آذر کیست؟

فیلم من اولین فیلم سینمایی سهیل بیرقی از آن دست فیلم هاست که تا پایان فیلم مخاطب را به گروگان می گیرد چرا که من می کوشد تا فضا و آدم های غیرمتعارفی را به مخاطب نشان بدهد اما نمی تواند. فیلم من فاکتورهای لازم برای قصه تعریف کردن در چارچوب سینما را ندارد چرا که قصۀ منسجمی برای روایت ندارد، بیرقی قبل از اینکه به پردازش فیلمنامه بپردازد گرفتار فرم شده است، فرمی هالیوودی که براساس خرده روایت های تعریف نشده فیلم را جلو می برد. من، خرده روایت های بی تاثیری را به مخاطب ارائه می دهد که ظاهر و باطن فیلم را بلاتکلیف کرده است.
فیلم من سعی دارد موشکافانه دنیای یک زن را به معرض نمایش بگذارد اما کدام زن؟ آذر میرزایی مصداق بیرونی ندارد و اساسا یک تیپ آشفته ای است، که نمی تواند به شخصیت برسد چرا که کاراکتر آذر میرزایی نمی تواند یک زن ایرانی باشد، هیچ فرقی هم نمی کند که این زن مریض یا افسرده باشد. اساسا آذر میرزایی از بیماری مازوخیسم اجتماعی رنج می برد اهل خشنوت و تحقیر کردن است، او نماینده کدام یک از زنان ایرانی است آیا آذر کارچاق کن، دلال، واسطه گر است؟ کاراکتر آذر به شدت غربی است و هیچ سعی نشده است که او ایرانیزه شود تا آن را باور کنیم. چگونگی رشد این کاراکتر در جامعۀ مثل ایران که هر کاری از دستش برمی آید بیش از حد اغراق است و اساسا مشخص نمی شود دستش به کجا بند است که می تواند یک پسر جوان را از سربازی معاف کند یا اینکه برای کارگرهای افغانی ویزای اروپا بگیرد کسانی هم که با او همکاری می کنند مثل فروشنده سوپر مارکت یا دکتر نظام وظیفه چگونه و از چه رابطی با او همکاری می کنند، رفت و آمدش به ماشین مانی حقیقی که مشخص نمی شود کیست را از فیلم حذف کنیم چه اتفاقی می افتد؟ فیلم من هیچ توضیح واضحی به مخاطبش نمی دهد، کلیت فیلم عقیم است یا نمی تواند رشد کند فقط کدهایی به ما می دهد که مفهوم داستانی ندارد و برای اینکه بتوانیم آذر میرزایی و کارهایش را درک کنیم باید خیلی چیزها را حدس بزنیم به طور مثال اینکه آذر نمی تواند ساز ابوا بزند پس چطور این ساز را تدریس می کند، محل زندگیش یک خانۀ چند صد متری بی اسباب و اثاثیه است و فقط با یک لب تاب به مشتریانش خدمات می دهد، بیرقی آنچه که در فیلم های غربی دیده است، عینا در فیلمش به نمایش درآورده اما به این موضوع فکر نکرده است که در سینمای کنونی ما، نوع روایت داستان مهم تر از فرم است. فیلم من از فرم به محتوا نمی رسد زیرا که محتوا در خرده روایت های بی سروسامان گم شده است و تماشاگر، زن خلافکاری را می بیند که اگر چه مقتدر و باهوش است و از پس هر خلافی برمی آید اما علت خلاف هایش مشخص نیست و معلوم هم نمی شود هدفش از خلاف کردن یا تدریس ساز چیست؟ کاراکتر آذر معلق است، هم خلاف می کند و هم ساز هنرجویش را تعمیر می کند. اینکه آذر کیست و چیست و چرا خلاف می کند در فیلم مشخص نمی شود زیرا که انگار فیلمساز سعی داشته فیلمش بی قصه باشد اما این نمی تواند برای فیلم من کافی باشد زمانی می شود فیلمی بی قصه ساخت که ساختار فیلم متکی به یک فرم بکر باشد اما در این فیلم هیچ بستر مناسبی برای محتوا و فرم وجود ندارد، بیرقی آذر را به یک چالشی می کشاند که گره یی هم در فیلم ایجاد نمی کند، این چالشی که آذر در آن قرار دارد شبیه به یک بیماری اجتماعی ست، آذر دچار بحران شخصیتی شده است، خلاف برای او جز کارهای روزمره اش به حساب می آید، نه می تواند دست از خلاف بکشد و نه می تواند مثل زنان عادی زندگی کند حتی او به ازدواج هم اعتقادی ندارد. هدف بیرقی از خلق آذر چه بوده است چرا ما نباید گذشتۀ او را ببینیم، آذر دچار عقده و کمبود است و می خواهد با بی عدالتی و خلاف به طریقی عقده گشایی کند اما مخاطب علت می خواهد، اما در فیلم من علتی وجود ندارد همانطور که در بالا گفته شد این فیلم مخاطب را گروگان می گیرد و تا پایان با خود همراه می کند، پایانی زود رس به نوعی که فیلمساز دستش به جایی بند نمی شود و به اجبار پایان فیلمش را بی هدف نقطه گذاری می کند. نکتۀ مجهول در پایان بندی این است که دکتر روان پزشک با آذر حرف می زند یا پلیس. آیا این فرض و تصمیم گیری به عهدۀ تماشاگر است؟ پایان فیلم من، ما را یاد سکانس پایانی فیلم استراحت مطلق یا بی خودوبی جهت رضاکاهانی می اندازد. همه چیز در اوج فارغ از نتیجه گیری نهایی به پایان می رسد.
این نوع شیوۀ فیلمسازی حداقل برای مخاطب عام سینما بی انصافی محسوب می شود، فیلم من با یک بازیگری مثل لیلا حاتمی که بعد از فیلم سر به مهر این فیلم بدترین بازی او به حساب می آید، مخاطب را به سینما می کشاند که فارغ از قصه و فرم و شخصیت پردازی است. در اواسط دهۀ نود دیگر نمی شود به سادگی از خیلی چیزها گذشت، ادعای روشنفکری در قاب بندی یا فضاسازی های تصنوعی مخاطب را پس می زد.
مشاور بیرقی در فیلم من، رضا کاهانی بوده است و بیرقی هم در سه فیلم کاهانی دستیاری او را بر عهده داشته و همچنین شیما منفرد تدوین گر فیلم های کاهانی این فیلم را هم تدوین کرده است، اگر به فیلم من عمیق نگاه کنیم ردپای سینمای کاهانی را هم در آن مشاهده می کنیم فیلم من با مختصات ساختاری سینمای رضاکاهانی ساخته شده است که اساسا فضای وحشتناکی از جامعه و آدم ها را می شود در این گونه فیلم ها دید، فیلم هایی ضد قصه و ضد قهرمان که هدف نهایی آنها نشان دادن دپرس بودن جامعه و آدم هاست، آدم های این گونه فیلم ها افسرده و پریشان حال هستند که سعی بر آن دارند تا جامعه را به آشوب بکشند. ساختن فیلم هایی مثل من مخاطب عام را از سینما دور می کند چرا که مخاطب به دنبال آدم های حقیقی در فیلم است. فیلم من برای مخاطب خاص هم جذابیتی چشمگیری ندارد.