصی ناگزیر وارد دوران بازنشستگی شد هرچند در اوایل دهه هشتاد نقش کوتاهی در فیلم «زهر عسل» بازی کرد. «لامینور» آخرین تصویر ثبت شده از او بر پردهٔ سینما است. یادش گرامی.
با احترام به یاد این هنرمند فقید و ضمن تسلیت به خانوادهٔ فریماه فرجامی و جامعهٔ سینمایی، سه نقشآفرینی ماندگار فریماه فرجامی را مرور کردیم، شاید مرهمی باشد بر آن «تصویر آخر دردناک» برنامهٔ هفت. نقشهایی که او را «فریماه فرجامی» کردند. نقشهای متفاوتی که هر بازیگری قطعاً جسارت پذیرفتنشان را نداشت و میترسید آن تصویر ستاره گونهاش را خدشهدار کند. فریماه فرجامی برای ما ستاره بود، برای خودش بیش از هر چیز هنرمند بود. فقط یک هنرمند واقعی میتوانست در دورانی سخت، پای چنین نقشهایی بایستد.
سه شخصیت ویژه، سه نقشآفرینی درخشان
مونس در «سرب» مسعود کیمیایی
در تهران سالهای ۱۳۳۰ یک زوج جوان یهودی به نامهای دانیال و مونس همچون بسیاری دیگر از یهودیان خواهان عزیمت به سرزمین موعود (اسرائیل) هستند. اما ازآنجاییکه عمویشان یعقوب مخالف جریان صهیونیسم است با مخالفت سازمان هاگانا که یک گروه بسیج کننده یهودیان است مواجه میشوند...
«سرب» در زمان اکران خود با استقبال ویژهای از سوی منتقدان روبهرو شد. بسیاری فیلم را تحسین کردند و آن را یک نمونه کامل از فیلم نوآر ایرانی دانستند. این در حالی بود که تا پیش از «سرب»، ژانر نوآر که یکی از زیرشاخههای ژانر جنایی است، در سینمای ایران محلی از اعراب نداشت. علاقه ویژه مسعود کیمیایی به ژانر نوآر باعث شد تا او به عبارتی اولین فیلم جنایی نوآر سینمای ایران را بسازد. فیلمی که هرچند از اصول ژانر نوآر الگو میگیرد؛ اما بهخوبی با فرهنگ و شکل زیست ایرانی در آن سالها هماهنگ شده بود.
اجرای فریماه فرجامی در «سرب» در نقش زنی سرگردان و بیسرزمین مرعوبکننده است. تصورش را بکنید فیلم با تصویری از او که در یک مرکز اعزام یهودیان دارد موهایش را از ته میتراشد، افتتاح میشود. تصویری که در آن سالها تماشاگر را شگفتزده میکرد. استیصال و درماندگی مونس در «سرب» بهخوبی در اجرای فرجامی هویدا است و دقیقاً بهواسطه همین شکنندگی مونس و جزئیات اجرای فرجامی است که این کاراکتر چنین ماندگار میشود.
فروغالزمان در «پرده آخر» واروژ کریم مسیحی
داستان «پرده آخر» یک داستان روانپریشانه است با سویههای مختلف و درهمپیچیده ذهنی که گاهی مرز میان سلامت و جنون را در هم میشکنند. میراث خاندان رفیعالملک به همسرش «فروغالزمان» میرسد؛ اما خواهر و برادرِ حسام میرزا، «تاجالملوک» و «کامران میرزا» که تنها بازماندگان این خاندان هستند از این موضوع خشنود نیستند؛ بنابراین با طرح نقشهای، سعی در تصاحب مجدد میراث خانوادگی دارند.
نقشه توطئه این است که با اجرای نمایشی که «کامران میرزا» نوشته، ثابت کنند «فروغالزمان» مجنون است و احتمالاً بعداً او را از سر راه بردارند. فروغ که متوجه شده، جانش در خطر است، قصد گریز میکند؛ اما راهش بسته است. او کمکم «واقعاً» دچار پریشانی روانی میشود. «تاجالملوک» که گردانندهٔ اصلیِ ماجراست، موقعیت را برای از میان برداشتن فروغ مناسب مییابد، اما گروه بازیگران که به نیت اصلی او پی بردهاند از ادامه کار منصرف شده و خانه را ترک میکنند. «کامران میرزا» هم که دلباخته فروغ شده، حاضر به قتل او نمیشود و در مقابل خواهرش میایستد. در خاتمه، «تاجالملوک» دچار جنون میگردد.
میتوان گفت فروغالزمان آیکونیکترین نقشآفرینی فریماه فرجامی بود. او بیش از هر نقش دیگری با ایفای این نقش در یادها مانده است. فرجامی بهخوبی از پس اجرای احوالات پریشان و پیچیده زنی که همسرش را ازدستداده و در دام توطئهای جنونآمیز افتاده، برآمده است. لحظات هیستریک بازی او درخشان هستند.
آفاق در «نرگس» رخشان بنیاعتماد
رخشان بنی اعتماد را میتوان مهمترین زن تاریخ سینمای ایران هم دانست که بینش خاص خود را دارد و جهان فیلمهایش همپای نمایش زنانگی، سویهای جامعهشناسانه هم پیدا میکنند و عموماً شرح مشکلات و معضلاتی اجتماعی هستند که هم مردان و هم زنان با آنان درگیرند؛ هرچند که قهرمان فیلم در عموم آثار او زنان هستند و این آنها هستند که باید از پس مقابله با دغدغه اجتماعی بربیایند. نکته مهم درباره قهرمانان او این است که نه آنها را بیش از اندازه لوس و مظلوم میکند که حقی برای خود قايل نباشند و نتوانند از پس زندگی خود بربیایند و نه آنها را آنقدر قلدر و خشن به نمایش میگذارد که چیزی از آن لطافت و روحیه زنانه باقی نماند.
در مواجه با معضلات اجتماعی میتوان گفت که بنیاعتماد بیش از همه به سراغ فقر و تنگدستی رفته است و نه فقط در پایتخت که در نقاط حاشیهای شهر و حتی روستاهای شمالی هم پی این دستمایه را گرفته و فیلمسازی در جغرافیاهای مختلف را تجربه کرده. «نرگس» یک مثلث عشقی عجیب را در خیابانهای پایینشهر به نمایش میگذارد، فیلمی که بسیاری از منتقدان را در آن سال مجاب کرد تا بنیاعتماد را مهمترین کارگردان زن سینمای ایران بخوانند.
انتخاب فریماه فرجامی برای بازی در نقش آفاق یکی از تصمیمات هوشمندانه او برای ساخت «نرگس» بود. این فیلم شمایلی جدید از فرجامی به نمایش گذاشت که پیشتر مشابهش در فیلمهای دیگر فرجامی به چشم نمیخورد. زنی که مجبور به ازدواج با مردی شده که بزرگش کرده و حالا در مواجهه با عاشق شدن مرد باید خودش را جای مادر او جا بزند و دختر را برای مرد خواستگاری کند. یک کیفیت ویژهای از دریغ و حسرت در بازی فرجامی در نقش آفاق وجود دارد که این نقشآفرینی را بدل به یکی از قلههای بازیگری فرجامی میکند.