توقیف میکنم پس هستم

مدتی پیش مسئولین سینمایی لیستی از آثار توقیفشدهی سینمای بعد از انقلاب را ارائه کردند که نزدیک به 230 فیلم سینمایی از کارگردانان مختلف را در خود جای داده بود که در میان آنها افراد صاحب نامی همچون بیضایی، کیمیایی، پناهی و... به چشم میخوردند همین مسئله بهانهای شد تا نگاهی بیندازیم به مقولهی توقیف و سانسور و تأثیر آن بر سینمای ایران.
سانسور و توقیف هنر بهخصوص هنرهای نمایشی را شاید بتوان هم عصر و همگام با خود هنر دانست، از نخستین تلاش های یونانیان باستان برای ایجاد تئاتر تا به همین امروز همیشه قواعد و قوانین جامعه سعی داشته تا خود را به هنر و هنرمندان غالب کند، ازآنجاییکه اصولاً ذات هنر آزاد و هنرمندان جزو روشنفکران و معترضان جوامع هستند آثار آنها هر از چند گاهی به مذاق سردمداران حکومتها خوش نمیآید و به بهانههای مختلف دست به سانسور و توقیف این آثار میزنند، هنر سینما نیز بهعنوان یکی از شاخههای همهگیر و تأثیرگذار هنر نیز همیشه تیغ سانسور را بر روی سر خود دیده و از ابتدای شکلگیری قوانین مدونی برای ساماندهی به آن تنظیمشده، نخستین و سیستماتیک ترین شیوهی سانسور را میتوان در آغاز دههی بیستم یعنی آغاز کار هالیوود دید که صاحبنظران و مسئولین آمریکایی با همفکری صاحبنظری مذهبی به نام ویلیام اچ هیز قوانینی را به وجود آورند که بعدها به نام قانون هیز معروف شد و هدف آن این بودکه از کج روی سینماگران و منحرف نمودن افکار مخاطبین جلوگیری کند، قوانین هیز بیش از هر چیز به روی جنبههای اخلاقی سینما متمرکز بود و سعی داشت مخاطب را از دیدن تباهیها و پلیدی های زندگی بشر دور کند بهمرور اما با وقوع جنگ جهانی دوم، جنگ ویتنام، جنبش هیپیها و ظهور موج های نو سینمایی هالیوود مجبور شد از قوانین خود عدول کرده و دست سینماگران را برای ساخت آثارشان باز بگذارد البته این بدان معنی نیست که سانسور بهصورت کامل از هالیوود رخت بربست کما اینکه مدتی قبل با افشای اسناد سونی پیکچرز مشخص شد سرمایهگذاران فیلم مرد عنکبوتی قوانین سختی را برای ساخت این فیلم پیش پای سازندگانش قراردادند که این نشانگر بقای سانسور در مهد سینمای جهان است، در ایران نیز سانسور و توقیف عضو لاینفک سینما بوده و چه پیش از انقلاب و چه پس از آن آثار بسیاری سانسور شدهاند که از معروفترین آثار توقیفشدهی سینمای پیش از انقلاب میتوان به دایرهی مینا، اون شب که بارون اومد،شازده احتجاب و بسیاری دیگر اشاره کرد اما تفاوت اصلی سینمای پیش از انقلاب را با سینمای بعد از انقلاب شاید بتوان در سازوکار تولید دانست، سینمای پیش از انقلاب به دلیل شیوهی تولیدی که تا حدی مشابه ساختارهای استودیویی بود بهخوبی از خطوط قرمز سانسور آگاه بوده و میدانست که برای بازگشت سرمایه نیاز به اکران فیلم دارد و توقیف چیزی نیست جز از دست رفتن سرمایهی فیلم پس به شکل خودکار از ساخت فیلمهایی که احتمال توقیف آنها میرفت خودداری میکرد هرچند که در این میان آثاری نیز ساختهشده که توقیف شدند اما با نگاهی به شیوهی تولید آنها میتوان مشاهده کرد اکثر این آثار یا با سرمایهی شخصی ساختهشده و یا حاصل سرمایهگذاری گروهی هستند و توقیف آنها ضرر عمدهای را متوجه کسی نمیکند، با وقوع انقلاب و تغییر رویکردها، سینما به شکل کامل به دولت و سرمایههای دولتی وابسته شد که همراه آن انواع خطوط قرمز جدید نیز ایجاد شد در حقیقت این دوره به خاطر آنکه رویکردها متفاوت بود ساختاری نظاممند وجود نداشت تا همانند پیش از انقلاب مانع از ساخت آثاری شود که صاحبان آن آگاه به توقیف اثر باشند و همین مسئله باعث شد تا در طول کمتر از چهار دهه 230 فیلم در سینمای ایران توقیف شوند که البته به این لیست باید فیلمهایی را که از جانب نهادهای مختلف تحریم شدند و یا در میانهی اکران از پرده پایین کشیده شدند را هم اضافه کرد، این توضیحات در ظاهر شاید مسائل ساده و بدیهی باشند اما نگاهی به تأثیر توقیف و سانسور شاید بتواند ذرهای از عمق فاجعه را روشن سازد، برای درک این تأثیرات بد نیست آنها را دستهبندی کرده و به هرکدام جداگانه بپردازیم.
نخستین اثر توقیف و سانسور قطع رابطهی میان هنرمند و مخاطب اوست، هنرمندان بهخصوص سینماگران نیاز دارند تا آثارشان در برابر قضاوت مخاطب قرار گیرد تا بتوانند از تأثیر کار خودآگاه شده و بهمرور از بازخوردهای صورت گرفته به پختگی برسند اما زمانی که توقیف صورت میگیرد دو اتفاق برای هنرمند خواهد افتاد که مهمترین آنها ایجاد نوعی انزوا در هنرمند است، زمانی که سینماگر نمیتواند اثرش را به برای مخاطب به نمایش بگذارد نمیتواند درک درستی از بینش تماشاگر نسبت به بیان خود پیدا کند و همین سبب خواهد شد وی تصور نماید راهی که در پیشگرفته صحیح بوده و آثاری موفق عرضه کرده درحالیکه ممکن است وی نتوانسته باشد آنگونه که باید و می خواسته مفاهیم موردنظرش را انتقال دهد و تنها راه فهمیدن این مسئله برای او این است که نظر تماشاگر را بداند، بهعنوان نمونه شاید اگر کارگردانی مانند ابوالفضل جلیلی تمامی آثارش توقیف نشده بود به چنان پختگی می رسید امروز او کارگردان اسکار گرفتهی ایران بود و همین عدم برقراری ارتباط با تماشاگر باعث شد او به سمت و سوی دیگری از فیلمسازی برود، نکتهی دوم اما ایجاد تغییر در نگرش و جسارت فیلمساز است، زمانی که فیلمساز نمیتواند آنگونه که میخواهد اثری را عرضه کند باعث میشود برای ادامهی حیات کاری خود مجبور شود دست به خودسانسوری بزند که در طولانیمدت جرئت تجربه کردن و خلق نگاه نو را از فیلمساز سلب میکند، بیشک فیلمسازی به غیر یک عمل هنرمندانه یک شغل نیز هست و فیلمساز برای امرارمعاش باید فیلم بسازد و اگر در طولانیمدت فیلم های وی توقیف شود نخواهد توانست فیلمسازی را ادامه دهد و همین مسئله باعث میگردد که فیلمساز بنای محتاط بودن برداشته و تلاش کند فیلمی بسازد که توقیف نشود این اتفاق اما در اکثر مواقع باعث شده که اثر نهایی فیلمی الکن و بیخاصیت شود و نه برای مخاطب جذاب باشد و نه برای فیلمساز افتخار، از سوی دیگر همین مسئله یعنی تلاش برای فیلمسازی بیخطر دلیلی شده بر اینکه بسیاری از فیلمسازان که در گذشته آثار درخشانی خلق کردهاند پس از مدتی دچار تغییر دغدغه و نگاه شوند و این نیز بهجز زایل شدن استعدادها نیست بهعنوانمثال کارگردانی مانند تبریزی که یکی از بهترین فیلمسازهای سینمای ایران بوده در واپسین آثار خود به سراغ موضوعاتی رفته که موجب تعجب تماشاگران و منتقدین شده، از جنبه ی دیگر این مسائل باعث شده بسیاری از فیلمسازان در ابتدای کار با توقیف آثارشان حتی از دنیای فیلمسازی کنار گذاشته شوند و چه بسا استعدادهای بسیاری در این میان سوخته نابود شده باشد.
دومین مسئلهی مهم دربارهی سانسور و توقیف، آسیبی است که به چرخهی اقتصادی سینما وارد میشود، اگر تنها همین 230 فیلم را در نظر بگیریم که از ابتدای انقلاب تا کنون توقیفشدهاند و بهصورت میانگین هزینهی ساخت هرکدام را 50 میلیون تومان در نظر بگیریم متوجه میشویم که مبلغی در حدود 12 میلیارد تومان صرف ساخت این آثار شده البته باید به این نکته نیز توجه کرد که این مبلغ بسیار کمتر از واقعیت است چراکه در میان این آثار توقیفی فیلمهایی از قبیل فرزند صبح وجود دارد که بهتنهایی بالغ بر 2 میلیارد هزینهی ساخت آنها بوده، در اینجا اما این سئوال پیش میآید چه کسی این حق را دارد که چنین هزینه را از اموال عمومی به یک فیلم اختصاص دهد و بعد آن را توقیف کند؟ و آیا اگر صاحبان این آثار نهادهای غیردولتی و بخش خصوصی بودند چه اتفاقی برای آنها رخ میداد؟ اگر یک سرمایهگذار بخش خصوصی 2 میلیارد هزینهی ساخت فیلمی میکرد که قرار بود توقیف شود آیا هرگز این فیلم ها ساخته میشدند؟ بیشک خیر از طرف دیگر آسیبی که توقیف فیلم به اقتصاد سینما وارد میکند مربوط فروش سینما در طولانیمدت است، زمانی که فیلمسازی به سمت انفعال و بیخطر شدن می رود در درازمدت جذابیت خود را برای مخاطب از دست میدهد که این اتفاق امروز رخ داده و هیچکس نمیتواند منکر ریشهی درازمدت این مسئله شود، توقیف فیلمها بهمرورزمان باعث شده مخاطبان شاهد آثاری بر روی پرده باشند که یا سفارشی و ایدئولوژیک بوده و یا بیخاصیت است و آنچه مخاطب علاقه دارد ببیند توقیفشده که حاصل آن قهر مخاطب ایرانی با سینمای ایران است چراکه مخاطب در بازهای طولانیمدت شاهد فیلمهایی بوده که برای فرار از سانسور و توقیف تن بهنوعی بیخاصیت شدن دادند و نتوانستند مخاطب را اقناع کنند در نتیجه مخاطب امروز عادت سینما رفتن را ازدستداده و این باعث شده که فروش سینمای ایران به شکل تأسفآوری ناچیز باشد، دیگر مسئلهی مهم رواج قاچاق فیلم است که از اثرات توقیف و سانسور در سینما میباشد، کمتر مخاطبی از یاد برده فیلم سنتوری بعد از توقیف چگونه وارد پخش قاچاق شد و صدمهی هنگفتی به تهیهکنندهی آن زد که این خود نشان میدهد تماشاگر علاقهمند به دیدن فیلم بوده و هزینهای را که باید صرف خرید بلیت سینما می کرده صرف خرید نسخهی قاچاق فیلم کرده است.
سومین مسئلهای که دربارهی توقیف فیلم وجود دارد بحث ایجاد رفتارها و تصمیمات سلیقهای دربارهی سینما است، مسیر ساخت یک فیلم در ایران دارای فیلترهای متنوعی بوده که بارها اثر را از مرحلهی فیلمنامه تا نمایش مورد قضاوت قرار میدهد بدین معنا که یک فیلمساز ابتدا باید فیلمنامهی خود را به تأیید مراجع مختلف برساند سپس پروانهی ساخت بگیرد و بعد از اینکه مرحلهی پروانهی نمایش را طی کرد فیلمش توقیف میشود! این اتفاق نشانگر آن است که میان ارگان های تصمیمگیرنده برای سینما هیچگونه هماهنگی وجود ندارد، نکتهی جالب در اینجاست که بسیاری از فیلم های توقیفی در جشنواره فجر نمایش دادهشده و جایزه میگیرند و بعد از نمایش محروم میشوند؟! در اینجا این سئوال پیش میآید کدام عقل سلیمی این روند را میپذیرد، میلی شدن تصمیمات در سینما آن چیزی است که امروزه باعث شده پروژهای سینمایی همانند لاله در نیمهراه ساخت با هزینهای گزاف متوقف شود و به زبالهدان تاریخ سینما بپیوندد، از سوی دیگر نبود قوانین منسجم و سازوکار صحیح در سینما سبب شده در طول مدیریت افراد مختلف بارها شاهد عوض شدن خطوط قرمز باشیم که میتوان نمونهی آن را در تاثیر تفکر حاکم در دولتها بر خطوط قرمز دید بهعنوانمثال در دورهای که معاونت سینمایی وزارت ارشاد بر عهدهی مرحوم سیفالله داد بود (76 تا 80) تنها 21 فیلم توقیف شد درحالیکه در دورهی دو سالهی عزتالله ضرغامی (74 تا 76) 22 فیلم توقیف شدند و این نشان میدهد چگونه سلایق افراد میتواند سرنوشت یک فیلم و افراد مرتبط با آن فیلم را عوض کند، از سویی دیگر نبود انسجام در تصمیمگیری و قوانین است که باعث میشود نهادی همانند حوزهی هنری به شکلی دیکتاتور گونه مانع از پخش بسیاری از فیلمها در سالن های سینمایی تحت اختیارش شود و یا افرادی به خود اجازه دهند یک فیلم را از روی پرده پایین بکشند.
بیشک ممیزی و قوانین پخش فیلم در تمامی کشورهای جهان وجود دارد به اشکال مختلف وجود دارد و نمیتوان آن را بهصورت کامل از بین برد اما آنچه باعث میشود که سینمای ایران از وجود سانسور متضرر شود نبود قوانین منسجم و عدم مدیریت درست در سینما است که برای تصحیح آن باید منشوری از ضوابط موردنظر تنظیمشده و یک نهاد بهعنوان مرجع تصمیمگیری در مورد سینما معرفی شود تا بدینوسیله هم جلوی ضرر و زیان های حاصل از توقیف فیلمها گرفته شود و هم فیلمسازان گسترهی فضای کاری خود را بدانند تا بتوانند بر آن مبنا آثار خود را خلق کنند، البته این تنها راه حل موجود نیست و سینما بهمرورزمان باید در اختیار بخش خصوصی قرار گیرد تا تفکر حاکم در این بخش مانع از تولید فیلمهایی شود که آگاه به توقیف آنها خواهد بود چراکه تجربه نشان داده حتی در صورت وجود قوانین مدون باز هم مدیرانی وجود دارند تا شرایط ساخت آثاری را فراهم کنند که به مانع توقیف برخورند، از سوی دیگر برای آنکه جریان سینمایی صرفاً معطوف به ساخت آثار تجاری نشود دولت میبایست شرایطی را فراهم کند تا فیلمسازان مستقل و بهاصطلاح جریان خاص هم امکان نمایش آثار خود را پیدا کنند، بهاینترتیب میتوان امیدوار بود که سینمای ایران در طولانیمدت از رکودی که هم اکنون دچار آن شده بیرون بیاید و به سمت ساختار حرفهای گام بردارد.