جستجو در سایت

1402/08/09 00:00

امپراتوی ضعیف کُش‌ها

امپراتوی ضعیف کُش‌ها

  سینمای مارول دقیقا خواستگاه رسانه‌ای هالیوود از روایت‌گری است. سینمایی مملو از قهرمانانی بی‌پایان که هیچ‌وقت به فکر ضعیف کُشی نمی‌اُفتد. ما در دنیای مارول صرفا با سری داستان‌ها که فرانچایزهای مختلفی دارند و لیگ‌های متعددی برگزار می‌کنند روبه‌رو نیستیم، در این مدیوم مارول شکل بازآفرینی شده دیزنی است. دیزنی کودکان را برای پذیرش یک ابرقهرمان، آن‌طور که خود می‌خواهد، آماده می‌کند و مارول ابرقهرمان مورد نظر را معرفی. این‌گونه است که هنگامی که از سینما در این مدیوم حرف می‌زنیم از تکنیک باید بگوییم که مثلا فیلم «گرگینه در شب» ساخته مایکل جاکینو میزان‌سن چشم نوازی دارد و کاراکترها هرچند نامفهوم در ذات خود اما دلچسب بر قصه نشسته‌اند. سینمایی که اصلاح‌رنگ فوق‌العاده‌ای به خود گرفته و بیننده گویی در حال تماشای خواب دیگری است. تا به اینجا فیلم خیلی هم عالی نمره قبولی گرفته و با توجه به این‌که برای مدیوم تلوزیون ساخته شده مخاطب را به یاد ژانر ترسناک کلاسیک و «قفسه دکتر کالیگاری» می‌اندازد. هجوم اکسپرسیونیسم آلمانی به فیلم ذات سینمای مارول را اندیشمندانه جلوه می‌دهد اما نباید فراموش کرد که این ذات همان توجیه اقتصادی را با خود دارد که از رژیمی ضعیف کُش حمایت کرده است.

*ذات

داستان مقدمه‌ای است برای ورود به عصر جدید سینما در مارول و مشخصا هالیوود. سینمایی که قرار است داستان‌هایی برای ما تعریف کند که مخاطب را از اهریمنان فرضی بترساند و حتی وقتی «جن‌گیر: مومن» می‌سازد به فکر تضعیف باورهای مخاطب است. این ابدا توهم توطئه نیست بلکه هشدار یک توطئه بزرگ برای ذات سینما است. سینمایی که با آن می‌شود تفکر را روشن کرد حالا باید از تسخیر توطئه‌وار آن جلوگیری کرد و فقط هم با سینما می‌توان به مبارزه با آن پرداخت. به شروع این داستان دقت کنید: ما قهرمان را در حالی می‌بینیم که یک در کرکره‌وار آن را نمایان می‌کند؛ سپس متوجه می‌شویم آن قهرمان در مجلسی پا گذاشته که همه شکارچی هیولا هستند؛ سپس متوجه می‌شویم او که خیلی هم به ظاهر دلرحم است بیش‌تر از بقیه کُشته و... فیلم ناخواسته اما آگاهانه این پیام را به بیننده می‌دهد که ما در اخبار می‌گوییم فلانی خیلی مهربان است اما شما باور نکنید. خاصیت فضاهای اکسپرسیونیسمی، که به باور من وجود تکنولژی در فیلم آن را ضایع کرده است، وارونه جلوه دادن تم است. این قاعده تا جایی پیش می‌رود که مثلا ما می‌دانیم صادق هدایت، «قفسه دکتر کالیگاری» را دیده و بعد به نگارش «بوف کور» دست زده. البته ابدا قصد مقایسه این دو اثر را با یک دیگر ندارم اما فضای اکسپرسیونیستی در آن داستان هم هویدا است. ما در فیلم‌نامه «گرگینه در شب» با دو عنصر درونی و بیرونی روبه‌روایم. عناصری که هر دو در یک کاراکتر دیده خواهند شد. السا که یک شکارچی هیولا در فیلم است برای رهایی از یک بند و به دست‌آوردن بلاد استون در این رقابت شرکت کرده است اما ذاتا کشنده نیست. این ذاتا کشنده نبودن او با رقابت در این رویداد همخوانی ندارد. درست مانند شعاری که دیزنی می‌دهد. 

*منتقدان 

منتقد کارش چیست؟ دقیقا چه ویژگی مهمی در این فیلم را تحسین کرده است؟ دستاوردی به عنوان نو‌آوری در سینما محسوب می‌شود که ما بتوانیم ادعا کنیم آن برای اولین بار است. هیچ‌چیز فیلم برای یک فیلم باز اولین دفعه نیست. فکر می‌کنم حتی منتقدان جاه‌طلب هم حرفی نمی‌زنند که منافعشان به خطر افتد. منفعت یک منتقد سینما این است که از فیلم تعریف کند. گرچه حق می‌دهم این اثر در مدیوم سینمای پر زرق و برق مارول تازگی داشته باشد و متنقدانی را که در سرشان انبوهی از محصولات دیزنی، پیکسار، برادران وارنر و... را سر ذوق آورد اما این ذوق به شدت از ناآگاهی است و باید به حال آن تاسف خورد. اخیرا فیلم «لال سینگ چادا» نسخه هندی فیلم «فارست گامپ» رابرت زمکیس را دیدم. فیلمی که حتی در کارگردانی هم تلاش کرده بود مشابه نسخه آمریکایی‌اش عمل کند اما باید پذیرفت نجابت آسیایی سینمای این فیلم‌نامه شاهکار را چندین برابر کرده. مسئله که اخیرا در سینمای هالیوود هم دیده می‌شود. یعنی هالیوود فهمیده با تصاویر اروتیک دیگر نمی‌توان عمق یک داستان را افزایش داد؛ گرچه ممکن است جذابیت کاذبی ایجاد کند اما این جذابیت هیچ‌ربطی به سینما ندارد. «گرگینه در شب» هم از این قاعده منفک نیست. مارول تلاش می‌کند سینمای محجوب و در عین حال جهانشمولی از نظر فرهنگی تحویل مخاطب دهد که با آن می‌توان هر اندیشه‌ای را تسخیر کرد. 

علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط