جک نیکلسون و ناگفتههایی از میکلآنجلو آنتونیونی

در دهه 1970 میلادی، جک نیکلسون به عنوان یکی از درخشانترین بازیگران هالیوود شناخته میشد. حضور او در یک پروژه، اغلب تضمینی برای موفقیت و سودآوری آن بود. با نگاهی دقیقتر به کارنامه هنری او درمییابیم که جک نیکلسون همواره در انتخاب نقشهایش دست به ریسک زده و به سراغ گزینههای معمول و امن نرفته است. او حتی با وجود نامزدیهای متعدد برای دریافت جایزه اسکار، گاهی از رسیدن به آن بازمانده است.
او در آن سالها با کارگردانان بزرگی مانند میکلآنجلو آنتونیونی و رومن پولانسکی همکاری داشت؛ اگرچه برخی از این پروژهها در گیشه چندان موفق نبودند.
در مصاحبهای منتشر شده در سال 1974، جان راسل تیلور با جک نیکلسون درباره تجربه همکاریاش در فیلم (The Passenger) «حرفه: خبرنگار» که با نام «مسافر» نیز شناخته میشود، گفتوگو میکند؛ اثری که به بررسی هویت فردی و مرزهای میان واقعیت و خیال میپردازد.
در اینجا برشی از این گفتوگوی جذاب را مرور میکنیم.
میکلآنجلو آنتونیونی؛ استاد ظرافت و ابهام
جک نیکلسون درباره نحوه جذب مخاطب توسط میکلآنجلو آنتونیونی میگوید:
«مسافر همانند دیگر پروژههایی که در سالهای اخیر در آنها حضور داشتهام پرریسک است، ساختار خاص روایت آن، که به صورت دومشخص و سومشخص انجام میشود، چالشی برای مخاطب ایجاد میکند. درونمایه فیلم حول محور دگرگونی هویت و فانتزیهای درونی انسان میچرخد. انسانی که به خود میگوید «چرا دست از این زندگی نکشم و فردا بهعنوان فرد جدیدی بازنگردم؟» با مسائل بسیاری چون انرژیهای ماورایی، پیرامون این فانتزی دستوپنجه نرم میکند و مرز بین واقعیت و خیال را به ما نشان میدهد.»
به اعتقاد جک نیکلسون، موفقیت این فیلم بیش از هر چیز به نحوه ارائه این مفاهیم به تماشاگر بستگی دارد. ساختار فیلم مرموز است. مردی که تغییر را انتخاب میکند، در موقعیت عجیبی قرار دارد.
جک نیکلسون درباره همکاری با میکلآنجلو آنتونیونی میگوید: «کار کردن با آنتونیونی برایم تجربهای آموزنده و البته دشوار بود. گاهی میان ما تنش ایجاد میشد، اما این طبیعت کار هنری است. او بیشک یک استاد تمامعیار است.»
او میافزاید: « برخلاف برخی کارگردانان که آثارشان بر اساس تصادف پیش میرود و بعدها منتقدان نکاتی را در آنها کشف میکنند، میکلآنجلو آنتونیونی هر چیزی را با دقت و آگاهی تمام در فیلمهایش قرار میگنجاند؛ هیچ چیز در آثار او اتفاقی نیست.
میکلآنجلو آنتونیونی سعی دارد با پایه و اساسی ظریف و پیچیده مخاطب خود را گیر بیندازد. همکاری با چنین کارگردانی برای من بسیار آموزنده و دشوار بود. گاهی اوقات بین ما تنش ایجاد میشد، اما خب این طبیعت کار در سینماست. درهرصورت میکلآنجلو آنتونیونی یک استاد تماموکمال است.»
جک نیکلسون میکلآنجلو آنتونیونی را فردی با ذهنی باز و رویکردی غیرکلیشهای توصیف میکند؛ کارگردانی که هر سکانس را همچون یک مستند زنده میبیند و نسبت به اثر خود تعصب بیجا ندارد.
دشواریهای کار با میکلآنجلو آنتونیونی
جک نیکلسون درباره دشواریهای همکاری با میکلآنجلو آنتونیونی تصریح کرد: «هر کاری سختیهای خود را دارد. او برای همه مرد مرموزی است. مردم دوست دارند از ذهنیت او سر در بیاورند. میکلآنجلو آنتونیونی نمیتواند به آنها بگوید در سرش چه میگذرد. اگر این کار را بکند دیگر نمیتواند مفاهیم ذهنی خود را از طریق آثارش و به شکلی درست به مخاطب منتقل کند.»
وی ادامه میدهد: «بازیگران سر صحنه فیلمبرداری جرئت پرسیدن سؤالهای ساده از او را ندارند و این موضوع برای آدم معروف و بزرگی همانند او کمی دردسرساز است.»
وی درباره تفاوت شیوه کارگردانی فرانسوا تروفو با میکلآنجلو آنتونیونی میگوید: «من آثار فرانسوا تروفو را مطالعه کردهام. این کارگردان اکنون آرام و ملایمتر شده. من مطمئنم که آدم بهشدت سرسختی است، اما هر چه باشد از او نمیترسی و میتوانی سؤالات احمقانه ساده بپرسی.
شیوه کار فرانسوا تروفو نسبت به سایر فیلمسازان عجیبوغریبتر است. از نظر او هر روش روایتی میتواند جوابگو باشد، تنها باید بهدرستی تصمیم بگیری.»
جک نیکلسون همچنین درباره سبک خاص کارگردانی آنتونیونی توضیح میدهد که: «آنتونیونی از بازیگران نمیخواهد بازی کنند، بلکه میخواهد تنها دیالوگهای خود را بگویند و حرکت کنند. او ساختار دراماتیک نمیآفریند، بلکه پیکربندی انجام میدهد؛ هرچه سادهتر رفتار کنی، این پیکر نیز شفافتر و مؤثرتر خواهد بود.»
وی در ادامه میگوید: «نباید ساختار درونی شخصیتت را بشکنی؛ او دنبال شفافیت میگردد. تنها در این صورت کل ساختار بهخوبی دیده میشود. اگر این چهارچوب را بشکنی، برخلاف سبک هنری میکلآنجلو آنتونیونی عمل کردهای. آموختن این موضوع برایم دشوار بود، اما خوشبختانه بدان رسیدم و توانستم از چنین تجربهای در پروژه (Chinatown) «محله چینیها» رومن پولانسکی نیز بهره ببرم.»
تفاوتهای میکلآنجلو آنتونیونی و رومن پولانسکی در شیوه کارگردانی
او در پایان به تفاوتهای شخصیتی رومن پولانسکی با میکلآنجلو آنتونیونی اشاره میکند و میگوید: «رومن پولانسکی عاشق بحث و جدل است. البته منظورم دعوا نیست، بلکه بحثهای خلاقانه است. او همیشه در این مشاجرهها پیروز میشود و به نوعی این شیوه به بخشی از روند کار او تبدیل شده است.»
همکاری جک نیکلسون با کارگردانان بزرگی چون میکلآنجلو آنتونیونی و رومن پولانسکی، نه تنها بر ارزش کارنامه هنری او افزود، بلکه نشان داد که یک بازیگر واقعی چگونه میتواند خود را با سبکها و رویکردهای گوناگون سینمایی تطبیق دهد. این تجربههای گرانبها، جک نیکلسون را به هنرمندی تبدیل کرد که فراتر از جوایز و افتخارات، نامش با جسارت، خلاقیت و اصالت در حافظه سینما ثبت شده است؛ مسافری که در مسیر پرمخاطره هنر، بیوقفه به پیش میرود.