جستجو در سایت

1398/01/27 00:00

زکری لیوای در نقش شزم فوق العاده است اما این کافی نیست

زکری لیوای در نقش شزم فوق العاده است اما این کافی نیست

ترجمه اختصاصی سلام سینما

شرمی از این ندارم که بگویم آنقدر از سنم گذشته است که در دهه 70 میلادی صبح دوشنبه را به تماشای برنامه ی تلویزیونی «شزم» می نشستم. در آن زمان ابرقهرمانان به عنوان اسباب بازی کودکان شناخته می شدند و هرگز کسی فکر آن را نمی کرد که روزی تبدیل به موضوعات سینمایی پیچیده و پولساز شوند. این برنامه تلویزیونی بسیار بامزه و خنده دار بود ولی وزن ایده ی اصلی آن به اندازه ای کم بود که گاهی تماشای آن بنظر اتلاف وقت می رسید. در واقع با تماشای این برنامه شما یک نوجوان عجیب و غریب به نظر می رسیدید که روز خود را صرف تماشای کسی می کند که با گفتن یک کلمه ی احمقانه تبدیل به یک قهرمان قوی هیکل با چکمه های طلایی ، لباس کشدار قرمز و یک شنل سفید می  شود و پرواز کند ، پلیدی را به حقانیت تبدیل کند و به آدم های بد یک گوشمالی حسابی می دهد. این برای هر نوجوانی یک فانتزی تمام عیار بود که در یک جعبه ی باز نشدنی کادو پیچ شده بود.

بعد از نوشتن این حرفها شاید ایمیل های پر از خشمی دریافت کنم اما مهم نیست. از دیدگاه من «شزم» همواره یک ابرقهرمان زاپاس بوده است. سال گذشته این را درباره ی «آکوامن» هم گفته بودم و حالا می توانید ببینید چه اتفاقی برای آن افتاده است. این روزها به نظر می رسد با اینکه کفگیرها به ته دیگ خورده اما باز هم چیزهایی برای ارائه پیدا می شوند. اکنون با محصول جدید کمپانی DC یعنی نسخه ی دوم «شزم» روبرو هستیم که فیلمنامه ی آن توسط «هنری گیدن» به رشته تحریر درآمده و «دیوید اف سندبرگ» که اثری مانند «آنابل» را درکارنامه اش دارد ، کارگردانی این فیلم را عهده دار است. این نسخه از «شزم» بسیار بامزه تر و خنده دار تر از نسخه ی اولیه ی آن است که با توجه به سابقه ی کمپانی DC از فیلم هایی که درباره ی ابرقهرمانان سینمایی اش ساخته ، یک نقطه قوت محسوب می شود. امتیاز و اعتبار طنز موجود در این فیلم را باید به «زکری لیوای»(چاک) داد که با کاریزمایش بیشتر از هرچیزی یادآور نقش آفرینی «تام هنکس» در «بزرگ» است. 

هرگاه که لیوای با اندام تنومندش روی پرده ی سینماست و در حال کشف قدرت های جدیدش است ، فیلم اوج می گیرد. این صحنه ها مانند بهترین سکانس های «مرد عنکبوتی» است. یعنی جاهایی که پیتر پارکر فهمیده بود می تواند از دستانش تار عنکبوت شلیک کند و شهر را برای خودش مانند یک جنگل کند. تنها مشکل کار اینجاست که این سکانس ها در «شزم» به اندازه ی کافی به روش فیلم های بلاک باستر ساخته نشده اند. مخاطب نمی تواند بپذیرد که «شزم» تنها در مورد یک پسر باهوش خیابانی بنام «بیلی بتسون» و شخصیتی درونی اوست. همچنین در این فیلم ابرقهرمانی(با ارفاق) ، یک شخصیت منفی دسته دو ، چند جادوگر ناشناس و تعدادی هیولاهای کامپیوتری وجود دارند که حتی به اندازه ای خوب نیستند که بتوانند یک سکانس در فیلم «Ghostbusters» را به پایان برسانند.

تقریبا می توان گفت که «شزم» ، دو فیلم در یک فیلم است. یک فیلم درباره ی لیوای و برادر باهوشش «جک دایلن گریزر» و دیگری درباره ی لیوای و تقابلش با «مارک استرانگ» و هیولاهای کامپیتری کج و کوله اش. این دو فیلم برای غالب شدن بر کل داستان ، در طول کل فیلم با یک دیگر در حال رقابت هستند. اینکه شما بتوانید اصالت داستان را حفظ کنید و همزمان نیز طرفداران را راضی نگه دارید بسیار کار دشواری است که در نهایت باعث می شود نتیجه ی رقابت این دو فیلم در فیلم «شزم» به تساوی بیانجامد. 

تنها کاری که لازم بود فیلم انجام دهد ، این بود که استرانگ را دو قدم به عقب و لیوای را دو قدم جلو می کشید. " ناسلامتی اسم او شزم است ، پس چرا یک بار کمربند آذرخش او ندرخشید ؟"

منبع : Entertainment Weekly

مترجم : وحید فیض خواه