«نه چپ، نه راست؛ من فقط رماننویسم» | میلان کوندرا، نویسنده ای که ادبیات را از ایدئولوژی جدا کرد

البته عدهای هم او را اساساً نویسنده نمیدانستند و تصورشان این بود که شهرت او مدیون دعوای شرق و غرب است و در زمانه تقسیم دنیا به دو اردوگاه کمونیسم و سرمایهداری آلت دست غربیها شده. داخل چکسلواکی عدهای او را عامل حکومت معرفی میکردند و عدهای هم اسم و آثارش را از همه جا میزدودند.
رمان معروف او، «سبکی تحملناپذیر هستی» که از آن اقتباس سینمایی نیز شده، اول بار با عنوان «بار هستی» به فارسی ترجمه و منتشر شده است؛ بعداً به نام اصلیاش. البته بماند که کوندرا از اقتباس سینما خوشش نیامده بود. کوندرا به دلیل سبک خاص خود در آمیزش وقایع پیشپاافتاده زندگی روزمره با آرمانهای بزرگ انسانی تحسین خوانندگان و منتقدین ادبی را برانگیخته بود.
خیلیها امیدوار بودند با وجود اهمیت آثار و شهرتش در جهان، جایزه نوبل ادبیات را بگیرد هر چند به قول مارکز در مقاله «بزرگانی که بزرگ نبودند حقخوریهای زیادی در حق نویسندگان نامدار شده بود. این هم یک نمونه. اما به عقیده منتقدان، او بدون تردید یکی از نویسندگان بزرگ جهان بویژه در نیمه دوم قرن بیستم به شمار میرود. میلان کوندرا اغلب به عنوان نویسنده مطرح قرن بیستم اروپای مرکزی شناخته میشود. او در چکسلواکی بزرگ شد، جنگ جهانی دوم را تجربه کرد، به حزب کمونیست پیوست، در دانشگاه ادبیات و سینما خواند، ایدئولوژی کمونیستی را پذیرفت و تبلیغ کرد اما بعداً از آن ناامید شد و در نهایت به فرانسه گریخت. کشوری که در سال ۱۹۸۱ شهروند رسمی آن شد.
کوندرا با تدوین زندگینامه رماننویسان موافق نیست و معتقد است زندگی شخصی رماننویس فقط مربوط به خود اوست. زندگینامه نویسنده کمکی به درک افکار و احساساتش نمیکند و بیشتر به شکل و ماهیت آثارش آسیب میرساند. به نظر میرسد کوندرا بیشتر از برداشتهای نادرست بیمناک است. وقتی به ناچار مجبور به مهاجرت میشود، بیم آن دارد که نوشتهها و سخنانش به نادرست تعبیر شوند و هنرش در سایه مخالفت سیاسی کمرنگ شود. بهترین مثالش شخصیت «سابینا» در رمان «سبکی تحملناپذیر هستی» است. مهاجری که معترض است و اعتراضش به بهرهبرداریهای سیاسی از رنجهای اوست.
شخصیت سابینا در این رمان تمثیلی از میل به طغیان است. کوندرا بهشدت تحتتأثیر کافکا بود و به همین دلیل هم علاقهای به ابتذال نداشت. رمانهای او همیشه بیشتر تمرین خودآگاهی از خردورزی و تفکر است. شخصیتهای رمانهایش مانند کافکا بیشتر از آنکه واقعی باشند استعاری و تمثیلی هستند.
میلان کوندرا که پدرش نوازنده برجسته پیانو بود، از سالهای اول کودکی به عالم موسیقی گام مینهد و اولین هدفش موسیقیدان شدن بود. در چهارده سالگی به شعر روی آورد ولی خودش گفته تا بیستوپنج سالگی به موسیقی بیشتر از ادبیات علاقه داشته است. کوندرا بعد از چاپ دو مجموعه شعر، در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۸ ده داستان کوتاه با عنوان «عشقهای خندهدار» نوشت که در آنها به رابطه فرد با اجتماع توجه خاص مبذول شده است.
کوندرا در آستانه بهار پراگ در سال ۱۹۶۷ در نطق افتتاحیه کنگره نویسندگان چکسلواکی به اختناق و سانسور حاکم بر ادبیات چکسلواکی میتازد و بر اهمیت آزادی فرهنگی تأکید میکند. پس از حمله نیروهای پیمان ورشو و اشغال چکسلواکی در ۱۹۶۸ و موج فرار و پناهندهها به اروپای غربی و آمریکا و خودکشی برخی از روشنفکران، کوندرا در کشور ماند. انتشار کتابهای جدید او و عرضه کتابهای قدیمش را در کتابخانههای عمومی ممنوع کردند و در سال ۱۹۶۸ از دانشکده سینما عذرش را خواستند ولی او از نوشتن باز نماند. کوندرا سرانجام با همسرش ورا به فرانسه مهاجرت کرد و در مدرسه مطالعات عالی فرانسه سمینارهای آزاد در زمینه رمان و ادبیات برگزار کرد. اولگا کارلایل، رماننویس و منتقد ادبی مشهور مجله «لیترری ریویو» درباره کوندرا نوشته بود: «در دهه ۱۹۸۰، میلان کوندرا برای زادگاهش چکسلواکی همان کاری را انجام داد که گابریل گارسیا مارکز برای آمریکای لاتین در دهه ۱۹۶۰ و سولژنیتسین برای روسیه در دهه ۱۹۷۰ انجام دادند. او اروپای شرقی را به خوانندگان غربی نشان داد و این کار را با رویکردی انجام داده است که جذابیتی جهانی دارد.»
ژان دومینیک بیرر، نویسنده اولین بیوگرافی او به زبان فرانسوی که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، در مصاحبهای رادیویی میگوید:« من این تصور را دارم که برخی از مردم چک، از جمله روشنفکران، او را اولاً به خاطر گذشته کمونیستیاش سرزنش میکنند و ثانیاً به دلیل اینکه حتی پس از انقلاب مخملی هم در کشورش کاملاً نامرئی بوده است: اینکه او در هیچ نوع فعالیتی در کشورش شرکت نداشت.»
هفتهنامه سیاسی «رسپکت» در قالب مقالهای مستدل و مستند فاش کرد که کوندرا با سازمان امنیت سابق چکسلواکی سابق همکاری میکرده و گزارش منتقدان این رژیم را برای سازمان ارسال میکرده است. این خبر رسوایی بینالمللی بزرگی ایجاد کرد. کوندرا اتهامات وارده را رد کرد اما توضیحات بیشتری نداد و تصمیم گرفت از این رسانه شکایت نکند. بحثهای زیادی پیرامون شخصیت کوندرا به راه افتاده. سال ۲۰۱۹، کوندرا، نخستوزیر چک، آندری بابیش را به آپارتمان خود در پاریس دعوت کرد که به عنوان شخصیتی فاسد شهره خاص و عام بود و در اتحادیه اروپا به اتهام تضاد منافع و اختلاس از منابع مالی اروپا مورد بازجویی قرار گرفته بود. بلافاصله پس از این دیدار، کوندرا تابعیت مجدد چک را دریافت کرد، زیرا در سال ۱۹۷۹ به دستور مقامات کمونیستی در پراگ شهروندی سابق چکسلواکی خود را از دست داده بود.
در حالی که اکثر مردم قبول دارند که کوندرا شایسته دریافت تابعیت و پاسپورت چک است، شرایطی که تحت آن این تابعیت نصیب او شد ضربه دیگری به وجهه عمومی او در کشور وارد کرد، زیرا اعتقاد بر این است که بابیش مأمور امنیت دولتی چکسلواکی سابق بوده است. او در مصاحبهای اعلام کرد: «من خوشحالم که یک سال پیش از این فرآیند را آغاز کردم و برای این واقعیت که توانستم در طول حیات سیاسیام این کار را انجام دهم، ارزش قائلم.»
میلان کوندرا در کتاب «وصایای تحریفشده» دیالوگ ماندگاری دارد:
- شما کمونیست هستید، آقای کوندرا؟
- نه، من رماننویسم.
- شما دگراندیش هستید؟
- نه، من رماننویسم.
- راست هستید یا چپ؟
- نه این و نه آن، من رماننویسم.
منبع : ایران آنلاین | نویسنده اسدالله امرایی - مترجم و روزنامه نگار