جستجو در سایت

1397/11/07 00:00

شعارزدگی!

شعارزدگی!

  

پارادایس در وهله نخست قصد داشته با توجه به ژانرِ کمدی روایتی درام داشته باشد تا حدودی هم راه را درست رفته اما پارادایس گرفتار محتوایش شده ، محتوایی که بیشتر به سمت شعار رفته تا عمل! به همین جهت می شود اینگونه گفت که پارادایس بر اساس مضامین منسوخ شده شکل گرفته و علی عطشانی به عنوان کارگردان نتوانسته فیلمش را از تکرار نجات بدهد، اساسا موضوع این فیلم به شدت تکراری ست اما در پارادایس علاوه بر تکراری بودن محتوا در هر نما شعار زدگی هم دیده می شود، مشکل اساسی این فیلم بی هدف بودن در شکل و شمایل کلی ست که ربطی به ممیزی و سانسور ندارد، عطشانی سعی کرده میان کمدی و درام توازن برقرار کند اما به دلیل شدت موقعیت های کمیک لحنِ فیلم رها شده و همچنین بخش درام یا جدی بودن اثر هم نمی تواند متقاعد کننده باشد، پارادایس مجموعه ای از فیلم هایی ست که با همین مضمون ساخته شده اما در این فیلم عطشانی بی جهت شعار می دهد، اینکه یک جوان طلبه از طریق فیسبوک با یک دختر آلمانی آشنا می شود و آن دختر برای این طلبه ی چشم و گوش بسته دعوت نامه می فرستد و بعد جوان طلبه در سفر به آلمان عاشق و دلباخته دختر می شود و در آخر با یک اتفاق سرش به سنگ می خورد موضوع به شدت شعاری است ، اما فیلمساز قصد داشته از این اتفاق برداشت کمدی داشته باشد ، نکته ای مهم این است که اگر این فیلم ملودرام ساخته می شد قطعا می توانست در بخش هایی هم اثر گذار باشد اما در شرایط کنونی هدف فیلم مشخص نیست و دیالوگ ها غلوشده و شخصیت ها کاریکاتوری ترسیم شده اند، محتوای فیلم انسجام لازم و رویکرد حساب شده ای ندارد و احساس می شود ساختمان اصلی فیلمنامه چیدمان لازم را برای گفتن حرف جدی نداشته و موقعیت های کمدی از پیشرفت قصه جلوگیری کرده است ، از سوی دیگر فیلمساز بر خرده روایت هایی بسنده کرده که هیچ نقش مهمی در روند فیلم ندارد به طور مثال اگر سکانس اول و سامان را از فیلم حذف کنیم هیچ اتفاقی برای فیلم رخ نمی دهد، فیلمساز در نشان دادن شخصیت سامان به شدت اشتباه کرده، عطشانی می توانست سامان را در کشور آلمان یک آدم فقیر و مفلس نشان بدهد اما سامان طبق تعریف های خودش بعد آن اتفاق که محسن مسبب آن بوده به آلمان رفته و مترجم شده (از این بهتر نمی شود) اتفاقا محسن سبب خیر هم شده، در ادامه وقتی سامان ماجرای زندگی اش را به محسن می گوید اتفاق خاصی رخ نمی دهد فقط محسن احساس شرمندگی می کند که این باعث ضد عقیده بودن او می شود ؛ پارادایس مجموعه ای از شعارهای اسلامی ست که در روند فیلم همه ی آنها نفی می شود فیلمساز بشدت همه چیز را زیر سوال می برد از اول فیلم حاج آقا فراستی نسبت به همه چیز تندی می کند و به طلبه ها از اسلام و محدودیت هایش می گوید اما زمانی که وارد آلمان می شود انگیزه های دیگری را از اسلام رو می کند و شخصیت پژمان فقط برای مخالفت دینی با حاج آقا فراستی تدارک دیده شده این مخالفت ها باعث می شود یک جریان فکری بوجود بیاید اما وجه کمدی فیلم جلوی این جریان مهم را می گیرد، عطشانی در ترسیم شخصیت ها کم کاری کرده است به طور مثال به گفته محسن آن دختر آلمانی به دلیل نقاشی های محسن از او دعوت کرده که به آلمان برود! کدام نقاشی؟ یا اصلا چرا یک دختر آلمانی باید بی دلیل از یک طلبه درخواست کند که به آلمان برود تا درباره دین اسلام حرف بزند؟ مگر این جوان چقدر اطلاعات دینی دارد؟ این ها نکاتی ست که در فیلم الکن مانده که می شد انگیزه های منطقی برای این سوال ها در نظر گرفت اما پارادایس تنها قصد داشته فیلمی در موقعیت کمدی باشد و مخاطب را بخنداند، اما از سوی دیگر عطشانی به درستی توانسته تناقض های کلامی و موقعیتی را در جایگاه یک روحانی نشان بدهد، که این مسئله برای اولین بار در سینمای ما اتفاق افتاده، اگر رضا مارمولک در لباس یک روحانی درباره تناقض های دینی حرف می زد اما حاج آقا فراستی فیلمِ پارادایس یک روحانی واقعی ست که حرف ها و نگرش فکری اش فقط محدویت جغرافیایی دارد، او استاد سخت گیری در حوزه علمیه است اما زمانی که وارد آلمان می شود عملکرد او به سمت و سوی دیگری می رود و ایجاد پارادوکس افکاری می شود ، حتی حرف های حاج آقافراستی هم در جمع دانشجویان آلمانی هم طور دیگری است که بشدت شعاری به نظر می رسد شعار هایی که با عملکرد اخلاقی او منطبق نمی باشد، فیلمساز عقیده دارد که فیلمش دینی ست اما پارادایس یک فیلم ضد دین است که روحانی اش ثبات افکاری و گفتاری و موقعیتی ندارد،روحانی که بیشتر به سوءتفاهم شباهت دارد و نمی شود او را باور کرد، البته که این تناقض مهم در فیلم عطشانی به درستی رعایت شده، عطشانی در این فیلم با زبان رسا اعلام کرده روحانی های ما اگر از حجره و حوزه فاصله بگیرند و از مرز ایران خارج شوند تبدیل به انسان های روشنفکر می شوند و زاویه ی نگرش شان به دین و مذهب تغییر می کند و شاید انعطاف پذیر شوند، عطشانی تمامی این مسائل را در فیلمش روایت کرده اما شکل این روایت کامل نیست ، همه چیز در سطح و شعار مانده و عمقی وجود ندارد، به طور مثال اگر عطشانی شکل عشق و عاشقی محسن را حذف یا تغییر می داد یا اگر در دیالوگ نویسی تمرکز بیشتری می شد این امکان وجود داشت تا پارادایس هم فیلم مهمی مثل زیر نور ماه شود اما در شرایط کنونی پارادایس نمی تواند فیلم چالش برانگیزی باشد زیرا این فیلم می توانست یک ایده ناب را دنبال کند اما عطشانی ترجیح داده پارادایس را در سطح نگه دارد و اساسا درگیر منطق نباشد ، یک تناقض دیگر هم در فیلم احساس می شود که معلوم نیست منظور فیلمساز از پارادایس کجا بوده؟ آیا ایران بهشت است یا آلمان؟ شاید عطشانی تشخیص کاربردی این معنی را به عهده مخاطب گذاشته باشد.

پارادایس فیلم کاملی نیست اما جفنگ یا مبتذل هم نمی تواند باشد، این فیلم هم در کارنامه عطشانی چالشی را ایجاد نمی کند چرا که پارادایس هم مانند کاتیوشا در حد شعار و اِلمان های سطحی مانده است، همانطور که گفته شد اگر فیلمنامه با تمرکز بیشتری نوشته می شد این امکان وجود داشت که پارادایس فیلم مهمی شود.