جستجو در سایت

1394/04/09 00:00

به دام افتادگان

به دام افتادگان
«عصر یخبندان» در یک کلام فیلم خوبی است. این خوب بودن به معنای بدونِ ایراد بودن آن نیست اما فیلم بسیاری از مشخصه های یک فیلمِ «خوب» را در آشفته بازار فعلی سینمای ایران داراست. «عصر یخبندان» در زمره گروهی از فیلم های شلوغ، پرشخصیت و پرقصه، هم چون ساخته قبلی کارگردانش «خط ویژه» و یا برخی دیگر از فیلم های جشنواره سال گذشته مثل «رخ دیوانه»، «خانه دختر» و «کوچه بی نام» قرار می گیرد؛ فیلم هایی که اتفاقاً مخاطب به آنها روی خوش نشان داده و از آن استقبال می کند. شاید یکی از اصلی ترین محاسن فیلم آن باشد که علاوه بر راضی نگاه داشتن مخاطب عام، می تواند مخاطب خاص را نیز راضی نگه دارد. فیلمنامه «عصر یخبندان» بسیار حرفه ای و پیچیده است و بهره گیری درست فیلمساز از جا به جایی های زمانی و بازگشت دوباره به بخش هایی از فیلم که از زاویه ای دیگر دیده شده اند، به فیلمنامه کششی رضایت بخش بخشیده و در عین حال از شیوه های مرسوم فیلمنامه نویسی برای این گونه از فیلم ها فاصله گرفته است. از دیگر نکات مثبت و قابل ذکر درباره ی فیلمنامه اثر، طنز نهفته ایست که در دل آن نهادینه شده و ظاهراً یکی از مولفه های همیشگی کارهای مصطفی کیایی است که در «خط ویژه» و«ضدگلوله» نیز دیده می شد. به عبارتی، فیلم قربانی مضمون تلخ و سیاه داستانش نمی شود، بلکه چه در ترسیم کاراکترها و چه در بطن داستان مایه های کمرنگی از طنز دیده می شود که کار را از سیاهی مطلق نجات می دهد. مصطفی کیایی در عین توجهی که به عناصر روایی و بخش های فنی کار خود دارد، سعی می کند مباحث تأمل برانگیز جامعه شناسانه را در فیلم های خود به تصویر کشاند. درونمایه ی «عصر یخبندان» انحطاط و زوال و فروپاشی درونی جامعه ایست که آدم های آن هر یک ماسکی بر صورت زده اند. سیاهی ها و واقعیات زشت و موحش در زیر نقاب های رنگارنگ آدم ها پنهان شده اند و جامعه هر کس را که حتی ذره ای مستعد باشد به دام می اندازد و می بلعد! «اعتیاد» بارها و بارها دستمایه ساخت بسیاری از فیلم ها در سینمای ایران قرار گرفته، اما نگاه های متفاوت فیلمسازان به این مقوله است که خط سیر هر فیلم و فکر مسلط بر داستانِ آن را متفاوت از دیگری جلوه می دهد؛ طبیعتاً نوع نگاه کیایی در «عصر یخبندان» به مقوله اعتیاد متفاوت از نگاهِ رخشان بنی اعتماد در «خون بازی» و یا داریوش مهرجویی در «سنتوری» به این مقوله است و به همین جهت است که می توان کیایی را فیلمسازی صاحب سبک در بیان اندیشه ها و انتقال پیام و مضمون مورد نظرش به مخاطب دانست. «عصر یخبندان» فیلمی واقع گراست. به نظر نمی رسد فیلمساز در بیان هدف و انتقال پیام خود به مخاطب هیچ گونه دروغی تحویل او دهد و یا دست به اغراق و سیاه نمایی بزند. با این حال فیلم به شدت کوبنده است و حرفش را به تندی می زند. در حالی که زبان فیلم خود گویای تمامی پیام های آن است، گاه بهره گیری فیلمساز از برخی دیالوگ های شعاری و تا حدودی مستقیم روشی نادرست و غیرهوشمندانه برای افشای فساد و معضلات جامعه به نظر می رسد. در جشنواره به هنگام تماشای فیلم فکر کردم که شاید بهتر آن بود که فیلم پس از به قتل رسیدن فرید (بهرام رادان) توسط سعید (محسن کیانی) به اتمام می رسید و امید داشتم که در اکران عمومی فیلم این اتفاق رخ دهد و فیلم از چندپایانه بودن درآید، اما متاسفانه این اتفاق نمی افتد و «عصر یخبندان» با مرخص شدن بابک (فرهاد اصلانی) از بیمارستان و تأکید بر مشکل فراموشی او و همچنین دوربین نصب شده روی ماشین فرهاد (که یک جورهایی بازگشت به لحن شوخ طبعانه فیلم است) پایان می یابد. شاید پایان فیلم به شکلی که ابتدا ذکر کردم می توانست کوبنده تر، تأثیرگذارتر و عمیق تر از شکل فعلی باشد. فیلم موقعیت زنانی از اقشار و طبقات و سنین مختلف را به تصویر می کشد که همه و همه بر اثر فسادهای موجود در اجتماع در دام اعتیاد افتاده اند و سرنوشت همه آنها در نهایت یکی است، نابودی و زوال. به عبارتی گرچه پریچهر (صدف طاهریان)، عسل(سحر دولت شاهی) و لیدا (مهتاب کرامتی) هر یک شرایط سنی و موقعیت اجتماعی مختلفی دارند، اما همه آنها با یک مشکل دست و پنجه نرم می کنند و توسط یک آدم واحد به بازی گرفته شده اند. آنچه از این فیلم خوش ریتم و خوش ساخت به دست می آید حکایت از پیچیدگی ها و دقت نظر فیلمساز/ فیلمنامه نویس در نگارش این فیلمنامه داشته است و همچنین توجه او به پرداخت بصری. فیلم از مرگ یک جوان بر اثر استفاده بیش از حد از مواد مخدر آغاز می شود و در میانه راه دچار چندین گره شده و فیلمساز به شکلی مارپیچی و تودر تو سعی بر افشای راز و برملاسازی آن بر مخاطب دارد. ریتم فیلم، از مهم ترین بخش های آن است. تقسیم درست رویدادها میان شخصیت ها و تعادلِ ایجادشده میان کلیه داستان هایی که قرار است کلید گشایش گره اصلی داستان باشند از عناصر مهمی ست که به ریتم مناسب کار انجامیده است و موجب می شود مخاطب از تماشای فیلم لذت ببرد. بازی های فیلم روان و یکدست اند. هماهنگی میان بازیگران و بازی های آن ها در فیلمی چنین پربازیگر طبیعتاً امر آسانی نیست که کیایی به نحو احسن از پس آن برآمده است. شاید برگ برنده کیایی در فیلم انتخاب درست بازیگر نقش اصلی اش باشد. زنی میانسال که پس از سال ها تأهل و داشتن یک فرزند از همسرش سرد شده و به گروهی از افراد رو آورده که موجب اعتیاد او شده اند و زندگیِ او را دچار مشکلات بسیاری کرده اند. مهتاب کرامتی بارها نشان داده که علی رغم ظاهر اشرافی اش قادر است هر نقشی را به بهترین شکل ممکن از آب درآورد و نقش لیدای «عصر یخبندان» یکی از آنهاست که خیلی ها او را به خاطرش مستحق دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر از جشنواره گذشته می دانستند. توجه کرامتی به جزییات رفتاری یک شخص معتاد و البته گریم بسیار ماهرانه ای که به کمک او آمده است کاراکتر لیدا را به یکی از به یاد ماندنی ترین معتادانِ سینمای ایران مبدل می سازد. از میان بازیگران فرعی کم تر کسی است که در قالب نقشش به خوبی ننشسته باشد و یا بازی باورپذیری را از خود برجای نگذارد. سحر دولتشاهی یکی از بهترین بازی های خود را در سال های اخیر در همین فیلم و درقالب نقش عسل ارائه می دهد؛ عسل نماینده ایست از زنی که از شهرستان خود به کلانشهرِ تهران فرار کرده و گیر دست هیولاصفتانی همچون فرید افتاده که او را به تباهی و نهایتاً مرگ می کشانند. فرهاد اصلانی، مینا ساداتی، محسن کیایی، ژاله صامتی و ... همه و همه بازی های خوبی را ارائه می کنند تا جایی که می توان از «عصر یخبندان» به عنوان فیلمی با مجموعه ای از بهترین بازی ها نام برد. موسیقی متن فیلم نیز بسیار خوب و متناسب با آن نوشته شده و خوشبختانه بر خلاف بسیاری از فیلم ها موسیقی بر فیلم سنگینی نمی کند و اصطلاحاً سوار بر آن نمی شود. نباید از یاد برد، در آشفته بازاری که بسیاری از فیلم های حتی متوسط سینمای ایران از بحران بی داستانی رنج می برند، «عصر یبخندان» می کوشد تا با در نظر گرفتن همه المان ها و الزامات از این اصل اساسی یعنی دارا بودن داستان نیز بازنماند و در وهله اول نیز به همین مسئله توجه می کند. مصطفی کیایی با ساخت همین سه فیلم نشان داده که می تواند به زودی به یکی از فیلمسازان خوش فکر و صاحب سبک سینمای ایران بدل شود، فیلمسازی که علاوه بر مخاطب خاص و فستیوال های گوناگون می تواند مخاطب عام را نیز با خود همراه ساخته و راضی نگاه دارد.