رستگاری سرخپوستی

ماجرای فیلم درسال ۱۳۴۶ در یکی از زندانهای شرق کشور(احتمالا بلوچستان) اتفاق می افتد. زندانی قدیمی که بعلت استهلاک تخلیه شده و قرار است بزودی تخریب شود. ناگهان خبر میدهند یک زندانی غیب شده است.
همین پیشدرامد برای آماده کردن مخاطب برای یک بازی دزد و پلیس حسابی کافی ست. یک موش و گربه بازی نفسگیر با کلی نشانه و نماد برای حل یک معمای بظاهر ساده.
فیلمساز با اعتماد نفس خوبی اولین فیلمش را ساخته. فیلم شعار زده نیست و عجله ای هم برای اثبات خود یا عواملش ندارد. سناریست اجازه میدهد تماشاگر، داستان را آرام آرام مزه مزه کند و بعد از بلع به تدریج در ذهنش ته نشین شود. عدم نمایش کارکتر سرخپوست، همانطور هم که قابل پیش بینی بود مخاطب را برای حل معما تشنه تر کرده است.
انتخاب مکان فیلم در این فقر لوکیشن در سینمای ایران، خود بتنهایی چند امتیاز مثبت دارد. اِلِمانهای بکار رفته در فیلم مثل دیوارهای قدیمی و رنگ ورو رفته، سالن اعدام، راهروهای کم نور، برجکها وماموران زندان از هماهنگی و یکدستی خوبی برخوردارند. موسیقی هم خوب روی فیلم نشسته و حس و حال سکانسها را بیشینه میکند. پایان اما بنظر میرسد نگاهی به بالیوود دارد. اگر فرایند انقلاب درونی و معرفتی رییس زندان را ملموس تر میدیدیم، شاید،پایانش را راحت تر هضم میکردیم.
قاب بندی ها و حرکت دوربین در طول و عرض آنها تلاش میکند فضای سرد و وهمناک زندان را بیشتر به ذهن متبادر کند. لابلای همین فضای سرد و غیر انسانی ، فیلمساز ماجرایی گرم و انسانی از عشق و علاقه هم جا داده است. این کنتراست داستانی جذابیت اثر در توجه به ابعاد مختلف انسان را افزایش داده است. شخصیت های اصلی بخوبی پرداخته شده و مشخص است در ساخت کاراکتر غایب سرخپوست دقت زیادی شده است.
بازی نوید محمدزاده باور پذیر و محکم است. چشم های بی روح نوید محمد زاده در ابتدای فیلم همانقدر اثر بخش است که قلب روؤفش در پایان فیلم. پریناز ایزد یار گویی (یا همان شیرین سریال شهرزاد) بیشتر برای نمایش ابعاد شخصیتی رییس زندان به فیلم اضافه شده بود. اما حضور دوسه دقیقه ایِ آتیلاپسیانی و مانی حقیقی در فیلم توجیهی ندارد. حتی بازی بیاد ماندنی از حبیب رضایی راهم شاهد نیستیم.
فیلمساز خواسته یاناخواسته فضاسازی اثرش یاحداقل قسمتی از آن را از رستگاری در شاوشنگ وام گرفته است. باتمام این خصائل ، سرخپوست اثری خوب از یک کارگردان تازه کار است. اثری که میتواند نوید روزهای بهتری برای کارگردانش را بدهد و تماشاگر را راضی به خانه برگرداند.