ده لحظه برتر مهمونی | صدای آواز یه پرنده
اختصاصی سلام سینما - برنامه «مهمونی» یکی از پرطرفدارترین برنامههای این روزهای شبکه نمایش خانگی است. از آن برنامههایی که حتی کسانی هم که تماشایش نکردهاند، با عروسکهایش خصوصاً دو عروسک بچه و پشه آشنایی دارند. چراکه علاقه به این دو عروسک باعث شده اکثر صحنههای عروسکی «مهمونی» در شبکههای اجتماعی بارگذاری شود و دستبهدست بچرخد. این جمله که «مهمونی» را ندیدم اما صحنهٔ عروسکها را در اینستاگرام میبینم همیشه، جمله پرتکرار این روزهاست. هرچند که عموماً لحظات اینستاگرامی «مهمونی» کوتاه و تکراری هستند و حس و حال دیدنشان اصلاً با تماشای کامل هر قسمت و حضور در جمع آقای طهماسب و همهٔ عروسکها قابلمقایسه نیست، اما نشان از محبوبیت عروسکهای جدید ایرج طهماسب دارد.
مهمترین ویژگی های مجموعه «مهمونی»
حالا نزدیک به بیست قسمت از مجموعه مهمونی، دقیقاً هفده قسمت، گذشته و دیگر وقت خوبی است تا بهترین لحظات عروسکی این برنامه را انتخاب کنیم. البته که انتخاب بهترین لحظهها هرچقدر هم بخواهد اصولی باشد، یک جایی با احساس و سلیقه شخصی گره میخورد، اما سعی کردیم صحنههایی را انتخاب کنیم که محبوبیتشان نزد تماشاگران بیش از باقی لحظات بوده است و مردم درباره آنها بیشتر صحبت کردهاند. برایناساس عروسک محبوبتر یعنی بچه و پشه بیشترین لحظات ماندگار «مهمونی» را با حضورشان ثبت کردهاند. در کنار این اما به لحظات دیگری هم پرداختهایم که شاید بهاندازه صحنههای معروف «مهمونی» دیده نشده باشند اما میتوانند بهواسطه کیفیت اجرا و حس همدلیبرانگیزشان در لحظه، عنوان لحظهٔ ماندگار «مهمونی» را از آن خود کنند.
۱۰- رقص روح در بیبندوبار بند! / قسمت ۱۷
دی جی و شاباش، اعضای گروه بیبندوبار بند، هرچند نقش کوتاهتری نسبت به باقی عروسکها دارند اما این از شیرینیشان کم نمیکند. دیجی با لحن بامزه و تشکر و خیرمقدم عرضکردنش و شاباش با آن گویش شیرازی خود حالا بعد از هفده قسمت حسابی خود را در دل تماشاگران جا کردهاند. این دو که در صدد هستند مهمانان آقای طهماسب را به عضویت گروه موسیقی خود دربیاورند، در این قسمتهای اخیر بالاخره یک عضو پایه پیدا کردهاند: جناب روح که البته ازآنجاییکه نامرئی است برای گروه سودی ندارد اما همراهیاش با دیجی و شاباش یکی از قسمتهای ویژه آیتم خوشامدگویی برنامه را که به عهده دی جی و شاباش است، نتیجه بخشید.
در قسمتی که شبنم مقدمی مهمان برنامه است، روح برای اولینبار بهعنوان عضوی از بیبندوبار در مراسم خوشامدگویی حاضر میشود. قطعاً طراحی جالب عروسک روح تأثیر ویژهای در جذابیت سکانس رقص او دارد. بالا و پایین رفتنهای روح و بزرگ و کوچکشدنش تنوع خاصی به اجرای عروسک بخشیده و رقص او واقعاً بامزه و دوستداشتنی است. مدلی که دستانش را به پیشانیاش میزند، یادآور رقصهای قدیمی است که برای نسل جوان حالا خندهدار به نظر میرسد. به شکل کلی روح یکی از پرجنبوجوشترین عروسکهای برنامه است و رقصش در قسمت هفدهم بسیار خوب از آب درآمده. اینکه مهمان برنامه هم روح را نمیبیند و تماشاگران روح را میبینند و هم تلاش طهماسب برای دستبهسر کردن او باعث شده این لحظه از «مهمونی» گیرایی بیشتری هم پیدا کند.
۹-کته و مرد سوار بر اسب سفید/ قسمت ۵
کته هم شخصیتی است که هرچند نقش کمرنگتری نسبت به عروسکهای اصلی دارد اما این از جذابیتش کم نمیکند. دختری با موهای بامزه فرفری، دماغی بزرگ و ته لهجه شمالی که از همان قسمت اول مهرش را بر دل تماشاگران انداخت. کته یک داستان تکراری دارد که هرچند در هر قسمت مجدداً آن را بازگو میکند اما این باعث کلیشهای یا تکراری شدن داستان نمیشود. داستان کته که اولینبار در همان قسمت اول رو میشود هم خودش داستان جالبی است. او هر شب خواب میبیند کنار یک برکه ایستاده و مردی سوار بر اسب سفید به سمت او میآید اما به برکه که میرسد نمیتواند از آن بگذرد و در نتیجه امتناع میکند! خود کته با لحن بامزهای این امتناع کردن را به کار میبرد. مرد که نمی تواند از برکه عبور کند، ناگزیر از اسب پیاده میشود و شروع میکند به قاسمآبادی رقصیدن!
اولین مواجهه ما با این داستان قطعاً یکی از خندهدارترین صحنههای کته است اما در این یادداشت میخواهیم برخورد او با صابر ابر را بهعنوان لحظه ماندگار کته انتخاب کنیم. یکی از هیجانزدهترین کتههای «مهمونی» که تا صابر ابر را میبیند هول میشود و عنان از کف میدهد چرا که او دقیقاً شبیه همان مردی است که در خواب میدیده و حالا خیال میکند خوابش تعبیر شده. یکی از نکات بارز شخصیت کته، در کنار خندهها و ریسهرفتنهای تمامنشدنیاش، این مدلی است که ناگهان از ذوق غش میکند و افقی میشود. خصلت جالبی که در خاطر میماند و ثمره کار خوب عروسکگردان کته است.
یکی از دلایلی که این صحنه در مقایسه با برخوردهای دیگر کته با مهمانانی مانند هومن سیدی و پژمان جمشیدی جالبتر است، حضور قیمه خانم در آن صحنه است که از حرکات کته تعجب کرده و میخواهد بهش تذکر بدهد که جلوی صابر ابر سنگینتر رفتار کند. اما ذوقی که کته در لحظه اول دیدن صابر ابر میکند و فریاد میکشد که اسبی در دلش شیهه میکشد واقعاً بهیادماندنی است. صحنه دونفره کته و آقای مجری در قسمت هفدهم هم یکی دیگر از صحنههای خوب کته تا به اینجاست.
۸-قیمه خانم کوچک/ قسمت ۷
جنس شیرینی قیمه خانم با همه عروسکهای دیگر فرق میکند. مادر مهربان و سپید موی «مهمونی» که بسیار مهربان است، قربان صدقه رفتنهایش از شدت دلبری تیر به قلب تماشاگر میزند و مهرش را به همهٔ اعضای آن تالار میدهد. طراحی عروسک قیمه و صداپیشگیاش هم دو عنصری هستند که بر جذابیتهای این مادربزرگ مهربان افزودهاند. از جمله دیالوگهای قیمه که در خاطر میماند یکی سلام و احوالپرسیهایش با مهمانان است که حال یکسری آدم غریبه که خود مهمان هم آنها را نمیشناسد میپرسد و مهمان را گیج میکند. محبتهایش با ایرج و قربان صدقه رفتنهایش هم یکی دیگر از خصلتهای ماندگار قیمه است. مخصوصاً وقتی به طهماسب میگوید باید گل یا شیرینی یا نقلی را بردارد و ایرج را جای آنها بگذارد و متقابلاً هم وقتی ایرج قربان صدقه مشابهی میرود، خیلی بامزه ذوق میکند و از قربان صدقه رفتن ایرج خوشش میآید. دراینبین یکبار که روح همهجا را بهم ریخته و او عصبانی است و در جواب قربان صدقه ایرج میگوید یکسری پیاز گندیده دارد و میخواهد ایرج را جای آنها بگذارد هم، خیلی غیرمنتظره و خندهدار است.
اما جالبترین لحظه قیمه خانم، با اختلاف فاحشی مربوط به قسمتی است که بچه میخواهد در آشپزخانه بخوابد و قیمه دارد سعی میکند او را بخواباند. در این معاشرت شبانه قیمه و بچه، انگار برای چند لحظه قیمه خانم کنار میرود و تماشاگر قیمه کوچولوی درون مادربزرگ مهربان را میبیند. وقتی که شبیه به بچهها باذوق و شوق بامزهای داستان تعریف میکند و با بچه توپبازی میکند و هد میزند. دیدن این قیمه کوچولو برای تماشاگر بسیار خوشایند است و آس صحنه جایی است که ایرج خان برای دستبهسر کردن هوس جوجه کباب بچه، به قیمه پناه میبرد و او را دستاویز قرار میدهد تا فکر کباب را از سر بچه بیرون کند اما قیمه هم پشت بچه را میگیرد و هوس جوجهکباب میکند و بچه و قیمه دوتایی تور و خدا کنان طلب کباب میکنند.
۷-پشه و مهمان شل! /قسمت ۱۰
خب میرسیم به اولین لحظه ماندگار پشه در «مهمونی» که آن را از میان لحظات حضور پشه در کنار مهمانها انتخاب کردیم. برای این مورد لیست رقابت تنگی میان دو مهمان یعنی پژمان جمشیدی و اشکان خطیبی در جریان بود و انتخاب از بین آنها واقعاً سخت به نظر میرسید. خود پشه حالا تبدیل به یکی از دو عروسک اصلی برنامه شده که صحنههایش در اینستاگرام هم طرفداران بسیاری دارد و حتی خشم برخی از رسانههای ارتجاعی اصولگرا را هم برانگیخته است. این خود نشانگر اهمیت و تأثیر عمیق پشه بر جامعه است. در قسمتی که اشکان خطیبی مهمان برنامه است، بهمحض ورود پشه به اتاق، اشکان دستش را سمت او میبرد و میگوید «بفرما خون». اتفاقی که برای پشه جدید و غافلگیر کننده است و اصلا باورش نمیشود. همین ناباوری که در رفتار او بروز مییابد، اینکه شوکه شده و عنان از کف داده باعث جذابیت خاص این لحظهی پشه میشود.
یک نکته بسیار ویژه درباره شخصیت پشه ادب و احترام اوست. مخصوصاً در برخورد با مهمانان خانم، واقعا نزاکت پشه لحظات بامزهای را بهوجود میآورد. در کنار این نزاکت جالبی که آدم اصلا از یک پشه انتظارش را ندارد، صمیمیت و رفاقت او با طهماسب هم به جذابیتهای شخصیت اضافه میکند. اما لحظه انتخابی اصلی ما از حضور پشه در کنار مهمان برنامه مربوط به ملاقات او با پژمان جمشیدی میشود.
دیالوگهایی که میانشان رد و بدل میشود طنازی هوشمندانهای دارد، مانند وقتی که پشه میپرسد شما آدم سفتی هستی و جمشیدی جواب میدهد نه اتفاقا شلام. و هم چند لحظه بعدترش وقتی متوجه اشارههای ایرج میشود و میگوید کسی به شما گفت حرفت رو عوض کنی و زیر زیرکی به ایرج نگاه میکند، لحظهای که دقیقا همان رابطه رفاقتی ایرج و پشه را پررنگ میکند. و هم جلوترش وقتی از خاطره نیش زدن یک دفاع آخر تعریف میکند و ادایش را درمی آورد: «تیم بالا.... تیم پایین...»
۶-بچه و محسن خانواده/ قسمت ۶
عنوان چالشبرانگیزترین رابطه میان مهمانان «مهمونی» و بچه اختصاص پیدا میکند به محسن کیایی. عموماً مهمانان در مقابل بچه و پروبازیهایش یا غافلگیر میشوند مانند ویشکا آسایش یا ستاره پسیانی و یا سعی میکنند از در رفاقت و محبت او را رام کنند و متقاعدش کنند که حرف بد نزند مانند بابک کریمی یا هومن سیدی. اما در این میان محسن خانواده است که آمپرش به سقف میچسبد و یک لحظه کنترلش را از دست میدهد و با بچه دهان به دهان میشود. بچه هم که کم نمی آورد و یک مجادلهای بینشان درمیگیرد که یکی از بامزهترین لحظات «مهمونی» را نتیجه میدهد.
دیالوگهای بداهه بچه که نشان از خلاقیت هوتن شکیبا دارد عامل اصلی جذابیت این صحنه است. از همان ابتدا که با فامیلی محسن کیایی شوخی میکند (محسن کیا هستی؟) تا جلوتر که دعوایشان بالا میگیرد و بعد که خودش را برای محسن لوس میکند. مدلی که او درباره ساندویچ ماکارونیاش حرف میزند، که یادآور آن ساندویچ راس در مجموعه «دوستان- friends» است، طوری محسن کیایی را گیج می کند که خودش هم باورش میشود ماکارانی خورده، بسیار خلاقانه است.
۵-پشه و مسئولیت قبول کردن ایرج / قسمت ۸
شبانههای ایرج خان و پشه از جمله آیتمهای محبوب «مهمونی» میان تماشاگران است. حضور شبانهاش و تعریفهایی که از خاطره زدن آدمها میکند بسیار گیراست. در یکی از این شبها پشه با شکمی بادکرده میآید و تعریف میکند که امروز به بیمارستان زایمان که در نزدیکی آنجاست رفته و یک پس کلهٔ خوب زده. ایرج خیلی زود دوهزاریاش میافتد و از او میپرسد که احساس حالت تهوع و ویارانه دارد یا نه.
بیاغراق این نهتنها یکی از بهترین صحنههای پشه که یکی از بهترین صحنههای کل «مهمونی» هم هست. وقتی که پشه ناگهان استرس حاملگی میگیرد، در نقشش فرومیرود، ابتدا میترسد بعد احساس پدرانه یا مادرانه؟! درش بیدار میشود و شکمش را نوازش میکند و از بچه حرف میزند و از ایرج میخواهد که مسئولیتش را قبول کند. دیالوگهای دوپهلوی پشه و ایرج در این صحنه از جمله بهترین دیالوگهای سریال است و نشان از هنر بداههپردازی کاظم سیاحی و ایرج طهماسب هم دارد.
۴- بیخوابی بچه/ قسمت ۱۰
صحنه با ایرج طهماسب و نوروز شروع میشود. نوروز پیش طهماسب خوابیده و خاطره تعریف میکند. به آخرهای خاطرهاش که میرسد، بچه را در بکگراند تصویر میبینیم که در داخل حیاط است و به داخل خانه میآید و میرود بالای سر طهماسب.
- عه. بچه تو چرا نخوابیدی؟
- تو روسننه!
این شروع دیالوگهاست. البته سریع یادش میافتد که باید با ایرج حداقل مؤدبانه حرف بزند و حرفش را اصلاح میکند: نوروز و سننه! بعد تعریف میکند که خوابش نمیبرد. این یکی از بامزهترین تعریفهای بچه است. وقتی از دست خودش عصبانی است و پتو! خوابش نبرده و میگوید پتو را میکشد گرمش میشود، کنار میزند سردش میشود. اول دستشویی نداشته و به خودش گفته آفرین برو بخواب و بعد تا به رختخواب رفته دستشوییاش گرفته و مجبور شده بلند شود و بعد هم روشن خاموشکردن چراغخوابش را پرانده. این صحنه تلفیقی از همهٔ حالتهای دوستداشتنیاش است. از لوس شدنها و آن لحن بامزه آفرین گفتنش تا عصبانیت و بدوبیراه گفتن که ایرج را مجبور میکند طبق معمول جلوی دهان بچه را بگیرد. اینکه صحنه با ماچ به پایان میرسد، جذابیتش را دوچندان میکند.
۳- پشه و رستم! / قسمت ۳
باز هم برویم سراغ پشه و یکی دیگر از صحنههای جالبش. وقتی که به قهوهخانه رفته و در میان دود و دم قلیان و بوی سیب و لیمو نعناع یک پس کلهٔ مناسب پیدا کرده و زده. در آغاز صحنه پشه به ایرج اطمینان میدهد که نمیخواهد او را بزند. امروز زده و سیر است و فقط دوست دارد که یک چوبی را در دستش بگیرد. ایرج خوشحال از اینکه قرار نیست با او کلنجار برود شب بخیر میگوید و میخوابد که ناگهان پشه با لحنی حماسی از رستم میگوید و شروع میکند شعر حماسی خواندن و کاشف به عمل میآید که پشه پیرمرد نقالی را زده و حالا باید تا صبح نقالی کند و شاهنامه بخواند. در انتهای صحنه میگوید ناگهان به یاد مادربزرگ سهراب افتاده، رودابه. «آن بانویی که یک روز در جوانی زال فریفتهٔ او بود ... مو سپید کرده است و مرگ نوهٔ خویش به چشم میبیند ...»
این یکی از جذابترین آیتمهای پایانی «مهمونی» است. نقالی کردن پشه با آن لحن حماسی بسیار بامزه است بهقدری که شدیدترین خندهها و قهقهههای ایرج تا به اینجای سریال را درمیآورد.
۲- بچه و بابانو/ قسمت ۲
این صحنهٔ بچه و ایرج طهماسب یکی از اولین صحنههایی بود که در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد و موردتوجه قرار گرفت. یکی از همان صحنههایی که در قسمتهای اول «مهمونی» توجه همه تماشاگران را به خود جلب کرد. در این صحنه ایرج مشغول کار است که بچه پیش او میآید. درحالیکه لباس ایرج را پوشیده که برایش چند سایزی هم بزرگ است. صحبت با لباس شروع میشود و حاضرجوابی بچه همهمان را از خنده رودهبر میکند. «بابا تو چقد خسیسی ... من صدتای تورو میخرم.»
اما این تازه اول ماجراست و بهترین بخش صحنه وقتی شروع میشود که بچه میگوید کارت عروسی دارد و از ایرج میخواهد که او نقش بابانو را بازی کند و باهم به عروسی بروند تا شام عروسی بخورند. لوس شدنهای بچه در این صحنه از دلنشینترین لوس شدنهای اوست ... «توروخدا من صفرزاده باشم تو با بانو باش ...» در انتهای صحنه وقتی که بچه در نقش صفرزاده فرومیرود و میگوید که کیف بانو را میگیرد تا به دستشویی برود و تا منتظرش بماند سیگار میکشد و بعد با طهماسب شبیه به شوهرهای عنق حرف میزند، «مهمونی» یکی از آسهای پیکش را رو میکند. در کنار این لوس شدنهای جذاب، قاطیکردنهای همیشگی بچه هم ضرباهنگ صحنه را بالا نگه میدارند.
۱-یکلحظهٔ پدر پسری ویژه/ قسمت ۱۴
لحظههایی که در آیتم شبانه و قبل از خواب، بچه پیش طهماسب میآید از جمله لحظات سریال است که همیشه موردتوجه قرار میگیرد. جدای از شخصیت خود بچه که بیاغراق میتوان آن را مهمترین شخصیت «مهمونی» دانست، شخصیتی که میتواند «کلاه قرمزی» جدید طهماسب باشد، رابطه ایرج و بچه در این صحنههای دونفره همان نکتهای ست که این صحنهها را ویژه میکند.
اما در میان همهٔ این صحنههای دونفره، صحنهای که بچه در بغل طهماسب خوابیده یک چیز دیگری است ... صحنهای که اهمیتش را از یک رابطه احساسی عمیق و پدر و پسری میان این دو میگیرد. وقتی که ایرج خان در اوج خستگی باید با صبر و آرامش جواب سؤالات تمامنشدنی بچه را بدهد که چرا گوشش مو دارد و شعور داشته باش حرف بدی است یا نه و چرا بچه گوزن نمیخوابه؟ دیالوگهایشان به کنار که بسیار بامزه است، جدای از این آن صمیمیتی که میانشان در جریان است، وزن صحنه را جابهجا میکند. صمیمیتی که در لحظه پایانی سکانس به یک خندهٔ شیرین و دلربای بچه میرسد و آنها در آغوش هم میخوابند. پس از این صحنه حضور بچه در آهنگ تیتراژ جدید که ترکیب صدای طهماسب و بچه است، تماشاگر را شیفتهٔ خود میکند.