تنها در خانه...
فیلم «تابستان داغ» یک ملودرام اجتماعی، نخستین ساخته «ابراهیم ایرج زاد» روایت گره خوردن زندگی دو زوج جوان بهواسطه مشغلههای زندگی شهری است.
در سکانس اول که چند دقیقهای از فیلم نگذشته داستانی از ماجرای نسرین (پریناز ایزدیار) و فرهاد (صابر) روایت میشود که نسرین میخواهد از فرهاد فرار کند اما فرهاد آنها را پیدا کرده است. این تنها سکانسی است که در آن اثر پررنگی از داغی تابستان دیده میشود و ناصر (برادر نسرین) در حال تعمیر کولر است.
عنصر اصلی عامل کشمکش در فیلم مرگ پرهام، فرزند سارا (مینا ساداتی) و ایمان (علی مصفا) است. پیش از رسیدن به نمای افتادن او از روی بام، حرکت کند هانیه (دختر نسرین) دینامیک صحنه را پایین می آورد و حرکات در تصویر به سختی صورت می پذیرد. با رسیدن پرهام به پشت بام و فرار او، یک نما با پس زمینه سیاه شب و عبور تند کودک با دینامیک بالای صحنه خلق شده است. این بالارفتن ناگهانی دینامیک صحنه در کنار صدای کوتاه و آهسته جیغ کودک، استرس و هیجان افتادن او را چند برابر کرده است.
با توجه به خلاصه داستانی که از فیلم منتشر شده و همچنین سکانسی که فرهاد جلوی محل کار نسرین آمده، ذهن مخاطب به سمت این داستان کشیده میشود. کلیت داستان هرچه پیش میرود ماجرای نسرین و فرهاد جلوه فرعی به خودش میگیرد. با ماجرای مرگ پرهام، فرزند زوج پزشک، دیگر بهطورکلی ماجرای نسرین و فرهاد به فراموشی سپرده میشود و کشمکش اندکی که بین این دو وجود داشت جای خودش را به کشمکش بزرگتری که بین دو خانواده ایجاد شده میدهد. بااینحال ماجرای نسرین و فرهاد به دست فراموشی سپرده نمیشود و در صحنهای که اسباب منزل پشت وانت فرهاد بار زده شده، تکمیل میشود. فیلم با این صحنه مشخصاً پیام میدهد و «نیاز زن به مرد» را به تصویر میکشد. برای القای این پیام و خانهنشین کردن زن نیز یک برهان اصلی دارد: تنها ماندن کودک در خانه. دغدغهای که مکرراً و بهطور پررنگی در طول فیلم دیده و شنیده میشود.
شخصیت زن در فیلم بهطورکلی یک شخصیت احساساتی بیمنطق و متأثر از هیجانات زندگی مدرن است. متضادترین شخصیت را بین کاراکترها سارا، خانم دکتر فیلم، دارد که نماینده زن مدرن است. زنی که درس خوانده و هدف ارتقای شغلی دارد. او ناگزیر از پیامدهای شغلی خود و چنان مشکلاتی است که در فیلم اتفاق میافتد. خانم دکتر که از داشتن فرزندی دیگر اکراه دارد، زمانی که از بارداری خودش مطلع میشود طوری گریه میکند که گویی ظلمی در حق او شده است! درحالیکه با توجه به پزشک بودن باید با انواع داروها و ابزارهای جلوگیری از بارداری آشنا باشد. او ادعا میکند که نمیخواهد فرزندش در شهرستان بزرگ شود. مشخصاً با این دیالوگی که در دهان زن مدرن داستان گذاشته شده سعی شده که شخصیت او سطحی و اندیشه او کلیشهای تصویر شود. بااینحال خانم دکتری که حاضر نیست فرزندش در شهرستان بزرگ شود، حاضر میشود فرزندش را به یک غریبه با آن وضع ظاهری شوهرش بسپارد و فرزندش در کوچهپسکوچههای محلههای فقیرنشین تهران بزرگ شود. پس درد سارا تنها تهران ماندن است و کیفیت رشد فرزندش برای او چندان اهمیتی ندارد. فیلم با تحمیل این شرایط سعی دارد شخصیت زن مدرن را در سطحی پایین جلوه دهد.
حتی مهر مادری در دل سارا جایگاهی ندارد. او که میداند فرزندش را به خانه نسرین تحویل داده و در صحنه درگیری نیز نگاهی معنادار بین او و هانیه (دختر نسرین) ردوبدل میشود بهسادگی از پیگیری قضیه میگذرد و لباس سیاه بر تن کرده و با شوهرش به همدان میرود. از آن دست زنان تحصیلکرده، شاغل و مدرن که مهر مادری ندارد و بهسادگی از روی مسئله مرگ فرزندش میگذرد. او که میداند پرهام را به کجا و چه کسی تحویل داده چطور حاضر میشود بهسادگی ماجرا را رها کند؟ این یا یک خلأ در شخصیتپردازی دکتر روغنی است یا هدف سازنده تصویر زن مدرن با افکاری کلیشهای، متضاد، بیمنطق و حتی بدون مهر مادری است. فیلم خواسته یا ناخواسته مسبب اصلی مرگ پرهام را مادر مدرنش نشان میدهد و خاطیترین و مقصرترین شخصیت فیلم با تحمیل انواع شرایط خانم دکتر روغنی است. زنی که حتی تا پایان فیلم نیز دست از سرکشی برنمیدارد و از شوهرش حرفشنوی ندارد مگر با تشر و اصرار شوهر.
زن دیگر داستان، نسرین، نیز اسیر نوعی دیگر از تبلیغات جامعه مدرن است و میخواهد بهتنهایی از پس زندگی خودش و دخترش برآید. دراینبین برادرش ناصر که جوانی خدمت نرفته است بیشتر سربار زندگی اوست تا کمکی به حالش باشد و مجدداً این پیام از فیلم صادر میشود که برادر نیز جای شوهر را برای زن نمیگیرد. زن احتیاج به مرد دارد و زمانی که نسرین دچار دردسر بزرگی میشود چقدر خوب این مرد از او و خانوادهاش دفاع میکند.
فیلم اگرچه قهرمان ندارد اما اگر بخواهیم یک قهرمان برای آن انتخاب کنیم بیشک آن قهرمان فرهاد است. قهرمانی در حاشیه، درست مانند اسم اساطیریاش «فرهاد» قهرمان عاشق در حاشیه منظومه خسرو و شیرین. عاشقی که به اشاره معشوق ترک سیگار میکند و پدری که نمیخواهد بههیچعنوان دخترش وارد ماجرای مرگ پرهام شود. قهرمانی که شبانه خطر میکند و از روی داربستهای خطرناک خودش را به جسد پرهام میرساند و علیرغم دلسوزی و عاطفهای که نسبت به جسد یک کودک دارد، اما برای رهایی خانوادهاش آن را به مکان نامعلومی منتقل میکند. کاری که نسرین بههیچعنوان از پسش برنمیآمد و «احتیاج به یک مرد» داشت. همانطور که برای نقلمکان نیز احتیاج به مرد و وانت او و در اصل حمایت او پیدا میکند!
اگرچه پررنگترین عنصر و عامل کشمکش در فیلم مرگ پرهام است، اما استحاله تدریجی نسرین در طول فیلم انکار ناشدنی است. پیام فیلم بسیار هنرمندانه در لفافه منتقل میشود و مانند بیانیههای شعاری ضد زن میز خطابههای جامعه عمل نمیکند.
نسرین مجدداً همان زن احساساتی و بیمنطق فیلم است. او قضیه افتادن پرهام را بدون هماهنگی با فرهاد، که حالا درگیر ماجراست، به ایمان لو میدهد. این مسئله نهتنها موجب درگیری ایمان و فرهاد و آسیب دیدن قهرمان میشود، بلکه در اصل فرهاد را به یک دردسر بزرگ کیفری میاندازد. پنهانکاری و دستکاری شواهد پرونده بهقصد فریب دادگاه جرم کوچکی نیست. اما زن احساساتی که پیشازاین با تصمیمگیری غلط خودش کودک را در خانه تنها گذاشته، بازهم اشتباهی دیگر میکند و سرخود دردسر بزرگی برای شوهرش و از سوی دیگر فرزندش ایجاد میکند. اگرچه فیلم از این ماجرا با یک گاف حقوقی بزرگ فرار میکند. افسر تحقیق پرونده مهمترین مدرک پرونده را بهسادگی به شاکی بازمیگرداند!
جای اشاره دارد که فیلم در کنار پیامهای ضد زن خود یک آلترناتیو هم در لفافه به مخاطب معرفی کرده است: مهری خانم، زن ساده و صادق همسایه که از خانه بیرون نمیرود و برای اینکه کمکخرج خانه باشد آبغوره میگیرد!
ضلع چهارم داستان، ایمان، یک تیپ شوهر سنتی است که میخواهد مادر بالای سر فرزندش باشد. یکجا ادعا میکند که در حین عمل مدام فکرش درگیر پرهام است و بهاینعلت موجب مرگ یک بیمار شده است. از سوی دیگر اما هرروز فراموش میکند که پرهام را از مهدکودک بردارد. از این میتوان تشویش زندگی شهری را نیز برداشت کرد و لزوماً یک تناقض در شخصیتپردازی نیست. بدین معنا که مشغله و درگیریهای زندگی شهری آنچنان زیاد است که مسائل ذهنی فرد با یکدیگر خلط شده و گاه قابل جداسازی هم نیست. اما با این توجیه نیز، بار دومی که پرهام جا میماند، هم ایمان هم خانم دکتر مشغله کاری ندارند و صرفاً در حال بحثهایی هستند که پیشازاین در سکانس دیگری، در ماشین نیز کرده بودند. پس شاید پرهام یک عنصر اضافی در زندگی این زوج است؟
هم مادر که آگاه از ماجراست تلاشی برای یافتن او نمیکند، هم پدر که مدرکی را که میتواند به کشف ماجرای مرگ او ختم شود را به باد میسپارد! به نظر میرسد ایمان ترجیح میدهد بهجای رو کردن مدرک و کشف واقعیت درباره مرگ فرزندش یک بهانه همیشگی برای محکوم کردن همسرش داشته باشد. اگرچه با رو شدن مدرک هم هنوز مقصر اصلی سارا باقی میماند و ایمان برای محکوم کردن سارا دلایل قویتری دارد.
این وضعیت در یک درام اجتماعی، که باید مبتنی بر حداقل عملکردهای روابط علت و معلولی در جامعه باشد، باورپذیر نیست. بدین معنا که معلوم نیست این واکنشهای منفعلانه زوج پزشک درباره مرگ فرزندشان معلول کدام علت است؟ خصوصاً که این رفتارهای منفعلانه در پایانبندی فیلم قرارگرفته و بههیچعنوان سکوت ایمان را پشت فرمان ماشین معنادار نمیکند و نمیتواند بهعنوان گزاره یا حکم نهایی فیلم عمل کند.