جستجو در سایت

1397/02/11 00:00

- این همه هزینه برای چه؟

- این همه هزینه برای چه؟

  

       دوستی می گفت: سال ها قبل در کسوت یک دیپلمات، در کشورهای مختلف، ملاقات های متعددی با اناث جماعت داشتم، اولین چیزی که در این ملاقات ها خود را نشان می داد، دست دراز شده خانم ها و پس زدن آن از سوی من بوده است، در این دیدار ها، برخی از بانوان می پرسیدند؟ چرا برخی از شماها وقتی تنها هستید، دست می دهید، ولی وقتی با مترجم و یا همراه تشریف دارید، از این کار طفره می روید؟! این تناقض در رفتار، برای آنان بسیار عجیب می نمود. 

       در عالم هنر و ورزش نیز ما با چنین رویه ای روبرو هستیم، همین چند روز پیش بود که در شبکه های اجتماعی، فیلمی از یک فوتبالیست معروف به همراه یک هنرمند معروف تر که روسری خود را از سر برداشته و دست در دست هم در یک مرکز خرید در قطر در حال گشت و گذار بودند، منتشر شد. 

       کارگردانان ما برای انتقال همین واقعیات، در جستجوی فضاهای باز، آزاد و تماشاچی پسند، زحمت سفر تا قاره آمریکا را بخود می دهند، ولی در انتقال مفاهیم، همچون رفتار برادر دیپلمات مان، ناچار از روایت و خواست رسمی از موضوع شده، در نتیجه در حالی که در کشور های مهد آزادی از نوع پوشش، ارتباط دختر و پسر، دیسکو و رقص و آواز و ..... بسر می برند، گرفتار قوانین و مقررات نوشته و نا نوشته سینمای ایران شده و با توشه ای از یک فیلم متوسط به میهن باز می گردند. این باعث می شود تا همه هزینه های گزاف سفر به خارج از کشور، به نمایش چند لوکیشن و یکی دو بانوی بی حجاب ختم شود و کارگردان که شان خود را تا حد یک ناظر کیفی شبکه تلویزیونی پائین آورده، ناچار از روایت رسمی تائید شده در سناریو می شود، در نتیجه با عدم نمایش زنان بی حجاب در خیابان ها ( لباس و آرایش زن هنرپیشه فیلم هم که بی حجاب است، دست کمی از لباس بانوان در خیابان های تهران ندارد)، دست دادن مرد با زن، زن با شوهر، مصافحه زن و شوهر، رقص بانوان در اماکن عمومی و ...... صحنه هائی را به تصویر می کشد که نتیجه آن این پرسش را فراهم می آورد که: « این همه هزینه برای نشان دادن یک زن نه چندان خوشگل بی حجاب؟! ». این دقیقا مثل دست ندادن دیپلمات ها با زنان خارجی و با حجاب و با ریش ظاهر شدن هنرپیشه و ورزشکار در انظار عمومی است، تنها تفاوتی که این دو با هم دارند اینکه، آنان بر اساس دستورالعمل ها، مقررات، ماموریت اداری و حفظ موقعیت کاری و حرفه ای..... ، ناچار از چنین کاری اند، اما کارگردان مجبور نیست زحمت سفر به این و آن کشور را بخود بدهد در حالی که میداند در انتقال حداقلی از آنچه می بیند، ناکام خواهد بود.

       حال علیرغم این، باز شاهد ساخت فیلم در خارج از کشور هستیم. بنظر می رسد عده ای از تهیه کنندگان محترم، ملت ایران را بگونه ای عقده ای فرض می کنند که نمایش تعدادی لوکیشن و زن بی حجاب و زیبائی های برخی کشورها را جزو نیاز اولیه آنان تصور کرده، در نتیجه در جهت برانگیختن حس حسرت و عقده گشائی نزد آنان و در جهت افزایش رقم فروش فیلم، بار سفر به اقصی نقاط دنیا می بندند. اینکه غالب ملت ایران گرفتار ده ها مشکل کوچک و بزرگ است و امکان و فرصت سفر به خارج از کشور را پیدا نمی کند، واقعیتی انکار ناپذیر است، اما اینکه تهیه کننده و کارگردانانی به خود جرئت دهند، این موضوع را زمینه نگاه تحقیر آمیز به آنان قرار دهند، شرم آور است، لذا تا زمانی که تهیه کننده و کارگردانی جرئت انتقال مفاهیم و واقعیات زندگی در خارج از کشور را نداشته باشد، دلیلی برای سفر به خارج از کشور برای ساخت فیلم وجود نخواهد داشت. بانی چنین نگاه زشتی، متاسفانه یکی دو کارگردان مطرح سینمای ایران بودند که مسعود اطیابی اکنون جا در پای آنان گذاشته است. 

       اطیابی در « تگزاس » سعی می کند تا از تجربه و فروش بسیار خوب فیلم « خوب- بد- جلف» استفاده و « من سالوادور نیستم» دو را در قالب « تگزاس» با زوج سام درخشانی و پژمان جمشیدی در همان کشور « برزیل » بسازد تا بتواند بازار فروش فیلم را تسخیر نماید. اما او این نکته را متوجه نمی شود که « من سالوادور نیستم» فقط و فقط بخاطر عطاران فروخت و بس. و همانگونه که قبلا در نقد آن فیلم نوشته بودم، عطاران با « من سالوادور نیستم» خود زنی کرد. کاش اطیابی که کارنامه بمراتب ضعیف تری نسبت به عطاران دارد، قبل از سفر به برزیل به نقد مورد اشاره رجوع و او نیز خودزنی نمی کرد.

       در فیلم «تگزاس» که اصولا ایالتی در آمریکاست و ارتباط آن با برزیل نامفهوم است، ( قدیما عوام هر جا که مردم اسلحه به روی هم می کشیدند را تگزاس می گفتند، اما وصله عوامی که به اطیابی نمی چسبد؟!) زوج سام درخشانی و پژمان جمشیدی با افزوده شدن فرخ نژاد به آنان که عموما دارای نقش جدی در فیلم هاست، کوچکترین جذابیتی را برای خنداندن تماشاچی بوجود نمی آورد، بازی این سه، بقدری ساده، ضعیف و همراه با لودگی است که حال تماشاچی را که از خوردن شیر « لورا » توسط « پله » بهم نخورده بود  خود به تنهائی بهم می زند.

       علاوه بر این، فیلمنامه « تگزاس » نیز که بسیار ضعیف نوشته شده، فاقد کشش لازم برای پیگیری داستان سرهم بندی شده فیلم از سوی تماشاچی بوده و از هر گونه خلاقیت بدور است. نمایش لوکیشن فضاهای باز هم طبق روال ساخت همه فیلم ها ایرانی در خارج از کشور، گرفتار خود سانسوری توام کارگردان و تهیه کننده شده است؟!  

       اطیابی علیرغم همه اینها، با احتمال موفقیت بالای فیلم، انتهای فیلم را باز میگذارد تا در صورت امکان به ساخت قسمت دوم آن نیز اقدام نماید. تنها توصیه ای که به وی می شود، کرد، اینکه اگر عطاران قسمت دوم « من سالوادور نیستم» را ساخت، شما هم قسمت دوم « تگزاس» را بساز.

       سینماگرانی که بعد از این قصد ساخت فیلم در خارج از کشور را داشته باشند، باید ضمن ورود به چالش جدی با وزارت ارشاد و سازمان سینمائی سعی نمایند تا مقررات و قوانین حاکم در آن کشورها را در فیلم خود حاکم و جاری و ساری سازند. اگر نشان دادن زنان بی حجاب در اینگونه فیلم ها فاقد اشکال است، باید صحنه دست دادن، مصافحه و نمایش لوکیشن ها نیز به همان شکلی که هستند، فاقد اشکال باشد، در غیر اینصورت بهتر است به همین بضاعت موجود در کشور قناعت و با پرهیز از تولید و تهیه تیزرها و پوسترهای اغوا کننده برای فیلمی که به اصطلاح در خارج از کشور تهیه شده، افکار عمومی را فریب ندهند. 

       در ابتدای فیلم « کفش هایم کو» با بازی رضا کیانیان و بهاره کیان افشار، جمله ای بر پرده سینما نقش می بندد، بدین مضمون : « دست هائی که کیانیان را در فیلم لمس می کنند، دست های همسر اوست» تا برخی صحنه ها شرعی و عرفی بنماید. حال اگر طبق مقررات اسلامی، هنرپیشه زن طرف مقابل هنرمند ایرانی، در طول مدت فیلمبرداری صیغه کوتاه مدت وی بشود، آیا باز نمایش برخی صحنه ها اشکال خواهد داشت؟ از شوخی و جدی گذشته، هر مشکلی بالاخره راه حل خود را دارد، این همان چالشی است که می تواند، بوجود آید و چشم انداز جدیدی را در تولید فیلم در خارج از کشور بگشاید. توصیه نویسنده به مسعود اطیابی این است که در این راه تلاش و با ارائه پیشنهادات سازنده، در حال حاضر که بسیاری از ظواهر در زندگی اجتماعی مردم کشورمان رنگ باخته اند، مجوز ساخت اولین فیلم غیر متعارف، حقیقی و واقعی از آنچه که هست و باید باشد را اخذ نماید تا متعاقبا عنوان پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را نصیب خود نماید. انشاء الله